نگاهي به فلسفه ادموند هوسرل فيلسوف آلماني
پديدارشناسي و ذهن متعاليه
زهرا سليماني اقدم
پديدارشناسي هوسرل، يكي از دشوارترين مباحث فلسفي است. هوسرل يكي از دشوارنويسترين فيلسوفان نيز به شمار ميرود. خوانش فلسفه پديدارشناسي او وقتگير و دشوار است، اما جستوجو براي درك بهتر آن بسيار لذتبخش است. با اين وجود ساده كردن فلسفه هوسرل براي درك سريع و بدون دغدغه آن، هم خيانتي به روش فلسفي هوسرل و هم خيانت به افرادي است كه قصد دارند دركي از فلسفه هوسرل داشته باشند. با اين وجود در اين متن تلاش شده است تا با مفيدترين توصيفات و تشريحات دريچهاي براي آشنايي با هوسرل و درك فلسفه او به روي دانش عموم بگشاييم.
ادموند هوسرل كيست؟
ادموند هوسرل (1938-1859)، فيلسوف آلماني، از يك خانواده يهودي، مبدع پديدارشناس قرن بيستم است كه شايد مهمترين واكنش فلسفه اروپايي عليه نگرش علمي افراطي به جهان باشد. هوسرل با علم جديد، عقل گرايي يا بنيانگرايي مخالف نبود بلكه او عقيده داشت كه فقط پديدارشناسي ميتواند بنياني براي علم و عقل فراهم آورد. پديدارشناسي بعدها توسط هايدگر (شاگرد هوسرل) در جهتي صريحا ضد علمي و ضدبنيانگرايي قرار گرفت. علاقه هوسرل به بركلي و هيوم و شاگردي شخصيتهاي علمي مثل كارل وايراشتراس، فرانتس برنتانو در تفكرات وي بسيار تاثيرگذار بوده است.هوسرل رويكرد برنتانو را در نظريه منطق بسيار مهم ميدانست و پژوهشهاي منطقي خود را نيز نوعي اصلاح و بازسازي منطق ميشمرد. هوسرل در سال 1886 در هاله اقامت گزيد و در درسهاي روانشناسي كارل اشتومف (از شاگردان برنتانو) شركت كرد. نقطه اوج دوران اقامت هوسرل در هاله انتشار پژوهشهاي منطقي بود. جلد اول آن با نام پروله گومنا در سال 1900 و جلد دوم آنكه دربرگيرنده شش پژوهش بود، در دو بخش در سال 1901 به چاپ رسيد. نخستين بار در پژوهشهاي منطقي بود كه هوسرل فلسفه خود را پديدارشناسي ناميد و «آن را علمالعلومي دانست كه در تكامل بعدياش به يگانه فلسفه حقيقي و ممكن تبديل شد.» (عبدالكريم رشيديان، 1384، 26) هوسرل در جواني با خواندن عهد جديد مجذوب پرسشهاي مذهبي ميشود و علاقهاش به فلسفه و دغدغههاي فلسفي از جمله وجود خدا آشكار ميشود. او در سال 1886 مسيحي ميشود اما هميشه خود را يك مسيحي آزاده و غير جزمي ميدانست و رويكرد فلسفي را مستقل از دين تلقي ميكرد.
