قدرت واقعي در مردمداري و اقناع افكار عمومي داخلي است
محمود اكبري
امروزه به رغم وجود نهادها، معاهدات و ميثاقهاي متعدد بينالمللي و سازوكارهاي به ظاهر بشردوستانه، همچون گذشته شاهد حاكميت نظام جنگل در روابط و مناسبات بينالملل هستيم. قدرتمندان، حق هرگونه وحشيگري را دارند، بدون اينكه پاسخگوي كسي باشند. آنها با راهاندازي جنگهاي مستقيم مرگبار، فروش سلاح و تجهيزات نظامي به ديكتاتورها و اعمال تحريمهاي ظالمانه، در حاليكه بيشترين جنايت را عليه بشريت ميكنند، قيافه مدافع حقوق بشر به خود گرفته و كشورهاي مستقل را به خاطر نقض به اصطلاح حقوق بشر مجازات ميكنند. شعارهاي پرطمطراقي نظير برقراري دموكراسي و دفاع از حقوق بشر، بهانهاي براي دخالت در امور كشورهاي مستقل و تحت فشار قرار دادن و در صورت امكان به زير كشيدن آنها شده است. نگاهي گذرا به منشور سازمان ملل از سويي و عملكرد ايالات متحده امريكا و كشورهاي عمده اروپايي به خصوص در كشورهاي اسلامي، ثابت ميكند كه قانون كنوني حاكم بر جهان، همان قانون جنگل است و اقويا مجازند تا ضعفا را با بهانه و بيبهانه بدرند. در چنين فضايي حقوق بينالملل نيز مورد سوءاستفاده قرار ميگيرد.
طبق يك اصطلاح رايج در ادبيات آكادميك «حقوق بينالملل دو بخش دارد: بخش متعارف و همه شمول حقوق بينالملل كه اصول مشخصي دارد اما ضمانت اجرا ندارد و دوم هم حقوق نيويورك (شوراي امنيت) كه چندان حساب و كتاب ندارد و هر چيزي را ميتواند شامل شود!» چنانچه كشورهاي قدرتمند عضو اين شورا تضاد منافع نداشته باشند، ميتوانند بدون توجه به حقوق و مقررات بينالمللي، اراده خود را بر كشورهاي ديگر تحميل سازند.
طي روزهاي گذشته اتفاقاتي در صحنه جهاني افتاد كه به خوبي گوياي ادعاي فوقالذكر است:
1- خارجسازي عربستان سعودي از ليست سياه نقضكنندگان حقوق كودكان:
از فروردين 1394 كه ائتلاف نظامي تحت رهبري رياض به يمن حمله كرد، بيش از پنج سال ميگذرد. در اين سالها وحشيانهترين اقدامات ضد بشري عليه مردم يمن صورت گرفته و برخي از سازمانهاي حقوق بشري هم به آن اذعان دارند. براي نمونه در گزارش 2019 سازمان ملل، ائتلاف سعودي مسوول مرگ حداقل 222 كودك يمني معرفي شد. اين در حالي است كه آنتونيو گوترش دبير كل سازمان ملل متحد، اخيرا رياض را از ليست سياه نقضكنندگان حقوق كودكان حذف كرد. در سال 2015 نيز دبير كل وقت سازمان ملل متحد، اقدام مشابهي كرده بود و صراحتا دليل اين اقدام را تهديد پادشاهي عربستان سعودي به قطع كمك به بودجه سازمان ملل اعلام كرد. اين در حالي است كه دفتر هماهنگي امور بشردوستانه سازمان ملل متحد اعلام كرده است كه در هر 10 دقيقه يك كودك يمني از پيامدهاي مستقيم جنگ و محاصره تحميل شده به يمن توسط سعودي ميميرد. آنچه موجب چنين رويكردي در قبال عربستان ميشود، از سويي قدرت مالي عربستان (يكي از ابزارهاي قدرت) و از سوي ديگر منافع اقتصادي امريكا و كشورهاي اروپايي به واسطه دوشيدن آن كشور با فروش سلاحهاي مرگبار است.
