نگاهي به فرآيند ملي شدن صنعت نفت ايران در سالروز اين حركت ملي به رهبري دكتر محمد مصدق
به نام سعادت ملت ايران
سروش مظفرمقدم
29 اسفندماه سال 1329، نقطه عطفي بزرگ در مبارزات بر حق مردم ايران در مسير محو استعمار خارجي و استبداد داخلي به شمار ميآيد. در اين تاريخ، دكتر محمد مصدق كه در راس اقليتي از نمايندگان مجلس شانزدهم به عنوان رييس كميسيون نفت مجلس شوراي ملي انتخاب شده بود، طرح ملي شدن صنايع نفت كشور را به نام سعادت ملت ايران و جهت حفظ صلح بينالمللي به مجلس شوراي ملي ارايه داد. لايحه با اكثريتي نسبتا قوي به تصويب مجلس رسيد و چندي بعد، سنا هم آن را تصويب كرد. جالب است كه بگوييم پيش از تصويب اين لايحه كه همه امور استخراج، توليد و فروش را به ايرانيان واگذار ميكرد، تلاشهاي بسياري براي عدم تصويب و اساسا عدم طرح آن در مجلس به عمل آمده بود.
تلاش اليت براي جلوگيري از احقاق حق مردم و تشكيل جبهه ملي به رهبري مصدق
نخبگان حاكم و رجال سياسي وابسته به شركت نفت بارها سعي كرده بودند با مطرح كردن قرارداد الحاقي يا طرح گسگلشاييان در مجلس پانزدهم و عقد قراردادي شكننده با دولتهاي وقت، جلوي احقاق حقوق مردم ايران را بگيرند. چندي پيشتر ازآن، حسين مكي نماينده جناح اقليت و عضو جبهه ملي در واپسين روزهاي عمر مجلس پانزدهم، براي جلوگيري از مطرح شدن و تصويب قرارداد الحاقي، مدت زيادي نطق كرده بود تا دوره پانزدهم رسما به پايان برسد و قرارداد مجال طرح شدن پيدا نكند. مصدق جبهه ملي را به پيشنهاد چند تن از ياران و همفكرانش در سال 1328 شكل داد و با شعار مبارزه با فساد و تقلب در انتخابات، اصلاح قانون انتخابات و تعيين تكليف مساله نفت، پا به ميدان مبارزات مدني و پارلماني گذاشت.
مصدق از دوران رضاشاه تا پس از شهريور 20
او كه در طول دوران رضا شاه همواره در حصر، تبعيد يا بازداشت خانگي به سر ميبرد، پس از شهريور سال 1320 و اشغال ايران توسط نيروهاي متفقين، توانست از تبعيد ناخواسته روستاي احمدآباد آبيك، مجددا به تهران بيايد و در انتخابات دوره چهاردهم مجلس به عنوان نماينده تهران انتخاب شود. دوران نمايندگي دكتر مصدق در مجلس شوراي ملي مصادف با رخدادهاي مهمي در تاريخ ايران بود كه بسيار گسترده و درازدامن است. طرفه اينكه ايران هنوز در اشغال نيروهاي شوروي و انگليس قرار داشت و هر دو قدرت استعماري متخاصم كه از قضا همسايگان ايران نيز بودند، قصد داشتند جاي پاي خود را در كشور ما محكمتر كنند.
مصدق در برابر باجخواهيهاي شوروي
دكتر مصدق در اعتراض به باجخواهي شوروي استاليني و فشار آن كشور براي كسب امتياز نفت شمال به ثمن بخس، طرحي دو فوريتي به مجلس ارايه كرد و در آن طرح دولتها را: مادامي كه نيروهاي متفقين خاك ايران را ترك نكرده باشند از دادن هرگونه امتياز اقتصادي و معدني به خارجيان منع كرد. چنين بود كه تا پايان سال 1324 خورشيدي و متاركه جنگ جهاني دوم، دولتهاي متزلزلي كه بر سر كار ميآمدند حق گفتوگو پيرامون اعطاي هيچ امتيازي به بيگانگان را نداشتند. مصدق اين سياست را موازنه منفي خواند و در برابر اعضاي حزب توده و فراكسيون آنان در مجلس شوراي ملي كه خواهان اعطاي امتياز هم به انگليس و هم به شوروي بودند، (موازنه مثبت) چنين استدلال كرد كه «انگار فرد مقطوع اليدي (كسي كه يك دست ندارد) براي حفظ تعادل بخواهد دست ديگرش را هم قطع كنند. چه كسي حاضر به اين كار است؟» در مقابل دكتر مصدق باور داشت كه در حال حاضر و تا تعيين تكليف نهايي جنگ، ايران به هيچ ابرقدرتي چه انگليس و چه شوروي و امريكا امتيازي نخواهد داد. اين مرام و شيوه باعث پديد آمدن دشمنيهاي بسيار با مصدق شد. چنانكه عدهاي سعي كردند او را از عرصه سياسي خارج كنند و در انتخابات دوره پانزدهم مجلس با توسل به تقلب گسترده، مصدق نتوانست به مجلس راه يابد.
