نقش ستاره دختر افغان را در فيلم «مردن در آب مطهر» به كارگرداني نويد محمودي بر عهده دارد كه اين دختر و خانوادهاش براي مهاجرت از افغانستان به كشورهاي اروپايي با چالشهاي غيرمنتظرهاي مواجه ميشوند. ندا جبرائيلي با اينكه در فيلم گذشته نويد محمودي (هفت ونيم) هم ايفاگر نقشي مشابه اين شخصيت بود ولي طوري ستاره را متفاوت خلق ميكند كه هم ملموس و واقعي به نظر ميرسد و هم قدرت و توانايياش او را نامزد دريافت سيمرغ بلورين از سي و هشتمين جشنواره فيلم فجر ميكند. با اينكه دلش ميخواست سير زندگي ستاره به گونه ديگري باشد و اين دختر جور ديگري از زندگياش دفاع كند ولي معتقد است وقتي اين قالب را پذيرفته بايد تلاش كند وارد دنياي اين شخصيت شود و ستاره را هر چه باورپذيرتر به مخاطب ارايه دهد. گفتوگوي «اعتماد» را با اين بازيگر جوان سينما از نظر ميگذرانيد.
اگر موافق باشيد بحث را از اتفاقات پيچيده مربوط به سال 99 آغاز كنيم، انگار امسال سال سينما نبود در همه زمينهها، از تعطيليهاي پي در پي سينماها بگير تا فوت بسياري از هنرمندان شاخص، از طرفي بيكاري بسياري از اهالي سينما و... براي شما وضعيت چگونه بود؟
من هم جدا از باقي اهالي سينما نبودم و براي من هم اوضاع دشوار بود. سال گذشته فيلم «مردن در آب مطهر» در جشنواره فيلم فجر ديده شد و انتظار داشتم امسال با پيشنهادهاي زيادي مواجه شوم، همانطوركه وقتي براي فيلم «قاعده تصادف» در جشنواره فجر كانديدا شدم، سال بعدش پيشنهادهاي زيادي داشتم. ولي اوضاع بر وفق مراد نبود. كرونا موضوعي بسيار وحشتناك و جمعي بود كه همه درگير آن بوديم. به موضوع كرونا و اتفاقات آن، فردي نگاه نميكردم. هم اكران فيلمها متوقف شده بود و هم توليد جريان نداشت و اهميت اين موضوع از آنجايي براي من دوچندان بود كه ميديدم در اين شرايط قرنطينه، اولين چيزي كه آدمها براي رهايي از اضطراب و استرس خود سراغش ميروند، تماشاي فيلم و سريال يا خواندن كتاب است.
پس كرونا نظام زندگي شما را تحتتاثير قرار داد.
قطعا، اصلا چند ماه اول سال آنقدر همه چيز نامشخص بود و از بس فكر ميكرديم در لحظه همه ميميريم يا همه چيز تا يك ماه ديگر به پايان ميرسد، همين موضوع باعث ميشد اضطراب زيادي تحمل كنم. خيلي از پيشنهادهاي كاري را پاي تلفن رد ميكردم. ميدانم توليد بعضي از آن پروژهها عقب افتاده يا اساسا كنسل شده است.
اما پروژههاي زيادي هم مقابل دوربين رفتند و به سرانجام رسيدند.
بله و چيزي كه خيلي براي من جالب بود، تعداد فيلمهاي متقاضي حضور در جشنواره فيلم فجر هستند. انگار اوضاع توليد فيلم در سينما آنچنان هم بد نبوده و تفاوت چنداني با سال قبل نكرده. با توجه به شرايط سختي كه گروهها حين توليد داشتند و موقعيت برابري براي همه وجود نداشت، فكر ميكردم زمان برگزاري جشنواره كمي عقب بيفتد يا شاهد تغييراتي در روند برگزاري جشنواره باشيم، ولي گويا در همان زمان و تاريخ معين جشنواره برگزار ميشود.