2- سكوت در مقابل اعمال ضد بشري در امريكا: درحالي كه رژيم امريكا علاوه بر مردم ايران، حق تنفس را از مردم خود نيز سلب كرده و به صورت وحشيانهاي، اعتراضات مسالمتآميز مردم آن كشور را سركوب ميكند، كشورهاي اروپايي به عنوان به اصطلاح مدعيان و مدافعين حقوق بشر سكوت مرگباري را اختيار كرده و كمترين اعتراضي از جانب آنها عليه اقدامات ضد بشري امريكا شنيده نميشود.
3- تمديد ماموريت گزارشگر ويژه حقوق بشر در امور ايران: در حاليكه امريكا و اروپا در خصوص اقدامات ضد بشري رياض در يمن و در قبال شهروندان خود همچون سلاخي خاشقجي، روزه سكوت گرفتهاند و در دادن پاداش به آن رژيم نقش مستقيم دارند و مدافعين به اصطلاح حقوق بشري در اروپا وقايع امريكا را ناديده ميگيرند، در نشست اخير شوراي حقوق بشر، با ادعاهاي تكراري و هميشگي عليه ايران، ماموريت گزارشگر ويژه حقوق بشر در امور ايران را يك سال ديگر تمديد كردند.
4- تصويب قطعنامه ضد ايراني در شوراي حكام آژانس بينالمللي انرژي اتمي: از زمان خروج ترامپ از برجام و نقض قطعنامه 2231 شوراي امنيت سازمان ملل بيش از دو سال ميگذرد. رژيم امريكا تحت لواي تروريسم اقتصادي، فرهنگي و اخيرا پزشكي و اِعمال ضد بشريترين تحريمها عليه مردم كشورمان، موجب واكنش ايران در كاهش تعهدات برجامي، پس از يك سال صبر استراتژيك شد. در اين مدت كشورهاي اروپايي برجام با بيعملي و توسل به كلام درماني، رژيم امريكا را ياري كرده و در درد و رنج مردم كشورمان شريك بودهاند. آنها به جاي واكنش جدي به امريكا و پايبندي به تعهدات خود، اخيرا در نشست شوراي حكام، قطعنامه ضد ايراني به تصويب رسانده و خواهان همكاري ايران با آژانس در مورد سايتهايي شدند كه نخستوزير رژيم صهيونيستيگراي آن را داده و آن رژيم با وجود برخورداري از زرادخانه و سلاحهاي هستهاي، هيچ همكاري با آژانس انرژي اتمي ندارد. قطعنامه عليه ايران در حالي به تصويب رسيد كه مطابق با اجراي داوطلبانه پروتكل الحاقي توسط ايران، بازرسان آژانس هزاران ساعت مراكز هستهاي كشورمان را بازرسي كردهاند.
5- ادعاي دبيركل سازمان ملل مبني بر «منشأ ايراني» موشكهاي به كار گرفته شده در حمله به تاسيسات آرامكو: دبير كل سازمان ملل به واسطه زر و زور رياض و واشنگتن و با اهداف سياسي، طي گزارشي مدعي شد كه موشكهاي كروز به كار گرفته شده در حملات به تاسيسات نفتي و فرودگاه بينالمللي عربستان سعودي، داراي «منشا ايراني» بودهاند. اين در حالي است كه ايران بارها چنين ادعاهايي را رد كرده و يادآور شده كه با وجود محاصره ضدبشري و همهجانبه يمن حتي كمكرساني بشردوستانه به آن كشور نيز غيرممكن است. ايران چه قبل و چه بعد از انقلاب، طعم تلخ رويكرد مبتني بر قلدري كشورها را بسيار چشيده است، با اين وجود سالها است كه در مقابل آنها سر خم نكرده است. ايران براي مقابله با چنين رويكردي، مطابق با آيه شريفه «وأعِدّوا لهُم ما استطعتُم مِن قُوّهٍ و ...» و اين بيت معروف «برو قوي شو اگر راحت جانطلبي/ كه در نظام طبيعت ضعيف پامال است»، بايد هر چه بيشتر در جهت تقويت خود بكوشد. بايد گفت كه واقعيت قدرت، واقعيتي دايمي است و بنابراين دولت و سلطه سياسي پديدهاي هميشگي و پرهيزناپذير به شمار ميروند، بنابراين بايد چارهاي دايمي انديشيده شود.