«پژوهشهاي منطقي»؛ مهمترين اثر هوسرل
اكثر مفسران هوسرل بر اين عقيده هستند كه هوسرل با نوشتن، ميانديشيده است و اين امر را از نوع نوشتههاي وي ميتوان درك كرد. «پژوهشهاي منطقي» به عنوان معروفترين كتاب هوسرل كتاب دشواري است زيرا انسجام و يكپارچگي تفكرات هوسرل بعد از نوشتن اين كتاب است كه رقم ميخورد و البته فلسفه پديدارشناسي هوسرل نيز بعد از نوشتن اين كتاب تجلي واقعي خود را يافت. دو نكته اشاره شده درباره خصيصه فلسفهورزي هوسرل باعث شده است كه در كتاب «پژوهشهاي منطقي» مطالب سنگين و گاهي ناهمخوان به چشم بخورد. اما در كل كتاب «پژوهشهاي منطقي» داراي ارزش و اهميت بسياري در سير فلسفهورزي در قرن بيستم به حساب ميآيد زيرا نه تنها مطالب فوقالعاده دقيق و قابل توجهي را در خود دارد بلكه منشأ بسياري از آثار فلاسفه قرار گرفته است. كتاب «پژوهشهاي منطقي» سرآغاز روشي فلسفي است كه بر هيچ يك از اركان فلسفي پيش از خود استوار نشده است و ادامه دهنده هيچ يك از روشهاي پيشين خود نبوده است. هوسرل حتي از استادان خود مثل برنتانو پيشي ميگيرد و يك راه كاملا جديد عرضه ميكند. از اين رو ميتوان گفت كتاب «پژوهشهاي منطقي»، شروع تفكر فلسفي با شيوهاي جديد در قرن بيستم بوده است. كتاب «پژوهشهاي منطقي» به دو بخش تقسيم ميشود؛ هوسرل در بخش اول درباره منطق بحث ميكند. بخش دوم هم شامل شش پژوهش ميشود كه از مباحث صوري آغاز و در انتها به سمت پژوهشهاي عينيتر حركت ميكند. پژوهش ششم اين اثر از ديگر پژوهشهاي كتاب مفصلتر است كه به مباحث حقيقت و معرفت ميپردازد. ميتوان گفت شيوه پديدارشناسانه هوسرل در پژوهش ششم نسبت به ديگر پژوهشها دقيقتر و واضحتر است كه فهم آن، تاثير بسزايي در فهم كل فلسفه هوسرل دارد.
پديدارشناسي هوسرل چيست و فلسفه استعلايي چه ميگويد؟
پديدارشناسي يك رشته و روش تحقيقي در فلسفه است كه توسط فيلسوفان آلماني ادموند هوسرل و مارتين هايدگر بنا نهاده شد. پديدار شناسي مبتني بر اين فرض است كه واقعيت از اشياء و رويدادها (پديده) تشكيل شده است به همان كيفيتي كه توسط آگاهي انسانها درك يا فهميده ميشوند.فلسفه پديدارشناسي به ساير رشتههاي اصلي فلسفه (متافيزيك، معرفت شناسي، منطق و اخلاق) مربوط است اما متمايز از آن است. يك روش متمايز براي ديدن فلسفه كه در همه اين زمينهها تأثير دارد. هوسرل با اين استدلال كه آگاهي متعالي، حد و مرز تمام علوم و دانشهاي ممكن را تعيين ميكند دست به تعريف دوباره فلسفه بر اين اساس زد و آن را فلسفه استعلايي دانست. انديشه هوسرل عميقا بر فلسفه قرن بيست تاثير گذاشت و به چهره برجسته فلسفه معاصر تبديل شد.
پديدار چيست؟
هوسرل همچنين به بحث در مورد كلمه «پديدار» پرداخته است. او توضيخ ميدهد كه پديدار را به سه اطلاق به كار ميبريم؛
۱- ناميدن اشياء ظاهري و ويژگيهاي آنها.
۲- تجربههايي كه كنشهاي ظاهري آنها را شكل ميدهد.
۳- همه تجربهها از هر نوعي كه باشند.
بحث محوري پديدارشناسي چيست؟
پديدارشناسي به عنوان يك رشته از فلسفه با باقي رشتهها متمايز است. در واقع پديدارشناسي مطالعه ساختارهاي آگاهي از نقطه نظر و ديدگاه تجربه شده توسط اول شخص است. ساختار اصلي يك تجربه را قصدي بودن آن و چيزي را نشانه و هدف گرفتن است چون هميشه تجربه داشتن، تجربه داشتن از چيزي است. تجربه به واسطه محتوا و معنايي كه از يك شي دارد هميشه به سمت ابژه (شي) هدايت ميشود.هدف اصلي پديدارشناسي تحقيق مستقيم و توصيف پديدهها به صورت آگاهانه و بدون مدنظر قرار دادن توضيح علّي آنها و تا حد امكان عاري از پيش تصورات و پيشفرضهاي غيرقابل توصيف است.