بگذريم و از فضاي كار در سينما صحبت كنيم. وقتي فيلمنامهاي به شما پيشنهاد ميشود در وهله اول از كدام منظر به آن بيشتر توجه ميكنيد؟ آيا رفاقت برايتان مهم است؟ يا مجموعه عواملي كه قرار است با شما در گروه كار كنند؟ يا فيلمنامه منسجم و قوي؟
رفاقت كه اصلا مطرح نيست چون فيلمنامههاي زيادي دوستان نزديكم به من پيشنهاد دادند كه نپذيرفتم بازي كنم. اما برايم پيش آمده در شرايطي قرار گرفتم كه ميدانستم حضورم در اين فيلم خطري ندارد، فيلم خوبي بوده ولي نقش درجه يكي هم نبوده و حضورم كمك مفيدي به فيلم ميكرده. در يك دورهاي چنين پيشنهاداتي را ميپذيرفتم اما الان اين كار را نميكنم. يكي، دوبار پيش آمده نقش من ايدهآلم نبوده اما كليت فيلم ارزشمند بوده و به همين دليل همكاري را پذيرفتم. ولي اگر در فيلمي نقش بهتري در محدوده سني من باشد كه آن را به من پيشنهاد ندهند، امكان ندارد نقش ديگري را قبول كنم. تركيب بازيگراني كه قرار است در آن باشم هم برايم مهم است. مهم است كه كارگردان به چه تركيبي فكر ميكند و معيارش چيست. همچنين فيلمنامه در درجه اول اهميت است. اگر نقش اصلي به من پيشنهاد شود ولي فيلمنامه خوب نباشد، جاي هيچ سوالي برايم باقي نميماند و نميپذيرم در آن فيلم باشم.
فيلم «مردن در آب مطهر» ساخته برادران محمودي را بر چه مبنايي انتخاب كرديد؟
معتقدم مردن... فيلم قصهگويي است كه طرح مضامينش براي من جديد بود حتي با وجود اينكه نقش دختر افغان را پيشتر بازي كرده بودم ولي ستاره متفاوت بود و دلم ميخواست من كسي باشم كه موقعيت چنين زناني را براي مخاطب تعريف ميكنم و راوي اين شخصيت باشم. دوست داشتم اين نقش را به گونهاي بازي كنم كه آدمها در يادشان بماند و چنين شخصيتهايي را با ستاره به ياد بياورند.
ستاره چه خصوصيت و ويژگي رفتاري داشت كه شما ترغيب به بازي در اين نقش شديد؟ با توجه به اينكه در فيلم قبلي برادران محمودي هم نقش دختر افغان را بر عهده داشتيد.
اينكه در فيلم قبلي نويد محمودي هم نقش دختر افغان را داشتم، نگراني خودم هم بود. وقتي فيلمنامه اين فيلم به من پيشنهاد شد، به كارگردان گفتم كه من در فيلم قبلي شما «هفت ونيم» نقش دختر افغان را بر عهده داشتم و بهتر است فيلم «مردن در آب مطهر» را بازي نكنم، ولي طي صحبتهايي كه با هم داشتيم به اين نتيجه رسيدم كه نقش ستاره و موقعيتي كه اين دختر دارد، متفاوت است. ضمن اينكه در فيلم «مردن در آب مطهر» توجه زيادي روي ستاره است. دو شخصيت محوري زن در فيلم هستند؛ يكي از آنها روناست و ديگري ستاره.
اساسا ساختار فيلم مردن ... با هفتونيم متفاوت است.
«هفتونيم» فيلم پربازيگر و اپيزوديك بود و آن زمان هم اصلا اكران نشده بود و معلوم نبود كه چطور قرار است ديده شود. به همين جهت اين فيلم موقعيت بهتري براي ديده شدن داشت.
خانم جبرائيلي واقعبينانه بخواهيم در نظر بگيريم، سيماي شما چندان به صورت زنان و دختران افغاني نزديك نيست، ولي شما نقش ستاره را كاملا باورپذير بازي كرديد. چگونه در قالب اين شخصيت قرار گرفتيد؟ آيا تحقيق زيادي در مورد زنان افغان و مشكلات آنها داشتيد يا روش ديگري براي نزديكي انتخاب كرديد؟
درباره شباهت با شما موافق نيستم. بخش زيادي از افغانستانيها شبيه ايرانيها هستند و تفاوتي در چهره با ما ندارند. اتفاقا خوب است كه كليشههاي ذهنيمان بشكنند. بخش زيادي از مواجهه من با اين نقش در محدوده سوالات و صحبتهايي بود كه با كارگردان مطرح ميكرديم. همچنين يكي از مشاورهاي لهجهمان خانمي بود كه شرايط زنان افغان و فرهنگ سنتي آنها را درك كرده و با زيست و مشكلاتشان آشنا بود.
با شخصيت ستاره راحت كنار آمديد؟ به نظر ميآيد چالشبرانگيز باشد.
شايد دلم ميخواست سير زندگي ستاره به گونه ديگري باشد و او جور ديگري از زندگياش دفاع كند يا اين ميزان شرم و حيا ميان او و برادرش نباشد و اتفاق ديگري براي اين شخصيت بيفتد، اما اينها ترجيح من بود و نه ويژگي شخصيت. وقتي با كارگردان صحبت ميكرديم همفكري و مشاوره ايشان به همراهي من با اين شخصيت كمك كرد. سعي ميكردم با نگاه منتقدانه و منطقي به شخصيت ستاره نگاه نكنم. شرايط را پذيرفتم و تمام تلاشم اين بود جوري اين نقش را بازي كنم كه بيننده به او حق بدهد. وقتي اين قالب را پذيرفتم و بازي كردم، تلاش كردم وارد دنياي اين شخصيت شوم و ستاره را باورپذير ارايه دهم.
نكتهاي كه در مورد زنان افغاني خيلي مشهود است، مظلوميت آنهاست در فيلم هم اشاره ميشود شرايط سختي در زندگي دارند. آيا اين نگاه هم باعث شد شخصيت ستاره را تكامل ببخشيد؟
اجازه بدهيد نگوييم زنان افغان مظلومند. اگر راجع به آنها اينگونه فكر كنيم انگار كه اين ضعف را در آنها ميپذيريم و آنها هم بايد اين قالب را بپذيرند. فكر ميكنم در ايران و شهرهاي بزرگ ما با توجه به فضاي سنتياي كه وجود دارد، شرايط عادلانه و برابري براي زنان وجود ندارد. در فيلم مردن ... هم ما با دختري مواجهيم كه او در كشور خودش شرايط مناسبي براي زندگي ندارد و تصميم به مهاجرت ميگيرد. گزينهاي براي مهاجرت ندارد و كشور همسايه هم با او رفتار مناسبي ندارد. او شرايط تحصيل و كار ندارد و مجبور است با برادرش در حاشيه شهر زندگي كند. اين نكات را كه كنار هم قرار ميدادم به خلق شخصيت ستاره كمك ميكرد.
برگرديم به صحبت قبلي؛ شما اشاره كرديد كه موافق نيستيد قشري را مظلوم معرفي كنيد كمي بيشتر در اين رابطه برايمان صحبت ميكنيد كه چرا و به چه دليلي؟
نظر من اين است، نگوييم كه گروهي خاص مظلومند. اين برچسب زدن را دوست ندارم، چون فرديت آدمها را ناديده ميگيرد. ممكن است شرايط آدمها تغيير كند و اين حق را بايد براي هر كسي قائل باشيم كه ميتواند در زندگياش تغيير ايجاد كند. معتقدم زنان سيستان و بلوچستان يا دخترهاي كرد و ... هم درگير سنتهايي هستند كه حقوق زنها را ناديده ميگيرد.
با تمام اين صحبتها، انتقادي كه به فيلم ميتوان مطرح كرد، اين است كه شخصيتها معرفي خوبي نميشوند، دلمان ميخواست بعضي كاراكترها را در بعضي موقعيتها ببينيم. اينكه ستاره نامزد دارد ولي در طول فيلم يكبار هم آنها با هم صحبت نميكنند و با هم ديدار ندارند، عجيب نيست؟
من هم دلم ميخواست بعضي شخصيتهاي فيلم را بيشتر در مسير قصه ميديدم .
مثلا رونا كه به نظرم شخصيت مجهولي است.
البته مجهول بودن رونا باعث مرموز بودن او ميشود و اين به عمق شخصيتش كمك ميكند ولي من هم دلم ميخواست رونا را بيشتر در طول قصه ميديديم و وقت بيشتري را با بعضي شخصيتها ميگذرانديم.
نكته ديگري كه درباره فيلم مردن ... مطرح است اينكه فقط فيلم درباره زنان و مشكلات مربوط به زنان افغان نيست يعني به همان اندازه كه به مشكلات زنان توجه دارد، به همان اندازه به مصائب مردها هم ميپردازد و از اين منظر فيلم بسيار دردناك روايت ميشود. آنجايي كه برادر شما ميگويد هر طرف زندگي را ميگيرم در طرف ديگر كم ميآورم.
بله، با شما موافقم و بخش اعظم دردناكي ماجرا از آنجا نشات ميگيرد كه او از سن كم مسووليت خواهر و مادر و خانوادهاش را بر عهده دارد ولي اگر خواهرش ميتوانست كار كند كمي كمك حال او بود و از مسووليت او كم ميشد، اما فضاي سنتي به آنها اين اجازه را نميدهد و او فشار مضاعفي را تحمل ميكند.
و نكته مهم ديگر اينكه فيلم مردن... نقد مهاجرت و پناهندگي هم است؟
اساسا مهاجرت در هر شكلش سختيهاي خود را دارد. آن كسي كه در نهايت رفاه تصميم به مهاجرت ميگيرد هر وقت كه با او صحبت ميكنيم، ميبينيم دل پري از اين قضيه دارد. حالا فكر كنيد آنهايي كه مجبورند پناهنده شوند و قاچاقي زندگي كنند، چه شرايطي دارند؟ در فيلم هم جملهاي هست كه برادرم (علي شادمان) ميگويد در هيچ جاي دنيا براي مهاجر فرش قرمز پهن نميكنند.
بد نيست اينجا از مهمترين مشكلي كه سينماي ايران از آن رنج ميبرد با هم حرف بزنيم. فيلمنامههاي ضعيف فاقد انسجام پاشنه آشيل بسياري از فيلمهاي سينماي ايران هستند. كمي برايمان از دنياي سناريوهايي كه به شما پيشنهاد ميشود، صحبت ميكنيد؟
(ميخندد) اگر بخواهم راجع به اين مساله حرف بزنم كه تمامي ندارد، ولي يكي از ناراحتيهاي من همين مشكل است. من در دانشگاه ادبيات نمايشي خواندم و از اين حيث مشكلات فيلمنامهها بيشتر به چشمم ميآيد. مدام از خودم ميپرسم چرا نكاتي كه به ما در دانشگاه درس ميدادند، در فيلمنامهها رعايت نميشود؟ واقعا ميگويم تعداد كمي فيلمنامهنويس در سينماي ايران ميشناسم كه پايبند به اين قوانين باشند. مهمترين مشكل اين است كه اصلا فيلمنامه دقيقي نميخوانم يا سيناپس به من ارايه ميشود يا طرحي كه قرار است فيلمنامه آن نوشته شود يا ميگويند ديالوگها قرار است بعدا اضافه شوند. به ندرت پيش ميآيد فيلمنامهاي براي من ارسال شود كه تمام جزييات و ظرافت فيلمنامهنويسي در آن رعايت شده باشد. مشكل بعدي اين است كه وقتي قصهاي در سينماي ايران مورد توجه قرار ميگيرد و ميفروشد، همه به سرعت سراغ همان مدل فيلمنامه ميروند بدون اينكه بدانند عوامل ديگري باعث تاثيرگذاري آن قصه و فيلم شده. براي مثال وقتي فيلمي به طبقه فقير ميپردازد، كارگردان مربوطه طبقه فقير را خوب ميشناخته يا دغدغهاش اساسا ساخت چنين فيلمهايي بوده اما كارگردان ديگري با يك زيست كاملا متفاوت بدون هيچ آشنايي و آگاهي از اين طبقه به موضوع فقر ميپردازد. بنابراين نتيجه خوبي حاصل نميشود و ما با انبوهي از فيلمنامههاي شبيه به هم مواجه ميشويم؛ با خط داستانياي كه در جشنواره سال قبل جواب داده است.
و نكته بعدي هم وجود دارد؟
معضل بعدي اين است كه بعضي كارگردانان آنقدر به تم توجه دارند كه روي شخصيتها اصلا فكر نميكنند و در نتيجه وقتي فيلمنامه به ما پيشنهاد ميشود، با شخصيتهايي مواجه ميشويم كه اصلا واقعي نيستند و يكسري كليشههايي را مطرح ميكنند كه از سينما نشات ميگيرد نه از زندگي واقعي. وقتي من فيلمنامهاي راجع به چند جوان ميخوانم، خودم شخصيتها را باور نميكنم؛ نه روابط برايم آشناست و نه ديالوگها. آن وقت چه توقعي از مخاطب ميتوانم داشته باشم؟ قبول دارم كه در سينماي ايران نميتوانيم روابط واقعي را نشان دهيم ولي در اين سالها فيلمهايي را ديديم كه با تمام محدوديتهاي موجود، روابط قابل باوري ارايه دادهاند. مهمترين و بزرگترين مساله ديگر شخصيتهاي زن هستند كه در فيلمنامهها واقعي نيستند و اين نشان ميدهد شناخت نويسندههاي ما از زنان كم است و باعث ميشود در نشان دادن تصوير واقعي از زن عاجز باشيم. شما به فيلمهاي 10 سال گذشته سينماي ايران نگاه كنيد. چند شخصيت زن ماندگار را ميتوانيد نام ببريد؟ وقتي آقاي مهرجويي هامون را ساخت، منتقداني بر اين باور بودند كه مهشيد به عنوان يك زن شخصيت قابل قبولي نيست و در فيلمهاي بعدي، ليلا و سارا و پري خلق و همه اين شخصيتها در سينماي ايران ماندگار شدند. عدم شناخت فيلمسازان از ابعاد وجودي زن باعث ميشود حضور زنان در قصه يا در راستاي تكميل قصه باشد، يا فقط مكمل شخصيتهاي مرد هستند يا تنها در فيلم حضور دارند و قابل باور نيستند.