بارسا ناپلئون ندارد
محمدرضا شيخ حسني
تيمها! تيمهاي فوتبال، حالا ديگر فقط يك تيم نيستند. بسته به تاكيد بيشتر بعضي باشگاهها آنها شخصيتهايي مبتني بر تواناييهايي خاص در خارج از زمين را هم دارند. در مواردي سطح توقعات بعضي تيمها و نوع سازو كار و رفتار با ستارهها متفاوت است. طرفدارها نمونههاي مجازي از واقعيت تيمها در سطح كلانتر هستند. هر كدام بيتعارف شخصيتي دارند كه اين برساخته از شخصيت به دست آمده از تيمهاي مورد علاقهشان است.
و حالا بازيكنان فوتبال فقط بازيگران نمايشي كه نتيجه نامعلومش من راجذب ميكنند، نيستند؛ يعني فقط اين نيست. صميميت هواداران يك تيم با بازيكنانشان خيلي بيشتر از صميميت مخاطبان يك تئاتر با عوامل صحنه است. اين شايد ناشي از اين ميشود كه بازيكنان تيمهاي مختلف اعم از بكهام و زيدان تا همين جوانترهاي بينام و نشان هر هفته چند شب و در مواقعي بيشتر و كمتر در 90 دقيقههايي مشابه در زمينهاي سبزي مشابه جلوي دوربين ميروند و نمايش اجرا ميكنند. بعد اين صميميت به مرور داشتن تصويرهايي از قهرمانان نمايش ميشود كه بعد و قبل از شاديها و غمها شكل ميگيرد. ما حالا بازيگراني/ بازيكناني داريم كه جزييات زيادي از آنها در دسترس است. مثلا از بازيكن ناموفق يك تيم در پايتخت ايران صفحهاي شخصي با 120 عكس از صورت اين بازيكن در حال خنديدن با دندانهاي لمينت شده داريم. ناموفق بودن بازيكن را ميشود حالا از روي صفحهاش حدس زد. از آنجا كه براي موفقيت در تيمهاي مطرح بايد جسارت در دستور كار هر بازيكن/ بازيگري باشد؛ براي خلق تفاوتها. و اينها حالا شدني است چون فوتبال و تمدن، فوتبال و زندگي شخصي مشتاقان فوتبال هر ساله در حال پيدا كردن بر هم نهيهاي بيشتر است. آنقدر كه كافهها واكيپها، مدرسهها و ساير موارد ديگري از اين دست كه ويژگي دنياي مدرن است عضو جداييناپذير پشت صحنههاي يك نمايش فوتبالي است. در اين نمايش تكراري آنچه هميشه قانوني به روند حركت دوربين ميدهد و نظم حركت چشم بينندهها را تعيين ميكند، توپ است. دوربين هر لحظه همراه توپ در جريان است و حالا بايد اعتراف كنم اينها مقدمهاي است براي اينكه از مسي و بارسلونا بنويسم. براي اينكه موضوع را تشريح كنيم بايد ابتدا به دليل به وجود آمدن رخدادي كه به نظر نگارنده نشاني از چالشي جدي است اشاره شود. قهرمان نشدن بارسلونا در چهار دوره اخير ضمن در اختيار شدن ليونل مسي، بهترين بازيكن دهه اخير ميلادي در كنار كريستيانو. مسي بيشك در همه زمينهها چيز درخشاني خلق كرده اما در بهترين سالهاي فوتبالش دستش از كسب اصليترين جامهاي ملي و باشگاهي كوتاه مانده. اين نوشته به پيگيري بخشي از اين دلايل در عدم موفقيت تيم بارسلونا ميپردازد. بارسلونا يا اگر دقيقتر صحبت كنيم، بارسلوناي موفقِ عصر حاضر پيوند تنگاتنگي با نام يوهان كرايوف و قبلتر از او رينوس ميشل دارد. مبدعان نوعي از فوتبال كه مبتني بر استفاده از تمامي فضاهاي زمين بود، با به گردش درآوردن سريع توپ. فوتبالي هجومي با ايده حفظ توپ و در دوران گوارديولا اين فوتبال در بارسلونا به نوعي از بلوغ و پختگي رسيد كه ميشود مسي را گل سرسبدي دانست كه پر بود از بازيكناني براي توتال فوتبال. در نوعي از نمايش كه با كرايف در بارسلونا مطرح و ماندگار شد همه بازيكنان از اضافه كاريهاي بازي كم ميكردند و سعي در چرخاندن توپ بين پاهاي هم ميكردند. به نوعي بايد عوامل نمايش خيلي شرقي فداي حركت دوربين ميشدند و اين حركت سريع و پيشبيني ناپذير انجام ميشد تا بازيكن آخر در موقعيت گل قرار بگيرد. در نگاهي به بازيگراني كه حاضر به بازي براي بارسلونا در اين دوره شدهاند رد پاي مسي در جدا شدنشان حالا وجود دارد. ديگر براي همه پذيرفته شده بود كه در بارسلونا اولويتها در حال جا به جايي است. به جاي جا به جايي سريع توپ و سهم كمتر پاها، مسي حق بيشتري براي رقم زدن سرنوشت نمايش داشت. البته كه توانايي خارق العاده مسي در بسياري موارد ختم به عاقبت خيري بارسلونا ميشد اما براي موفقيتهاي متوالي و پيروزي در تمام شبها بايد ارتشي آماده براي تمام لحظات داشت. كلمه بارسلونا اگر با كرايف و تيكي تاكا در هم آميخته و پر است از نوابغي مثل گوارديولا و ژاوي و اينيستا، اما در عوض خبري نيست از ناپلئون خاصي. بازيكنان اسطورهاي بارسلونا همه در گردشي طبيعي بعد از چند سال جايشان را به بعديها ميدادند.
نوعي از خود گذشتگي مفرط!
اين شايد ويژگي بازيگران تئاتر بارسلونا در همه روزهاي خوبش بوده و اين ويژگي خيلي بيشتر از تمرين مجدانه به حضور حسي كودكانه در آدمها بر ميگردد. چيزي كه در مسي اين روزها يا بارسلوناي با مسي كم ديده ميشود. ستين مصاحبه ميكند: اين طبيعي ست كه توپ بيشتر زير پاي بهترين بازيكن تيم باشد؛ بله آقاي ستين ولي نه براي بارسلونا. يك دست بودن براي سپاه بيناپلئون فقط ترفندي براي پوشاندن ضعف نيست، بلكه در بسياري موارد تمهيدي است كه باعث بالاتر بودن بهرهوري اجزا ميشود. شايد بارسا بايد ناپلئونش را با سربازاني جان فداي توپ تعويض كند.