• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4734 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۱۵ شهريور

بايدها و نبايدهاي جو بايدن در سياست خارجي

امريكا ديگر ژاندارم خاورميانه نيست

مترجم: هديه عابدي

جو بايدن، نامزد دموكرات انتخابات رياست‌جمهوري امريكا، مي‌گويد قصد دارد كشورش را دوباره به رأس ميز مذاكره بازگرداند و جهان را در مقابله با چالش‌هاي پيش رو متحد كند. او ادعا مي‌كند هيچ كشور ديگري ظرفيت امريكا را براي رهبري جهان ندارد. پايگاه خبري- تحليلي پوليتيكو در گزارشي مي‌نويسد: در مسائل مهمي مثل همكاري‌هاي جهاني در حوزه سلامت، مقابله با گرمايش زمين و مبارزه با اقدامات مخرب چين در حوزه تجارت كه براي امنيت ملي و شكوفايي مردم امريكا ضروري است، ايالات متحده بايد اعتبار و جايگاه بين‌المللي ازدست‌رفته خود را بازيابد. اما نكته‌اي كه بايد به آن توجه كند اين است كه نبايد تمركز خود را روي منطقه خاورميانه بگذارد، چرا كه اين منطقه ديگر اهميت سابق را ندارد.

فارغ از اينكه انتخابات ماه نوامبر به نفع چه كسي تمام مي‌شود، امريكا بايد بداند كه در سال‌هاي گذشته، منطقه پرآشوب خاورميانه – جايي كه اغلب سياست‌هاي واشنگتن با شكست روبه‌رو شده است – جايگاه سابق خود را در سياست خارجي امريكا از دست داده و به اندازه قبل براي منافع اين كشور اهميت ندارد. اين تغيير نه‌تنها حاكي از ظهور ديناميك‌هاي جديد منطقه‌اي و اولويت‌هاي داخلي امريكاست، بلكه تغيير ماهيت منافع اين كشور در منطقه را نشان مي‌دهد. 
رهبري و خودبرترپنداري امريكا نمي‌تواند چيني شكسته خاورميانه را مجددا بند بزند يا نقش مهمي در ساخت آينده‌اي بهتر براي اين منطقه ايفا كند. درست است كه امريكا هنوز منافعي در منطقه دارد و بايد از آنها محافظت كند، اما اين كشور بايد براي تضمين اين منافع، واقع‌گرايانه، با تدبير و نظم عمل كند. اگر خويشتنداري را بياموزيم، آن وقت مي‌توانيم جلوي زياده‌خواهي، استكبار و خودزني‌هايي كه براي خودمان و بسياري از ديگر كشورها دردسر و بدبختي به بار آورده را بگيريم.
اگر دو دولت گذشته نگران تعهدات بيش از اندازه امريكا در خاورميانه پيش از شيوع بيماري كرونا بودند، اكنون كاخ سفيد بايد در زمان شيوع اين بيماري از هر گونه نقش‌آفريني غيرضروري در اين منطقه دوري كند. اولويت‌هاي داخلي بايد بر هرگونه ماجراجويي در خاورميانه كه منابع كشور يا وقت رييس‌جمهور را بگيرد ارجحيت داشته باشند. دولت بعدي بايد كشور را به حالت عادي بازگرداند و اقتصاد را ترميم كند، و اين در نوع خود بزرگ‌ترين چالشي است كه امريكا از دهه 1940 ميلادي با آن روبه‌رو شده است. اين چالش مثل جنگ جهاني نيست كه به اقتصاد امريكا انرژي بخشيد و كاري كرد اين كشور به قدرت نخست جهان تبديل شود. به اين چالش بايد ناآرامي‌هاي داخلي ناشي از تفرقه و اختلاف ميان طبقات، نژادها و گروه‌هاي سياسي و از دست رفتن اعتماد عمومي به نهادهاي دولتي را نيز اضافه كرد. فشارهاي ناشي از بدهي‌هاي روزافزون و كسري بودجه، كشور را آن قدر تحت فشار مالي قرار داده كه پولي براي ماجراجويي‌هاي غيرضروري باقي نمي‌ماند و دولت در سطح بين‌الملل تنها اجازه دارد مسائلي را دنبال كند كه براي منافع امريكا حياتي است. 