خلع يد از شركت نفت انگليس
پس از افتتاح دوره شانزدهم، همه تلاش دكتر مصدق و فراكسيون نهضت ملي و كميسيون نفت بر اين قرار گرفت تا به قرارداد زيانبار و غاصبانه 1933 (1312) پايان داده شود. دكتر مصدق براي نخستين بار نشان داد كه شركت نفت انگليس نه تنها مطالبات هنگفت ايران از بابت حقالامتياز را پرداخت نكرده، بلكه در محاسبه نرخ ليره استرلينگ به ريال ايران و همچنين در محاسبه درست سهم دولت ايران قصور و تقلب كرده و صاحب منابع نفت، عملا كمترين بهره را از منابع خدادادي خويش برده است. مصدق ملي شدن نفت و خلع يد از شركت انگليسي را نه تنها بهرهاي اقتصادي كه قدمي در راه استقلال سياسي ايران ميدانست. او به درستي باور داشت كه حضور نابجا و خارج از نظارت شركتي خارجي، همه مناسبات و ضوابط سياسي داخلي را تحت تاثير خويش قرار داده و سياستمداران انبوهي را آلت دست شركت نفت قرار داده است. اين مساله تا بدانجا پيش رفت كه پس از كشف اسناد خانه سدان (كنسول انگليس) معلوم شد كه شركت نفت رشوههاي كلاني را به بسياري از افراد و رجال سياسي پرداخت كرده است. از آن سو، اكثريت مجلس كه به نوعي وابستگان دربار يا سرسپردگان شركت انگليسي بودند، سعي كردند با خنثيسازي طرح دكتر مصدق بدين وسيله كه او را دعوت به مقام نخستوزيري كرده و از مجلس خارجش كنند، نگذارند موضوع ملي شدن و خلع يد از شركت به درستي پيش برود. جمال امامي نماينده تهران و از رهبران اكثريت مجلس بر اين نظر بود كه اگر مصدق رياست دولت را بپذيرد و پيش از تصويب طرحش از مجلس خارج شود، آنان ميتوانند به آساني دولت او را ساقط كنند و طرح جبهه ملي خنثي شود. مصدق اما با زيركي و تجربه سياسي گرانبها، دست اكثريت مجلس شانزدهم را خوانده و ضمن قبول دعوت براي زمامداري آن را مشروط به تصويب لايحه و ماده واحده ملي شدن كرد.
فضاي ملتهب جامعه و هواداري از مصدق
با توجه به فضاي ملتهب جامعه و هواداري مردم از دكتر مصدق و همچنين ترور سرلشكر حاجعلي رزمآرا نخستوزير پيشين كه قصد داشت قرارداد الحاقي يا در نهايت لايحه تقسيم 50-50 عوايد نفت را به تصويب مجلس برساند، اكثريت جرات مخالفت نكرده و با قرار گرفتن در نقطه عدم فرار لايحه را تصويب و دكتر مصدق را نيز با راي اعتماد بالا به رياست دولت انتخاب كردند. اينچنين بود كه دولت حسين علا، سياستمدار سالخورده و محافظهكار ايراني فرو ريخت و در جايي كه دربار و سفارت انگلستان قصد داشتند سيد ضياالدين طباطبايي نفر اول كودتاي سوم اسفند سال 1299 خورشيدي را به رياست دولت برسانند، رشتههايشان پنبه شد و مصدق با دستي پر و پشتوانه مردمي به نخستوزيري ايران رسيد... .