هوسرل توضيح ميدهد آن چيزي كه ما از يك ادراك ميگيريم فراتر از يك ادراك ساده است. مثلا با ديدن يك پرنده، سياه بودن آن، امكان پرواز كردنش و نكات ديگري از اين دست را نيز ميفهميم.
هوسرل توضيح ميدهد: من به باغ نگاه ميكنم و براي ادراكم به واسطه الفاظ، اظهاري ميگيرم؛ «آنجا يك پرنده سياه پرواز ميكند». عملي كه معناي من در آن مستقر است چه هست؟ من فكر ميكنم در هماهنگي با نقطه نظرات اثبات شده در پژوهش اول، ما ميتوانيم بگوييم كه اين (اظهار) در ادراك مستقر نيست؛ دستكم تنها در ادراك مستقر نيست. اين ساده به نظر ميآيد كه ما نميتوانيم موقعيت قبل خودمان را چنان توصيف كنيم گويي كه آنجا هيچ چيز ديگري وجود نداشته است – صرف نظر از اصواتِ الفاظ- آنچه كه معناداري بيان را تعيين ميكند، اما ادراكات به آن متصل است. ما ميتوانيم اظهارات متفاوت را بر ادراك يكسان پايه گذاري كنيم و به وسيله آن معناهاي كاملا متفاوت آشكار ميشود. (Husserl: 1970, volume II,195) هوسرل، مثالهايي از ادراك دروني نيز ميآورد: اضطراب، گلويم را ميفشارد؛ درد در دندانم نفوذ ميكند؛ غم، قلبم را ميسايد. او ميگويد اين چيزها را به گونهاي درك ميكند كه به همان طريق در مييابد. باد، درختان را تكان ميدهد، يا اين جعبه، مربع شكل و قهوهاي رنگي است. اينجا قطعا ادراك دروني و بيروني هماهنگ هستند.
پديدارشناسي چگونه ميتواند به ما كمك كند؟
پديدارشناسي به عنوان يك روش تحقيق ميتواند بسيار مفيد باشد. پديدارشناسي نوعي از تحقيقات كيفي است كه بر مطالعه روي تجربيات زيسته افراد در جهان تمركز دارد. پديدارشناسي رويكرد قدرتمندي براي يك تحقيق است كه به خوبي براي بررسي مسائل چالش برانگيز مناسب است. با ايجاد درك بهتر از ماهيت پديدارشناسي و تلاش براي ايجاد همسويي مناسب بين سوال تحقيقي موجود و نوع فلسفه پرسشگري پژوهشگر ميتوان از كاربردهاي پديدارشناسي بهترين بهره را برد.
با دانستن اين امر كه انسان از معدود موجوداتي است كه ميتواند از تجربيات ديگري بياموزد؛ سوال اين است كه چرا غالبا از اين كار غفلت ميكنيم؟ شايد به اين خاطر كه فرض ميكنيم چنين شرايط مشابهي ممكن نيست براي ما هم اتفاق بيفتد يا شايد فكر ميكنيم اگر در همان شرايط مشابه قرار بگيريم ميتوانيم تصميمات عاقلانهتر يا بهتري بگيريم.
شايد هم به اين دليل است كه فرض ميكنيم تجربه ذهني فرد به اندازه دادههاي عيني كه از واقعيت خارجي جمعآوري شدهاند قابل اعتماد نيستند. صرفنظر از مفروضات، نكته مهم اين است كه دانشمندان بايد از تجربيات ديگري بياموزند. در حقيقت، اين يك اصل اساسي در امر تحقيق است. تحقيقات شامل مطالعه دقيق يك موضوع (يعني فرد، گروهي از افراد، جوامع يا اشياء) براي كشف اطلاعات يا دستيابي به درك جديد از موضوع است و يك مطالعه دقيق شديدا نيازمند درك تجربيات ديگران و استفاده از آنها است (Cambridge Online Dictionary. 2019. Accessed 24 Feb 2019, Research.) تا بتواند به درك و بينشي كه نيازمند آن است از پديدهها برسد.
