كوتاه درباره سريال يوتوپيا
مخمصههاي آرمانشهرگرايي
محمدحسن خدايي
پرسش از چشماندازهاي آرمانشهري بيشك يكي از مضامين مورد علاقه بشر امروزي است. در زمانهاي كه بهقول «توني جات» شرّ زمين را درمينوردد و گويا اين شرّ همانا سرمايهداري متاخر است، گرايش به نوعي جهان مطلوب اما تحققنيافته گسترش مييابد. جهاني كه قرار است در آن نژاد بشر در رفاه و سعادت زندگي كند. همچنانكه با تاسي از «مارتيناي. مارتي» در مقاله «دورنماي طنزآميز آرمانشهرها» ميتوان آثار كلاسيكي چون كتاب توماس مور، توماس مانستر و يوهان والنتين آندريا را رصد كرد كه چگونه پيش از ما در تلاش بودند طرحي كلي از يك جامعه آرماني را ترسيم كنند. سريال «يوتوپيا» ساخته «دنيس كلي» اما چندان به ترسيم آينده نميپردازد و وضعيتي را افشا ميكنند كه چگونه تركيب دولت، سرمايه و دانش، قرار است با نوعي خلوصگرايي و پاكسازي نژادي، يك آينده يوتوپيك را تاسيس كنند. جهاني كه به جاي هشت ميليارد انسان، تنها پانصد ميليون حق حيات روي آن را يابند تا زندگي با كرامتي داشته باشند. از نظر آنان امكان برساختن جهاني تازه با انسانهايي تراز نو را دانش پزشكي و تحقيقات ژنتيك مهيا ميكند. بنابراين جنگي بيولوژيك به راه ميافتد تا نسل بشر را در مقابل چشمانداز تاريك پيشرو نجات دهد چراكه حتي توليد صنعتي هم توانايي تامين مايحتاج اين تعداد انسان را ندارد و تمامي منابع طبيعي سياره زمين رو به اتمام است. سريال «يوتوپيا» ذيل همين هراسها و پروتكلهاي فوقسري ساختارهاي پرقدرت جهاني معنا مييابد. اينكه عدهاي جوان علاقهمند به داستانهاي كميك، وارد ماجرايي پيچيده و خطرناك شده و در ادامه تلاش ميكنند در مقابل اين برنامهريزي هولناك و آيندهمحورانه يك شبكه جهاني بايستند و آن را متوقف كنند، بيآنكه در نهايت موفقيت چنداني كسب كنند، نشان از وجود آرمانشهرگرايي فاشيستي عدهاي از سياستمداران، فرادستان و دانشمندان است كه براي اهداف خطرناك خويش، دست به هر كاري ميزنند. فرم بصري سريال، اغلب يادآور انيميشنها و كتابهاي كميك علمي- تخيلي و همچنين ارجاعي است هوشمندانه به اتمسفر كودكانه، شيك و چشمنواز اين قبيل آثار. اما خشونتي كه از همان ابتدا در تضاد با اين زيبايي آشكار ميشود، تماشاگران را از انفعال و لذتگرايي بصري جدا كرده و شر شيطاني زمانهاي را تعين ميبخشد كه در پي اصلاح نژاد انسانها و برساختن يك يوتوپياي توتاليتاريستي و مهندسيشده است. با آنكه روايت سريال در فصل دوم گرفتار پيچيدگي شده و گاه پيگيري سرگذشت شخصيتها را دشوار ميكند، با تمام اين خصيصههاي گاه منفي، همچنان اثري كه «دنيس كلي» ساخته، ديدني و فراموشنشدني است. نقدي بر گرايشات خطرناك انسانها، شركتها و دولتهايي كه جمعيت جهان را بيش از ظرفيت آن دانسته و در پي برپايي جهان آرماني خويش هستند. تماشاي اين سريال براي اينروزهاي ملتهب، پر از هراس و انزوا و ايزوله شدن، بسيار بصيرتافزاست و ميتواند افقي تازه در باب زيست- سياست دوران معاصر بگشايد. در زمانه دايمي شدن وضعيت استثنايي، اين بشريت است كه در هجوم ويروسها، سرمايهداري و نظم نمادين، آرمانشهر تحققنيافته خويش را تخيل ميكند و اغلب خسته و ملالزده از تحقق آن، به انزواي خويش پناه برده و زندگي كسالتبار روزمره را تجربه ميكند.