واكسن يا ماكسن
فريدون مجلسي
وقتي انسان بيمار ميشود نياز به دارو و درمان دارد. هر چه بيماري سختتر باشد، نياز بيشتر است. وقتي به حد استيصال برسد و اگر از پزشك و دارو نيز كاري برنيايد، به هر كس و هر چيز كه بشنود و گمان برد كه درمانش ميكند متوسل ميشود. داروهاي ناصرخسرو را كه اعتمادي هم به اصالت و اثربخشي آن نيست به بهاي گزاف ميخرد. به شكستن تخممرغ براي تركاندن چشم حسود و چشم زخم بدخواهان و به ورد و جادو هم اميد ميبندد.
اصلا در قديم ميان جادو و طبابت رابطهاي نزديك برقرار بود. هنوز هم در زندگي بوميان آفريقا جادوگر نقش مهمي در درمان بيماران دارد. گاه براي بيرون راندن شيطان از جسم بيماران رواني به ضرب طبل و توسري زدن است، گاه با خوراندن جوشاندهاي از گرد استخوان گرگ و برگ تربچه وحشي.
بهترينش كه ميتواند با تقويت روحيه و ايجاد اميد كمكي به آرامش بيمار كند دعايي مومنان است. اما هر چه علم بيشتر بر جامعه استيلا مييابد نقش جادو كمرنگتر ميشود. بيماران با داروهاي پزشكان درمان شوند و ديگر دنبال عنبرنسا و تراوشات شتري نميروند.
گرچه بسياري از داروها منشا گياهي دارند، اما علم يافته است كه چه ماده يا موادي از يك گياه تاثير ميگذارد، آن را شناسايي و توليد و قرص كرده است و به جاي خوراندن يك من شنبليله و شش كيلو خيار چنبر، يك قرص دو گرمي از عنصر موثر آن را به صورت قرص يا شربت ميدهد! اما اين قضيه بيماري ناشناخته و خطرناك كرونا همه از جمله پزشكان را گيج و وحشتزده كرد. پزشكان تشخيص دادند كه بيماري از نوعي ويروس است.
از روزي علائم بيماريهاي ويروسي مشابه مشغول درمانها و تجويز داروهاي تجربي شدند كه گاه دارويي و زماني دارويي ديگر تاثير ميكرد و گاه نميكرد. مساله مطرح شدن تدريجي نشانههاي بيماري و انواع دستورالعملهاي دارويي و خوراكي و نيز اشتراك اطلاعات در رسانهها و تلفنهاي هوشمند همراه، مردم عادي را نيز پا به پاي پزشكان به وادي شبهطبابت كشاند. همه چيزهايي ميدانستند و نوعي احساس خوددكتربيني به ما هم دست داد.
ميگويند روزي معلم دانشآموزي را صدا كرد و گفت جدول ضرب را از بر بگو، شاگرد قدري فكر كرد و سپس گفت: ديريم ريم رام رام، دوروم روم ريم ريم. معلم با حيرت پرسيد اينكه جدول ضرب نيست. شاگرد گفت، آقا ما فعلا آهنگش را ياد گرفتهايم، بعدا شعرش را هم ياد ميگيرم. اكنون اطلاعات طبي شهروندان درباره نشانهها و درمان كرونا در حد ياد گرفتن آهنگ آن است.
اما علم آرام ننشسته، هم دنبال واكسن است براي بازدارندگي و هم دارويي مشخص و اثرگذار براي درمان كه در هر دو مسير پيشرفت كرده و به نتايجي هم رسيده است.
اما دوره طولاني برخورد كورمالانه با اين بيماري نوظهور، برخي از بيماران مستأصل را به درمانهاي جادويي سوق داد و كسب و كار عطاران را هم رونقي بخشيد. عنبرنسا در شانه تخممرغ عرضه شد و بهاي ماچه الاغ افزايش يافت. فرق علم با جادو در اين است كه در جادو ميگويد مثلا مقداري روغن مارمولك به دور لبتان بماليد بيماري خوب ميشود. علم ميگويد بسيار خوب، اما اين روغن چه تاثيري دارد؟ چه مادهاي دارد؟
چگونه و چرا بيماري را خوب ميكند؟ اصلا بيماري چيست و چرا پيدا شده كه اين روغن بخواهد آن را درمان كند؟ خب جادو عصباني ميشود. علم تدريجا در لابراتوارهاي خود در تركيب انديشه و عمل ميكوشد واكسني بيابد كه ويروس را از پاي درآورد. اما جادو هم بيكار نيست.
مثلا ميگويد ترياكيها بيماري نميگيرند و ترياك خودش واكسن است! معلوم ميشود ترياك ماكسن هم نيست. چند ترياكي محترم با بيپروايي به ميان مردم رفتند و گرفتند و مردند و آنهايي كه به تراوشات شتر اعتماد كردند نيز چنين سرنوشتي يافتند. معلوم شد آهنگش را ياد گرفته بودند و ديگر هرگز فرصت نيافتند كه شعرش را هم بياموزند.
اكنون نه يك نوع بلكه چندين نوع واكسن به بازار آمده است و اميد ميرود كه نهادهاي پژوهشي پزشكي ايران مانند پاستور و حصارك و رازي نيز بتوانند زودتر در شمار توليدكنندگان قرار بگيرند. اكنون كه تدريجا واكسنهاي شناخته شده به بازار ميرسد، منطقا براي كادر درماني اولويت قائل شدهاند و بعد نوبت به پيران زمينهدار ميرسد. اما پيران با همه احتياطها بيماري را از جوانان بيپروا ميگيرند! يعني بايد اميدوار بود عرضه جدي واكسن هر چه زودتر آغاز شود كه هم بساط ماكسن برچيده شود و هم جوانان از اولويتي برخوردار شوند كه پيران را بيمار نكنند.