پديدارشناسي يك روش تحقيق كيفي است اما براي استفاده از آن نياز است تا فلسفههايي كه پديدارشناسي از آن برآمده است به خوبي مورد مطالعه قرار گيرد. اين فلسفهها مفهوم تجربه انساني را نظريه پردازي ميكنند. به عبارت ديگر، مشاركت در تحقيقات پديدارشناختي مستلزم اين است كه محقق با تكيهگاههاي فلسفي تفسيرهاي ما از تجربه بشري آشنا شود.
پديدارشناسي يك رويكرد تحقيقاتي كيفي است كه براي كمك به پيشبرد تحقيقات شما موقعيتي خاص خواهد داشت. از آنجايي كه استفاده از تجربيات ديگران آن هم با كمترين خطا، كار ابدا سادهاي نيست استفاده از روش تحقيق بسيار دقيق و متقني چون پديدارشناسي ميتواند هوشمندانه باشد.
هدف پديدارشناسي چيست؟
پديدارشناسي تلاش دارد تا ذات يك پديده را به واسطه كاوش در آن از منظر كساني كه آن را تجربه كردهاند توصيف كند. در واقع هدف از پديدارشناسي توصيف معناي اين تجربه است البته هم از نظر تجربه و هم اينكه چگونه تجربه شده. (Teherani A, Martimianakis T, Stenfors-Hayes T, Wadhwa A, Varpio L. Choosing a qualitative research approach. J Grad Med Educ. 2015;7: 669–70.)
پديدارشناسي مطالعه تجربيات زندگي فرد در جهان است. بررسي تجربيات افراد بشر به عنوان تجربههاي اذهاني كه زندگي كردهاند فوايدي دارد. با اين بررسي ميتوان معاني و مفاهيم جديدي را براي آگاهي داده، دوباره سازي مسير زندگي و يادگرفتن چگونه و بهتر تجربه كردن زندگي، به دست آورد. (Laverty SM. Hermeneutic phenomenology and phenomenology: a comparison of historical and methodological considerations. Int J Qual Methods. 2003;2: 1–29.)
چگونه با پديدارشناسي استعلايي به روشي ارزشمند از تحقيق برسيم؟
كارها و مطالعات اوليه هوسرل روي رياضيات به عنوان موضوع تحقيق متمركز بود كه سرانجام منجر به مطالعه روي تمامي پديدارها شد. رويكرد هوسرل به فلسفه تلاش براي ارزشگذاري يكسان بين تجربيات عيني و ذهني بود تا بتواند بدنه كار خود را قوام بخشد و به قول خودش به نوعي از پديدارشناسي خالص برسد يا يك بنياد جهاني براي فلسفه و علم بيابد. (همان) او تمركز پوزيتيويسم به روي مشاهدات عيني و واقعيات خارجي را رد كرد و در عوض تاكيد داشت پديدههايي كه توسط آگاهي فرد درك ميشود بايد هدف مطالعه علمي باشند.بنابراين هوسرل مخالف اين بود كه مفروضات و قصديات وارد تحقيقات پديدارشناسي شوند. ازاين رو هيچ نظريه فلسفي يا علمي، هيچ رويه منطقي قياسي و هيچ علم تجربي يا گمانه زنيهاي روانشناختي نبايد دخالت داده شوند. درعوض بايد بر آنچه كه مستقيم به شهود يك فرد داده ميشود، تمركز شود. (Moran D. Introduction to phenomenology. Milton Park: Routledge; 2000.) در واقع ادعاي هوسرل اين سرانجام را دارد كه تمام دانشهاي اصيل به ويژه دانشهاي علمي بر شواهد متكي هستند. معناي اين براي هوسرل اين است كه دانش ذهني و عيني كاملا در هم تنيده شدهاند.درك واقعيت يك پديده يعني درك يك پديده همانطور كه توسط يك فرد در زندگي مورد تجربه قرار گرفته است. اين تجربه زيسته شده از نظر هوسرل، ابعادي از هستي است كه هنوز كشف نشده بود. براي هوسرل، پديدارشناسي ريشه در نگرش معرفت شناختي داشت. براي او، سوال مهم تحقيق پديدارشناختي اين بود: براي يك شخص چه اتفاقي ميافتد؟ او از يك پديده آگاه ميشود يا درباره آن ميداند؟
در برداشت هوسرل از پديدارشناسي، هر پديده تجربه شدهاي ميتواند هدف مطالعه باشد و از طريق تجزيه و تحليلِ فراتر از ادراك حسي (يعني آنچه من ميبينم، ميشنوم يا لمس ميكنم) را به تجربيات انديشه، حافظه، تخيل يا احساسات سوق دهد. (Reiners GM. Understanding the differences between Husserl’s (descriptive) and Heidegger’s (interpretive) phenomenological research. J Nurs Care. 2012;1: 1–3.)