نسبت مصدق با رژيم پهلوي
دكتر مصدق بيترديد نه از نخبگان طبقه حاكم بود و نه ساختار موجود را كه حافظ يك نظام پادشاهي سنتي- وابسته و محافظهكار بود باور ميداشت. در حقيقت مصدق فرزند راستين انقلابي بود كه پادشاه را از درجه اولوهيت پايين كشيده و اختيارات نامحدودش را مقيد و محدود به نظارت مردم از طريق مجلس شوراي ملي كرده بود. او در پي احياي دستاوردهاي نابود شده و از ميان رفته مشروطيت ايران بود.
در منطق مصدق ملي كردن نفت ايران به منفعت جهان بود
گام نخست مصدق، ملي كردن صنعت نفت ميبود، چراكه باور داشت هم از جنبه اقتصادي و هم از نظر سياسي، اين نه تنها به نفع ايران بلكه به منفعت كل منطقه و جهان است. در يك كلام نطفه و هسته اصلي جنبش كشورهاي پايبند به عدم تعهد را دكتر مصدق بنيان گذاشت و اين چيزي بود كه سياستمداران بزرگي چون جواهر لعل نهرو و دكتر سوكارنو بدان گواهي دادند. در گام بعدي، مصدق اقدام به تشكيل هيات خلع يد كرد تا به شكلي مسالمتآميز صنعت نفت را از كارشناسان و مديران انگليسي تحويل بگيرد. اين هيات در خرداد - تير 1330 به آبادان و خرمشهر رفت و پالايشگاه عظيم آبادان را به تملك صاحبان اصلياش در آورد. بايد گفت كه در تمام مدت اين رخدادها، فضاي سياسي ايران به شدت ملتهب بود. شاه جوان و جاهطلب تحت فشار بيامان عناصر وابسته به انگليس قرار داشت و اتحادي شكننده عليه دكتر مصدق شكل ميگرفت. بسياري از مخالفان قسم خورده دولت ملي، حول محور سفير انگليس، سيد ضيا و ساير نيروهاي ارتجاعي استعماري گرد ميآمدند تا با كارشكني و فشارهاي رواني و اجتماعي و سياسي، دولت مصدق را وادار به عقبنشيني يا كنارهگيري مفتضحانه كنند. مصدق اما بر خلاف باور بسياري منتقدان سادهانديش و سطحينگر، صميمانه باور داشت تا زماني كه حمايت مردم اين يگانه منشا قدرت و مشروعيت را داراست، ميتواند با همين پشتوانه بر مشكلات غلبه كند و از ناملايمات نهراسد.
سياستمداري كه پوپوليست نبود
دكتر فخرالدين عظيمي چه درست ميگويد: مصدق به هيچ روي سياستمداري عوامگرا يا پوپوليست نبود. او هرگز سعي نكرد توده را بفريبد، سحر كند يا تحت تاثير ايدئولوژي خويش قرار دهد و از اين رهگذر به بسيج كردن سرمايه اجتماعي به شكل كاذب دست يازد. مصدق در واقع سياستمداري مردمگرا بود كه ريشه و منشا اصلي قدرت دولت و مقبوليت و مشروعيت را در تاييد آگاهانه مردم و حفظ حقوق آنان ميجست. چنين است كه روز 29 اسفند به عنوان نقطه عطفي تاريخي در تاريخ معاصر ايران كماكان داراي ارج و اعتبار است. در اين روز ملت ايران به نمايندگي مصدق بزرگ بدين اعتماد به نفس و خود باوري رسيد كه خود ميتواند صنايع خويش را اداره كند و سود حاصل از آن را براي رفاه و توسعه كشور به كار اندازد. اين نظر، درست نقطه مخالف عقيده آناني بود كه باور داشتند مردم عقبمانده ايران حتي نميتوانند يك عدد لولهنگ (آفتابه) بسازند. اين نقل قول را به رزمآرا نسبت ميدهند. ولي فارغ از اينكه آيا او اين مطلب را به زبان آورده يا نه، معلوم است كه خارجيان هنوز هم به مردم ايران به همان چشم شوم تحقير و كمبيني اهانتآميز مينگريستند.
اين همان خارجياني بودند كه در ازاي مبلغ اندكي، امتيازاتي عظيم و ننگآور از شاهان دودمان قاجار ستانده بودند و به گفته دوست و دشمن: امتياز رويتر بزرگترين و وسيعترين امتيازي بود كه يك كشور مستقل ميتوانست به يك فرد يا كمپاني خارجي بدهد.