نگاهي به تيتر روزنامه‌ها نشان مي‌دهد طي ساليان گذشته اولويت‌هاي راهبردي امريكا تا چه حد از خاورميانه فاصله گرفته است: شيوع ويروس كرونا زندگي و معيشت مردم امريكا را به هم زده و اعتبار بين‌المللي اين كشور را از بين برده است؛ شرايط نامساعد جوي و طبيعي – از جمله آتش‌سوزي در جنگل‌هاي كاليفرنيا، توفان لارا در ساحل خليج، و گرماي بيش از حد تابستان – همگي به تغييرات آب و هوايي مربوطند؛ چين در منطقه آسيا پاسيفيك قدرت‌نمايي مي‌كند و رقابت واشنگتن و پكن بر سر برتري نظامي، اقتصادي و فناوري تشديد شده است؛ روسيه به ياغي‌گري خود ادامه مي‌دهد (در آخرين مورد، ولاديمير پوتين رييس‌جمهور روسيه مهم‌ترين رقيب سياسي خود الكسي ناوالين را مسموم كرد) و همچنان در انتخابات امريكا دخالت مي‌كند؛ و در اين بين نژادپرستان سفيدپوست نيز تروريسم داخلي را گسترش داده‌اند.
در حال حاضر اين چالش‌ها بسيار مهم‌تر از تهديد تروريستي هستند كه يك زماني از جانب خاورميانه امريكا را تهديد مي‌كرد و اكنون بسيار كمرنگ شده است. آخرين چيزي كه امريكا به آن نياز دارد، اتلاف پول ماليات‌دهندگان براي اصلاح منطقه‌اي ناكارآمد به نام خاورميانه است.
در جريان جنگ سرد، تلاش امريكا براي تسلط بر خاورميانه به اين دليل بود كه مي‌خواست اخلالي در صادرات منابع انرژي اين منطقه به امريكا و ديگر كشورهاي متحد آن وارد نشود. در طول آن دوران، خليج فارس بخش عمده‌اي از ذخاير نفت جهان و واردات نفتي امريكا را به خود اختصاص داده بود. با رشد منابع انرژي غيرفسيلي، كشف ميادين گازي و نفتي عظيم در ساير نقاط جهان و افزايش توليد نفت و گاز امريكا، اكنون ديگر منابع انرژي عظيم خاورميانه براي امريكا اهميت راهبردي ندارد. قيمت نفت در سال‌هاي گذشته به‌شدت كاهش يافته است؛ اين در حالي است كه جنگ و تحريم در كشورهايي نظير عراق، ليبي و ايران باعث شده بازارهاي بين‌المللي از ميلياردها بشكه نفت اين كشورها محروم شوند. به علاوه، 85 درصد از نفت صادراتي خليج فارس به مقصد چين، هند، ژاپن و كره جنوبي بارگيري مي‌شود.
با اين حال، هنوز هم 20 درصد از نفت جهان در خليج فارس توليد مي‌شود و نزديك به يك سوم از نفتي كه با كشتي‌هاي نفتكش حمل مي‌شود، از تنگه هرمز عبور مي‌كند. بنابراين حفظ ثبات قيمت نفت همچنان به اين بستگي دارد كه اخلال جدي در صادرات نفت از خليج فارس به وجود نيايد، چرا كه چنين اخلالي مي‌تواند قيمت نفت را به‌شدت بالا ببرد و بازارها نتوانند در كوتاه‌مدت خود را با آن وفق بدهند. اگر امريكا بخشي از نيروي دريايي خود را در بحرين حفظ كرده و هر زمان كه لازم شد بازار را از ذخاير نفتي استراتژيك خود تغذيه كند، مي‌تواند جلوي اين تهديد را بگيرد. به عبارت ديگر، امريكا اكنون اين ظرفيت را دارد تا با استفاده از مكانيسم‌هاي بازار، به سرعت به نوسانات قيمت واكنش نشان دهد. بحران‌هاي خاورميانه آن طور كه تصور مي‌شود بر قيمت نفت تأثير نمي‌گذارند. نكته ديگر اينكه همه كشورهاي توليدكننده نفت، از جمله ايران، منافع خود را در رساندن محصول خود به بازار مي‌بينند.
جنگ‌هاي عراق و افغانستان كه طولاني‌ترين نبردهاي تاريخ امريكا به حساب مي‌آيند، پروژه‌هاي علوم اجتماعي چند هزار ميليارد دلاري هستند كه به خوبي محدوديت‌هاي قدرت امريكا را به نمايش مي‌گذارند. اگر پيروزي امريكا در جنگ را به معناي گسترش صلح و ثبات و تبديل كشور به يك متحد واشنگتن بدانيم، استاندارد پيروزي در اين جنگ‌ها هرگز «آيا پيروز مي‌شويم؟» نبوده، بلكه «آيا مي‌توانيم از آن خارج شويم؟» بوده است. با توجه به بازده اندكي كه حملات امريكا به عراق و افغانستان داشته است، با هيچ منطقي نمي‌توان فداكاري‌هاي سربازان امريكايي، افغان و عراقي را در اين جنگ‌ها توجيه كرد.
برخي تصور مي‌كنند اگر سياست خارجي امريكا كمتر بر اساس قدرت نظامي و بيشتر متكي بر ديپلماسي، كمك بين‌المللي و تلاش براي گسترش دموكراسي در سطح جهان بود، نتيجه بهتري مي‌گرفت. اما اين خوش‌خيالي است. رقابت‌هاي قومي، مذهبي، منطقه‌اي و طايفه‌اي؛ فقدان رهبري، حاكميت قانون و آزادي‌هاي اوليه؛ ناكارآمدي دولت و نهادهاي ضعيف؛ نبود شفافيت و احترام به حقوق بشر و برابري جنسيتي و فساد گسترده عواملي هستند كه منطقه خاورميانه را نابود كرده است. اين منطقه آنقدر مشكل دارد كه امريكا حتي ظرفيت بهبود آن را نيز ندارد، چه برسد به اينكه بخواهد آن را اصلاح كند. اينها چالش‌هايي هستند كه كشورهاي منطقه خود بايد آن را اصلاح و حل و فصل كنند.
