ترور حاج قاسم و تفكيك انتقام و پيگيري حقوقي
اردشير نوريان
ترور و شهادت سردار حاج قاسم سليماني تلخ است و گفتنيها درباره او و رفتار و منش و عملكردش بسيار. آنقدر كه نوشتن و گفتن از او به اين سادگيها و با توجه به محدوديت تعداد كلمات ممكن نيست اما با اين حال تلاش ميكنم چند نكتهاي را درباره فرمانده سابق سپاه قدس بيان كنم. نكته اول شخصيت حاج قاسم سليماني است. او را هر كسي از ظن خود ميشناخت و توصيفش ميكرد ولي حق مطلب را رهبري ادا كردند. توصيف ايشان از حاج قاسم توصيفي جامع و كامل و دقيق و رسا بود. ايشان فرمانده سپاه قدس را فرماندهي «شجاع»، «با اخلاص» و «با تدبير» توصيف و تاكيد كردند كه حاج قاسم هر سه اين ويژگيها را همزمان دارا بودند. واقعيت آن است كه در نظام جمهوري اسلامي كم نيستند فرماندهان نظامي از سپاه گرفته تا ارتش كه اين ويژگيها را دارند اما انگشت شمارند آناني كه هر سه اين ويژگيها به طور همزمان در وجودشان متبلور باشد اما حاج قاسم چنين بود بهطوري كه هر فردي ميتوانست وجود اين خصيصهها را در او احساس كند.شجاعت، اخلاص و تدبير حاج قاسم سليماني و اشارهام به آن، از آن باب است كه بدانيم چنين فردي با چنين ويژگيهاي شخصيتي در راس مقاومت منطقهاي حضور داشت. شجاعتش در حضور ميداني در صحنه نبرد، اخلاصش در انجام عمل براي خدا و تدبيرش در چم و خم اقدامات و زمان انجام آنها پيدا بود، از اين رو از حدود سال 76 يا 77 كه فرماندهي سپاه قدس را برعهده گرفت، توانست تحولي شگرف را در اين نيرو و چگونگي انجام اقداماتش به عمل آورد و موجبات بالندگي جريان مقاومت را فراهم آورد. اين بدان معنا نيست كه سپاه قدس پيش از حاج قاسم سليماني موفق نبود، خير اما بايد پذيرفت كه اوج دوران فعاليت اين نيروي نظامي و بلوغ و بالندگي آن به دوران فرماندهي حاج قاسم اختصاص داشت. براي درك بهتر اين بلوغ كافي است به جنگ 33 روزه، به جنگ 20 روزه، به نبردهاي ايجاد شده در نوار مرزي سوريه و لبنان با اسراييل، ايجاد حشدالشعبي و حوثيهاي يمن اشاره كنيم. در تمام آن موارد نبوغ و بلوغ جريان مقاومت مشهود است و امري غيرقابل انكار. به همين دليل با جرات ميتوان بالندگي مقاومت منطقهاي را مديون حاج قاسم سليماني دانست.ويژگيهاي شخصيتي سهگانه حاجقاسم سليماني از يكسو و اوجگيري و بالندگي مقاومت منطقهاي از سوي ديگر نتيجهاي درپي نداشت، جز شكست سياستهاي توسعهطلبانه و استكباري ايالاتمتحده امريكا و البته حاميان و متحدان منطقهاي و فرامنطقهاياش. حاج قاسم سليماني و مقاومت منطقهاي بود كه تلاشهاي امريكا و دوبالش در منطقه، صهيونيستها و ارتجاع عربي به رهبري عربستانسعودي را ابتر و ناكام گذاشت. اين ناكامي شد عامل شكست برنامهها و معادلات امنيتي استكبار در منطقه خاورميانه. اين دومين نكته است. همه اين موارد در كنار هم و شكستهاي ايجاد شده براي امريكا سبب شد تا آنان به فكر ترور و به شهادت رساندن حاج قاسم سليماني بيفتند اما بازهم در برآوردهايشان دچار اشتباه شدند.تصور ايالاتمتحده امريكا و همپيمانانش آن بود كه با ترور و شهادت سردار سليماني، مقاومت منطقهاي شكست خورده و اصطلاحا نابود ميشود. آنان بالندگي مقاومت و ايستادگياش در برابر استكبار را به شخصيت سردار سليماني تنزل ميدادند ولي نميدانستند كه اين بالندگي و افتخار نشأت گرفته از مكتب امام خميني است و با ترور يك نفر از بين نميرود. هدف امريكاييها آن بود كه با ترور سردار سليماني شيرازه مقاومت منطقهاي از هم بپاشد و عقل مدبر اين جريان نابود شود ولي به لطف در يك سال اخير به خوبي ديديم كه نه تنها اين اتفاق رخ نداد بلكه مقاومت در يمن و سوريه و عراق همچنان با قدرت در مقابل جريانهاي تكفيري و سلفي ايستاده و تا شكست كامل سياستهاي منحوس ايالاتمتحده امريكا نيز از پاي نخواهد نشست. اگرچه گاه و بيگاه فعاليتهاي از سوي گروهكهاي تروريستي در منطقه صورت ميگيرد ولي امروز ميتوان با جرات تمام از نابودي اين گروهكها سخن گفت. نابودياي كه بيش از هر چيزي مديون زحمات و تلاشهاي شبانهروزي سردار سليماني است و به همين دليل، داغ او براي ما تلخ است و غمانگيز.افزون بر اين مطالب، حالا و در آستانه يكمين سالگرد شهادت سردار سليماني مباحثي درباره انتقام و پيگيري حقوقي اين ترور در محافل مختلف مطرح ميشود اما آنچه بايد بدانيم آن است كه بحث انتقام و تقابل هموزن و برابر با ترور سردار سليماني از پيگيري حقوقي اين جنايت جداست. موشكباران پايگاه نظامي ايالاتمتحده امريكا در عينالاسد سيلي محكم و در نوع خود بينظيري بود. ميدانيد كه از سال 1945 ميلادي به بعد هيچ كشوري با چنين شفافيتي يك پايگاه نظامي امريكايي را مورد حمله مستقيم موشكي قرار نداده و جالبتر آنكه امريكا حتي فرصت و جرات ارائه پاسخ هم پيدا نكرد. با اين حال هنوز انتقام اصلي پابرجاست و حق آن نيز براي ايران محفوظ است اما بايد بدانيم كه اين اقدامات يك عمل خاص و محدود نيست. انتقام سخت و بزرگ ايران سلسله اقداماتي است كه نتيجه و محصول آن چيزي نيست جز خروج نيروهاي امريكايي از منطقه. تا آن زمان و نيل به اين نتيجه، لازم نيروهاي نظامي و ديپلمات جمهوري اسلامي نهايت هوشمندي و تدبير را در امور خود به كار بگيرند، چراكه جز با هوشمندي و برنامهريزي دقيق و مشخص و پرهيز از تن دادن به احساسات زودگذر، نميتوان مقدمات خروج همراه با ذلت نيروهاي امريكايي از منطقه را فراهم كرد.اين انتقام بعد نظامي ماجراست اما بعد حقوقي ترور سردار سليماني همچنان پابرجاست. سردار قاسم سليماني به عنوان فرمانده سپاه قدس و در قامت يك مقام رسمي نظامي ايراني مهمان رسمي دولت مستقل عراق بود اما از سوي كشوري ثالث، ايالاتمتحده امريكا، مورد حمله موشكي قرار گرفت. اين اقدام اولا نقض آشكار و فاحش حقوق بينالملل و حق حاكميت عراق است و در وهله دوم باتوجه به اذعان رييسجمهوري امريكا، مصداق بارز تروريسم دولتي به شمار ميرود. بدين ترتيب نظام ميتواند با استفاده از ادله موجود در محاكم حقوقي بينالمللي، از شوراي امنيت سازمان ملل متحد گرفته تا دادگاه جنايت جنگي، عليه آمران و عاملان اين ترور طرح دعوي كرده و عليه آنان حكم بگيرد اما با كمال تاسف بايد گفت كه امروز و در آستانه سالگرد شهادت قاسم سليماني نهادهاي مسوول در ايران اقدامات جدي براي پيگيري حقوقي اين ترور انجام ندادهاند.در خاتمه بحث هم شايد خالي از لطف نباشد كه روابط شخصيام با حاج قاسم و يكي از خاطرات ماندگارم با ايشان را بيان كنم. پس از حمله امريكا به عراق به بهانه 11 سپتامبر و لشكركشي واشنگتن به افغانستان، سردار سليماني حدود 2 يا 3 ماه غيب شده بود و در هيچيك از جلسات حضور نداشت. همين غيبت نشاندهنده سرگرم شدن او به اقدامات مهمي بود. 3 ماه پس از آنكه دولت صدام در عراق سقوط كرد و نيروهاي عراقي ساكن شده در ايران به اين كشور برگشتند و اوضاع آرامش نسبي پيدا كرد، سرانجام سردار سليماني در مجموعه نيروي قدس حضور پيدا كرد. آن زمان شخصا براي گرفتن مجوزي خدمت ايشان رسيدم. او مشغول بررسي مكاتبات صورت گرفته بود و من هم در مقابلش نشسته بودم. در همان حال خوش و بش گرمي با من كرد اما خستگي از چهرهاش پيدا بود. خوب به خاطر دارم كه گويي چند سال پيرتر شده بود. خستگي چهرهاش چنان بود كه گويي شبهاي متوالي نخوابيده است. براي باز كردن سر صحبت از ايشان درباره خستگي چهرهاش پرسيدم كه پاسخ داد: «بله! جسمم خسته است ولي روحم خسته نميشود.» سردار سليماني گفت كه حدود 2 ماه است كه شبي بيشتر از 2 ساعت نخوابيده و به همين دليل جسمش خسته شده ولي روحش خسته نخواهد شد.من آن زمان خواستار خروج از عرصه نظامي و امنيتي بودم و اين درخواست را به ايشان تحويل دادم. خاطرم هست كه گفت: «جريان مقاومت خيلي با ارزش است، رهايش نكنيد.» سردار سليماني آن زمان با خروج من از اين عرصه مخالفت كرد اما توصيهاي به من كرد و خواست كه در هر جمعي كه حضور يافتم اين توصيه و دعا را از قول او به گوش جوانان برسانم. اين توصيه ازسوي سردار سليماني پس از آن مطرح شد كه من شهادت شهيد كاظمي را به ايشان تسليت گفتم. ميدانستم انس و الفت عجيبي ميان اين 2 شهيد وجود داشت و به همين دليل شهادت كاظمي را به سردار سليماني تسليت گفتم. به محض بردن نام شهيد كاظمي، غمي عجيب در چهره و چشمهاي حاج قاسم پديدار شد و گفت: «هميشه در هر جمعي كه حاضر شديد، اين دعا را بكنيد. اين مطلب را هم از قول من به رزمندهها بگوييد. به آنان بگوييد كه دعا كنند و به خدا بگويند كه در اين دنيا صف ما را از صف شهدا جدا كردي، نپسند در قيامت هم صف ما از شهدا جدا شود.» اين ذكر و دعا تا آخر عمر در ذهن باقي خواهد ماند. دعايي كه سردار سليماني بسيار از آن استفاده ميكرد و من هم از قول او در جمع رزمندهها نقل كردهام.
عضو كميسيون امنيت ملي
و سياست خارجي مجلس دهم