اساس استدلال مصدق در برابر حكومتهاي قاجار و پهلوي
اساس استدلال دكتر مصدق در مجلس شانزدهم نيز همين بود؛ رژيم قاجار و حكومت رضا شاه در دوران خفقان و استبداد مطلق و بدون مراجعه به آراي عمومي يا مجلسي آزاد، اقدام به اعطاي امتياز يا تمديد آن كرده بودند. رضاشاه عملا و زير فشار سهمناك دولت انگلستان و پس از الغاي كامل امتياز اوليه نفت دارسي، مجبور شد قراردادي را منعقد كند كه به هيچ روي با منافع مردم ايران سنخيت نداشت. سيد حسن تقيزاده بعدها و در دوران پسا رضاشاهي در نطقي در مجلس چهاردهم گفت: ما فاعل نبوديم، با تمديد مدت به آن شكل هم هيچ موافقت نداشتيم. متاسفانه فاعل يك كاري كرد كه بازگشتي نداشت. ما آلت فعل بوديم و اختياري (در دوران استبداد) نداشتيم! چنين بود كه مصدق با هوشمندي و دامنه دانش حقوقي و سياسي خويش، از مجموع عوامل و شرايط سياسي و اجتماعي و پشتوانه عظيم مردمياش سود جست و به نام سعادت ملت ايران، طرح ملي شدن صنعت نفت در سراسر كشور و بلا استثنا را به تصويب مجلس رسانيده، قدم نخست مبارزه را برداشت. اين هنوز آغاز راه محسوب ميشد. در دو سال پيش روي، رخدادهايي در صفحه تاريخ ايران ثبت شد كه از انقلاب بزرگ مشروطيت بدان سوي، كمتر ايراني به چشم ديده بود!
اين روز بزرگ را گرامي ميداريم و به روان مصدق بزرگ و ياران پاكنهادش درود و سلامي دوباره ميفرستيم.
گام نخست مصدق، ملي كردن صنعت نفت ميبود، چرا كه باور داشت هم از جنبه اقتصادي و هم از نظر سياسي، اين نه تنها به نفع ايران بلكه به منفعت كل منطقه و جهان است. در يك كلام نطفه و هسته اصلي جنبش كشورهاي پايبند به عدم تعهد را دكتر مصدق بنيان گذاشت و اين چيزي بود كه سياستمداران بزرگي چون جواهر لعل نهرو و دكتر سوكارنو بدان گواهي دادند. در گام بعدي، مصدق اقدام به تشكيل هيات خلع يد كرد تا به شكلي مسالمتآميز صنعت نفت را از كارشناسان و مديران انگليسي تحويل بگيرد.
مصدق بيترديد نه از نخبگان طبقه حاكم بود و نه ساختار موجود را كه حافظ يك نظام پادشاهي سنتي – وابسته و محافظهكار بود باور ميداشت. در حقيقت مصدق فرزند راستين انقلابي بود كه پادشاه را از درجه اولوهيت پايين كشيده و اختيارات نامحدودش را مقيد و محدود به نظارت مردم از طريق مجلس شوراي ملي كرده بود.
نخبگان حاكم و رجال سياسي وابسته به شركت نفت بارها سعي كرده بودند با مطرح كردن قرارداد الحاقي يا طرح گسگلشاييان در مجلس پانزدهم و عقد قراردادي شكننده با دولتهاي وقت، جلوي احقاق حقوق مردم ايران را بگيرند. چندي پيشتر از آن، حسين مكي نماينده جناح اقليت و عضو جبهه ملي در واپسين روزهاي عمر مجلس پانزدهم، براي جلوگيري از مطرح شدن و تصويب قرارداد الحاقي، مدت زيادي نطق كرده بود تا دوره پانزدهم رسما به پايان برسد و قرارداد مجال طرح شدن پيدا نكند. مصدق جبهه ملي را به پيشنهاد چند تن از ياران و همفكرانش در سال 1328 شكل داد و با شعار مبارزه با فساد و تقلب در انتخابات، اصلاح قانون انتخابات و تعيين تكليف مساله نفت، پا به ميدان مبارزات مدني و پارلماني گذاشت.
مصدق كه در طول دوران رضا شاه همواره در حصر، تبعيد يا بازداشت خانگي به سر ميبرد، پس از شهريور سال 1320 و اشغال ايران توسط نيروهاي متفقين، توانست از تبعيد ناخواسته روستاي احمدآباد آبيك، مجددا به تهران بيايد و در انتخابات دوره چهاردهم مجلس به عنوان نماينده تهران انتخاب شود.