امريكا در خاورميانه با وضعيت بغرنج و پيچيده‌اي روبه‌روست و در منطقه‌اي گير افتاده كه نه مي‌تواند آن را تغيير دهد و نه تركش كند، چرا كه منافع، متحدان و دشمنانش در آنجا هستند. كليد نجات و موفقيت نه فقط درك محدوديت‌هاي نفوذ امريكا بلكه قدرت تفكيك بين منافع حياتي و كم‌اهميت است. ما معتقديم منافع حياتي آنهايي هستند كه مستقيما بر امنيت، شكوفايي و سبك زندگي ما تأثير مي‌گذارند و رييس‌جمهور امريكا بايد براي حفظ آنها نيرو اعزام كند، خطر جنگ را به جان بخرد، منابع زيادي را صرف كند و از اعتبار بين‌المللي امريكا مايه بگذارد.
البته اين بدان معنا نيست كه واشنگتن بايد چالش‌هاي منطقه به ويژه بحران‌هاي انساني سوريه و يمن را ناديده بگيرد. اما در مسائلي كه مستقيما با منافع مردم امريكا در ارتباط نيست يا مشكلاتي كه كشورهاي منطقه براي حل‌شان حاضر به پذيرفتن سهم خود نيستند، ما نمي‌توانيم سرمايه‌گذاري سنگيني داشته باشيم، چرا كه كشورمان با بحران‌هاي ديگري نيز روبه‌روست. يكي از نمونه‌هاي بارز اين مساله، تلاش براي برقراري صلح ميان اسراييل و فلسطين است؛ تلاشي كه به نظر نمي‌رسد به نتيجه‌اي برسد.
اين نشريه امريكايي  در ادامه با تكرار ادعاهاي بي‌پايه واساس درباره اهداف ايران از برنامه هسته‌اي نوشت: ما معتقديم منافع حياتي امريكا در منطقه سه چيز است: محدود كردن تروريسم، حفاظت از صادرات بي‌وقفه نفت، و جلوگيري از دستيابي ايران به سلاح اتمي. 
از زمان حملات يازده سپتامبر، تنها در يك مورد شاهد حمله‌اي موفق از سوي يك سازمان تروريستي اسلام‌گرا در خاك امريكا بوده‌ايم. حقيقت تلخ اين است كه طبق برآوردهاي رسمي، امريكا از زمان حملات 11 سپتامبر تاكنون بيش از شش هزار ميليارد دلار صرف مقابله با اين تهديد كرده، اما تهديد ويروس كرونا را جدي نگرفته است؛ ويروسي كه تا به امروز 180 هزار امريكايي را به كام مرگ كشانده و اقتصاد اين كشور را نابود كرده است. در حقيقت لازم نيست هزاران نيروي نظامي امريكايي تا ابد در كشورهاي خارجي مستقر باشند. ما مي‌توانيم با استفاده از منابع دريايي خود و تعداد محدودي نيروي ويژه در ديگر كشورها تروريست‌ها را از ميان‌برداريم و تهديدي كه متوجه امريكاست را به حداقل برسانيم.
ما شايد با اين كار مصرف منابع هيدروكربن كشورهاي عربي را متوقف كنيم. اما ساير كشورهاي جهان هنوز به اين منابع نيازمندند. هر گونه اخلال جدي در صادرات نفت خليج فارس مي‌تواند اقتصاد جهان را نابود كند و اين مساله قطعا روي اقتصاد امريكا نيز تأثير مي‌گذارد. امريكا مي‌تواند بدون افزايش قابل توجه سرمايه‌هاي نظامي يا اقتصادي خود، از منافع انرژي‌اش در خاورميانه محافظت كند.
در سال‌هاي آتي خاورميانه همچنان پرآشوب باقي مي‌ماند. البته اين منطقه بسيار غيرقابل‌پيش‌بيني است و ممكن است در زماني كه امريكا انتظارش را ندارد، دچار بحران شود. اما واشنگتن نبايد با دنبال كردن اهداف غيرواقع‌گرايانه، با رفتار بي‌تدبير و نگاه به منطقه بدون در نظر گرفتن واقعيت‌هاي آن به استقبال شكست برود. نكته‌اي كه دولت بايدن بايد به خاطر داشته باشد اين است كه منطقه خاورميانه به هيچ كس تعلق ندارد و هيچ قدرت داخلي و خارجي نمي‌تواند بر آن تسلط پيدا كند. در حقيقت امريكا ديگر ژاندارم خاورميانه نيست و نبايد هم باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون