قانون گرشام در سياست
عباس عبدي
يكي از دوستان رسانهاي مشهور كه جزو اصلاحطلبان هم شناخته نميشود، چند روز پيش پيام كوتاهي فرستاد و ضمن ابراز محبت درباره يادداشتهايم با بيان يك آرزو نوشت كه: «به اميد غلبه عقلانيت در كشور» بنده نيز ضمن تشكر پاسخ دادم كه: «لطف داريد. متاسفانه برخلاف هميشه كه اميدوار بودم، اكنون ميان اميد و نااميدي پاندولوار در نوسانم. نميدانم شما چرا كمتر حضور داريد؟» و در نهايت او پاسخ داد كه: «قانون گرشام ميگويد پول بيارزش پول با ارزش را از ميدان خارج ميكند. در حوزه سياست هم همين است. ظهور سياستبازان فاقد انديشه فضا را از انديشه تهي كرده است. شخصا براي اين در سياست حضور دارم كه بياموزم كم مطلب براي ياد گرفتن هست. اميد دارم اين خرابه زمينه ظهور سياستمداران صاحب فكري باشد.» قانون گرشام روشن است. اگر مثلا يك سكه طلا با عيار 18، ارزش معيني را در مبادلات اقتصادي داشته باشد، ولي حكومتها به هر دليلي عيار سكه مشابه و جديد را 14 كنند، در عين حال ارزش آن ثابت بماند، در اين صورت سكههاي 18 عيار به سرعت از بازار حذف و سكه 14 عيار رايج ميشود، زيرا مقرون بهصرفه است كه سكه 18 عيار را دوباره ذوب كرد و هر ده سكه آن را به حدود 12 سكه جديد تبديل كنند. حالا در عرصه سياست ايران شاهد چنين وضعي هستيم، به طوري كه بعضا افرادي ميداندار هستند كه گفتار و رفتارشان در ابتذال سابقه و نمونه نداشته است. در حقيقت در حال تجربه يك سقوط كامل در سطح كنش و گفتار سياسي هستيم به طوري كه شنيدن برخي نظرات و ديدن برخي رفتارهاي اين حوزه، مهوع و چندشآور است. در ابتدا به نظر ميرسد كه شايد شبكههاي اجتماعي ريشه اين وضعيت هستند، ولي به گمانم اين شبكهها بيش از آنكه علت اصلي باشند، عامل تشديدكننده هستند. اين فرآيند از سال 1384 آغاز شد. زماني كه شبكههاي اجتماعي وجود خارجي نداشتند يا خيلي محدود در دسترس بودند. شايد پيش از آن، رسانه رسمي حدي از نظارتپذيري را داشت. هر كس و هر مقامي نميتوانست هر پرت و پلايي را بگويد. آوردن نيروهاي حاشيهاي به بطن سياست، فرهنگ و ذهنيتي مخدوش و مبتذلي را رواج داد كه يا موجب خنده يا كينه و نفرت ميشد. انگيزه كسب و بقاي در قدرت به هر قيمتي اين فرآيند را تقويت كرد. درآمدهاي كلان نفتي كه بعضا سالانه سر به يكصد ميليارد دلار ميزد، موجب شد كه عوارض خطرناك اين نوع ابتذال سياسي چندان برجسته يا براي عموم ديده نشود. نكته مهم ماجرا اين بود كه ادبيات مبتذل نيز از همين مقطع وارد سياست شد. ديگراني كه قبلا با اين ادبيات بيگانه بودند، آنان نيز كمابيش به اين ادبيات آلوده شدند. منافع و پيروزيهاي كوتاهمدت، آنان را از ديدن عوارض بلندمدت آن انحراف ناتوان كرد. اخلاقيات سياسي چنان نزول كرد كه كمتر كسي رغبت حضور در اين ميدان را ميكند. اين وضعيت فقط به فعالان رسمي سياست محدود نشده است، بلكه به نوعي توانسته ويژگيهاي خود را نزد مخالفان سياسي نيز بازتوليد كند و كمابيش و به قول مرحوم مظفرالدينشاه، اكنون هم چيزمان به همه چيزمان ميآيد. اكنون در فضاي عمومي نيز، ابتذال خريدار دارد، حتي اگر ناخواسته باشد. ميتوانيد امتحان كنيد، يك متن انتقادي منطقي و خوب و آموزنده را بنويسيد يا باز نشر كنيد، سپس همان موضوع را در قالب يك متن بيربط و دروغ همراه با يك توهين و بيادبي بنويسيد. خواهيد ديد كه دومي بسيار بيشتر ديده خواهد شد، حتي اگر به ظاهر با آن مخالفت شود. رواج و ارزشمند شدن ديپلماسي يا سياست عمومي به معناي ديده شدن به هر قيمتي و روي آنتن بودن نتيجهاي جز ابتذال ندارد. ديگر مهم نيست كه چه ميگويي، مهم اين است كه ديده شوي. ميگويند حاتم طايي چون به بخشندگي مشهور شد، برادرش نيز درد شهرت پيدا كرد، ولي به جاي آنكه بخشندگي يا عمل نيك ديگري را پيشه كند، در آب زمزم ادرار كرد تا از اين طريق مشهور شود كه شد! سياست عمومي دقيقا همين است. شهرت و روي آنتن بودن به هر قيمتي، بر تامين خير عمومي اولويت پيدا ميكند. سياست در ايران اكنون به كنشي براي تامين و رسيدن به خير عمومي تعريف نميشود. منافع شخصي و بالا رفتن از نردبان قدرت به هر قيمتي، حرف اول و آخر را ميزند. يكي از عللي كه در ايران گفتوگوي سياسي نيز شكل نميگيرد همين است كه پايه مشترك معطوف به خير عمومي وجود ندارد. بنابراين رسيدن به تفاهم درباره مسالهاي عمومي غيرممكن شده است، چون بازي قدرت صفر و يك تعريف ميشود. آيا اميدي نيست؟ يك سوركوي اميد هست. قانون گرشام، در يك جا عمل نميكند. هنگامي كه ارزش پول رايج آنقدر كم شود كه ديگر ارزش مبادلاتي نداشته باشد در نتيجه مردم به جايش از پولهاي خارجي يا پول باارزش استفاده خواهند كرد. آيا وضعيت ما به درجهاي رسيده است كه چنين باشد؟ نميدانم. اميدوارم رسيده باشد يا هر چه زودتر برسيم.