بهطوري كه ملاحظه ميشود، در عرصه بينالملل، قدرت وسيله نهايي تنظيم روابط واحدهاي جامعه بينالملل و عامل تعيين كيفيت مسائل مربوط به اين روابط است. به عبارت ديگر، قدرت، مركز ثقل و هسته اصلي سياست بينالملل است. قدرت را ميتوان به دو بخش سخت و نرم تقسيم كرد كه در ارتباط با يكديگر هستند، چرا كه هر دو به عنوان جنبههايي از توانايي دستيابي به اهداف از طريق تحتتاثير قرار دادن رفتار ديگران محسوب ميشوند.
با توجه به تجربه برخي كشورها كه نگاه تكبعدي به قدرت، موجب فروپاشي آنها شد (مانند اتحاد جماهير شوروي)، بايد توجه داشت كه بحث قدرتمند شدن ايران تنها متوجه بعد نظامي نيست و در كنار تقويت بنيه نظامي، اقدامات مهمتري هم بايد صورت گيرد. شوروي يك ابرقدرت نظامي بود، ولي توان نظامي آن مانع از فروپاشي آن نشد، چرا كه به ابعاد قدرت نرم بيتوجهي شده بود. چنانچه در زمان شوروي در كنار قدرت سخت (نظاميگري) به قدرت نرم (آزاديها، حقوق بشر و اقناع افكار عمومي داخلي) به عنوان پشتوانه اصلي قدرت نرم توجه ميشد و قدرت اقتصادي كشور هم همپاي قدرت نظامي پيش ميرفت، تصور فروپاشي شوروي بسيار سخت بود.
به جرات ميتوان گفت كه امروزه اهميت قدرت نرم بسيار فراتر از قبل است و هيچ كشوري نميتواند به آن بيتوجهي كند. از نظر جوزف ناي «قدرت نرم، راه غيرمستقيم دستيابي به خواستهها است؛ راهي كه در آن از تهديد و سياست چماق و هويج خبري نيست.» در قدرت نرم، خبري از فشار و اجبار نيست و ديگران با رضايتمندي، ترغيب به پيگيري اهدافي ميشوند كه صاحب قدرت نرم، در نظر دارد. قدرت فرهنگي به معناي عام و قدرت رواني تبليغي، به معناي خاص، از تشكيلدهندگان قدرت نرم هستند. كشورها تلاش دارند با تقويت اين بعد از قدرت، ضمن خارج كردن رقبا از صحنه، بازيگران ديگر را با خود همراه كنند.
كشوري ميتواند قدرت نرم موثري در صحنه بينالملل داشته باشد كه از پشتوانه قوي مردمي برخوردار بوده و مستظهر به اعتماد و اعتبار ملي باشد. رضايت و توافق عمومي در مورد اهميت ارزشها و باورها در هر كشور، فرهنگ ملي قوي را به وجود ميآورد و كارِ كارگزاران سياست خارجي در عرصه بينالملل را آسان ميكند. آثار و ويژگيهاي فرهنگي هر دولت بر سياست خارجي خود و انعكاس آن در تعاملات رفتاري در سياست بينالملل، ميتواند تصوير روشنتري از محتواي فرهنگي آن جامعه را ارايه كند و اين مهم، از طريق روابط ديپلماتيك، به ويژه ديپلماسي عمومي و فرهنگي تجلي مييابد. منش ملي، روحيه ملي، كيفيت حكومت و جامعه و كيفيت ديپلماسي از جمله عوامل كيفي مربوط به قدرت ملي هستند. اگر مولفههاي قدرت نرم و ديپلماسي فرهنگي و عمومي تضعيف شوند، امتيازات ناشي از موقعيت جغرافيايي، خودكفايي، توليدات صنعتي، آمادگي نظامي و بهطور كلي، چهره سخت قدرت، تاثير زيادي نخواهد داشت. بُرد ديپلماسي عمومي و فرهنگي زماني كاهش مييابد كه رضايت عمومي داخلي و توافق در مورد ارزشها و باورها، تضعيف شود. اگر دولتي نتواند موجب اقناع عمومي و رضايتمندي داخلي از جمله در زمينه اقتصادي شود، هرگز نخواهد توانست حتي با وجود بنيه نظامي قوي، در عرصه بينالملل كه قانون جنگل بر آن حاكم است، موفقيتي كسب كند.
كارشناس روابط بينالملل