قهرمانهاي هميشگي ما
عماد رضايينيك
من دوستي دارم كه هروقت صحبت از فوتبال ميشود، از خاطرات فوتباليستي به نامِ «گيدو بوخوالد» ميگويد. من نامِ اين فوتباليست را هيچجاي ديگر نشنيدهام. اما دوستِ من عقيده دارد او بهترين مدافع تاريخ فوتبال است، بينظيرترين دفاع كه هيچكس تا به حال بالاي سرش «هِد» نزده است. يك مدافع آلماني تمامعيار. اما مفهومِ بهترين مدافع جهان براي من توي ساقهاي فابيو معنا و توي جسارتِ او تصوير شده است. همان هنگام كه در نيمهنهايي جامجهاني 2006، چند ثانيه قبل از گل «الكس»، توپ را قاپيد، زمين را دِرو كرد و موجب شد ايتاليا روي دروازه آلمانها چنبره بزند. سالها هم كه بگذرد من عقيده دارم «فابيو كاناوارو» بهترين مدافع تاريخِ فوتبال است. داستان همينجا شكل ميگيرد كه اگر ما نفرِ سومي را وارد اين بازي كنيم، او نيز به احتمال فراوان مدافعِ ديگري از نظرش فوقالعاده خواهد بود و اين ماجرا ميتواند تفاوتهاي منحصربهفرد و بيگمان جذابترِ ديگري به خود بگيرد. از طرف ديگر، به دلايلِ مختلف هريك از ما عاشق يك بازيكن ميشويم و يكدنده بر اين عقيده استوار ميمانيم كه او بهترين بوده، هست و خواهد بود. دلايل روانشناختي متفاوتي براي آن ميتوان بيان كرد. در مرتبه اول، بيش از هر چيز به خودِ ما بستگي دارد. به چيزي بهنامِ خُلق. بگذاريد با يك مثال ساده شروع كنم. قبلا از آن خُلق را تعريف ميكنم. خُلق ترجمه كلمه «Mood» است كه به احتمال زياد آن را در استوريهاي گوناگون ديدهايم. به بيان عاميانه، زمانيكه ما احساس خوبي داريم، خُلقمان در وضعيت مناسبي را در پيش گرفته و زمانيكه هيجانات منفي را تجربه ميكنيم، خُلقمان در وضعيتِ پايين قرار ميگيرد كه مستعد اندوه، خشم و اضطراب خواهد بود. آدمهاي جهان هريك غذاهاي خاصي را در زُمره محبوبترين و لذيذترين خوراكهايشان ميشناسند و انتخاب كردهاند. شواهد پژوهشي نشان ميدهد يك تجربه هيجاني خوشايند، در شكلگيري گرايش به يك غذاي خاص و محبوب نقشِ ويژهاي دارد. به معناي ديگر، احتمال اينكه يك روزي آنقدر حالمان خوب بوده كه در وعده ناهار يك غذاي معمولي خورده باشيم، اما از آن به بعد عاشق آن غذا شده باشيم، زياد است، در واقع؛ تلفيق آن حسِ خوشايند و تجربه غذايي منجر به شكلگيري سليقه خوراكيمان شده است. سلايق، رفتهرفته سيستم باورهاي ما را تشكيل ميدهند و طبق يك ضربالمثل معروف «انتها و انتهاي منطق، سليقه است». در بافتار فوتبال نيز تا حد زيادي ميزانبودنِ خلق در شكلگيري باورهاي ما نقش اساسي دارد. ممكن است در بازههاي زماني مختلف، هريك از ما سرخوش و بياسترس از فرداها، مجذوبِ «سِيو»هاي اشمايكل، مسحورِ شم گلزني «شوكر» و والهوشيداي «رونالدو نازاريو» بودهايم، پس تا هر وقت كه عمرمان كفاف بدهد و فوتبال تماشا كنيم، آنها بازيكنهاي محبوبمان خواهند ماند. آنها بازيكنهاي محبوبمان هستند، چون زمانيكه تماشايشان كرديم، حالمان خوب بوده، سرخوش بودهايم و به اندازه كافي آنها دوپامين و سروتونين مغزمان را تامين كردهاند. پس تا ابدالدهر آنها بازيكنها و قهرمانهاي محبوب ما باقي خواهند ماند. يكي از دلايل ديگر، نزديكي و قرابت ويژگيهاي شخصيتي يك بازيكن با فرد است. بهطور مثال، افرادي كه خوي جنگجويانه و رقابتي بيشتري دارند، به احتمال فراوان در يك بازه زماني دهساله شيفته «گنارو گتوزو» يا «كارلوس پويول» بودند. يا آنكه افرادي كه به خودي خود روحيه آرام، سازگارانه و صبورانهاي دارند؛ محو هنرنمايي «آندره پيرلو» در ميانه ميدان ميشدند. بازيكنهاي محبوب با طرفدارانشان هميشه يك حلقه ارتباطي گمشده دارند. سرگذشت، سرنوشت، سبك زندگي، سبكهاي تفكر و ويژگيهاي شخصيتي نزديكبههم. «كريستيانو رونالدو» براي افرادي كه معتقد به اصل «سختكوشي» براي رسيدن به موفقيت در همه امور هستند، بسيار محترم و محبوب به شمار ميرود. علاوهبر اينها؛ مساله شايد تاملبرانگيز ديگر تاكيد بر انتخاب بهترين و برترين از نظر هر كسي است؟ پژوهشگران حوزه رسانه و ارتباطات معتقدند از زمان ورود گسترده شبكههاي اجتماعي و وجود ظرفيتي همچون «كامِنت»، مردم علاقهمند شده و به قولي عادت كردهاند نسبت به پديدههاي مختلف جهان اطرافشان نظر بدهند. اين احتمال خيلي كم است كه حدودِ سيسالِ پيش مردم درباره بهترين بازيكن جهان اختلافنظر ميداشتند؟ قريب به اتفاق «ديهگو» و «پله» را به احتمال زياد بهترين ميدانستند. اما همينحالا ممكن است براي انتخاب دروازهبان، هر طرفدار پروپاقرص فوتبال، نظر و سليقه منحصربهفرد داشته باشد. ما، اين روزها بنا به دلايل مختلف دوست داريم قهرمانهاي خودمان را داشته باشيم. اگر بخواهم طبق رويه ذهني پژوهشگران حوزه رسانه اين يادداشت را به پايان برسانم، بايد بگويم شبكههاي اجتماعي تلاش كردهاند ما هويت و سبك زندگي «خود»مان را بيشاز پيش طراحي كنيم و به نمايش ديگران بگذاريم. اين سبك زندگي قرار است مختصِ ما باشد و متفاوت از ديگران قرار بگيرد. پس منِ كاربر كه علاقهمند به فوتبال هستم و شرايط براي نظردادنم فراهم است، عقيده دارم در تمامِ اين سالهاي دوگانگي «ليونل» و «كريستيانو»، شخصي سختكوشتر، خاصتر و بيگمان جذابتر بوده كه حقش كسب حداقل يك توپ طلا بود. منِ كاربر و داراي راي، سالها هم كه از عمر فوتبالبينيام بگذرد، بر اين باور خواهم بود «آرين روبن» بهترين بود، قهرمان بود. محبوب بود. قهرمانِ من و محبوبِ من شايسته تمجيد بيشتر بود. اما نشد. درست مثل دوست من كه اگر همين حالا به او زنگ بزنم و درباره فوتبال صحبت كنيم، او، يكطورهايي بحث را به سمت بهترين مدافع جهان يعني «گيدو بوخوالد» ميبرد و ستايشهاي هميشگي را نثارش ميكند. زمانه ما، عصر انتخاب قهرمانهاي بيشمارمان است. عصر اينكه شايد خيليها اعتقاد داشته باشند، اسكار امسال حقِ «واكين فينيكس» فيلمِ «جوكر» نبود و بايد به «آدام درايور» فيلمِ «داستان يك ازدواج» ميرسيد.