چالش ما در روش تحقيق پديدارشناسي استعلايي اين خواهد بود كه براي شناخت يك پديده بايد به مطالعه تجربه زندگي يك فرد از پديدهاي بپردازيم كه ذات جهاني آن پديده را برجسته ميكند. اين امر به محققي نياز دارد كه نگرش پيشيني، اعتقادات و فرضيات خود را كاملا كنار بگذارد يا متوقف كند و به صورت ويژه به تجربه شركتكنندگان يا افراد دخيل در تحقيق توجه كند تا بتواند جوهره پديده مورد نظر را شناسايي كند. خدمت هوسرل اين است كه او روشي را ايجاد كرده است كه محققان را قادر ميسازد تا فهم ساده يا نگرش طبيعي به آنچه ذهن انسان ميناميم را متوقف كنند و ذهن متعاليه را به عنوان يك قلمرو جديد و ناشناخته مورد كنكاش قرار دهند.
ادموند هوسرل فيلسوف آلماني، از يك خانواده يهودي، مبدع پديدارشناس قرن بيستم است كه شايد مهمترين واكنش فلسفه اروپايي عليه نگرش علمي افراطي به جهان باشد. هوسرل با علم جديد، عقلگرايي يا بنيانگرايي مخالف نبود بلكه او عقيده داشت كه فقط پديدارشناسي ميتواند بنياني براي علم و عقل فراهم آورد.
هدف اصلي پديدارشناسي تحقيق مستقيم و توصيف پديدهها به صورت آگاهانه و بدون مد نظر قرار دادن توضيح علّي آنها و تا حد امكان عاري از پيش تصورات و پيش فرضهاي غيرقابل توصيف است.
كارها و مطالعات اوليه هوسرل روي رياضيات به عنوان موضوع تحقيق متمركز بود كه سرانجام منجر به مطالعه روي تمامي پديدارها شد. رويكرد هوسرل به فلسفه تلاش براي ارزشگذاري يكسان بين تجربيات عيني و ذهني بود تا بتواند بدنه كار خود را قوام بخشد و به قول خودش به نوعي از پديدارشناسي خالص برسد يا يك بنياد جهاني براي فلسفه و علم بيابد.
هوسرل در جواني با خواندن عهد جديد مجذوب پرسشهاي مذهبي ميشود و علاقهاش به فلسفه و دغدغههاي فلسفي از جمله وجود خدا آشكار ميشود. او در سال 1886 مسيحي ميشود اما هميشه خود را يك مسيحي آزاده و غير جزمي ميدانست و رويكرد فلسفي را مستقل از دين تلقي ميكرد.
اكثر مفسران هوسرل بر اين عقيده هستند كه هوسرل با نوشتن، ميانديشيده است و اين امر را از نوع نوشتههاي وي ميتوان درك كرد.