نگاهي به «دادگاه شيكاگو ۷» تازهترين ساخته آرون سوركين
كل دنيا دارن نگاه ميكنن!
ياسمن اسمعيلزادگان
«دادگاه شيكاگو ۷» تازهترين ساخته «آرون سوركين»، با تصاويري از نا آراميهاي اواخر دهه ۶۰، جنبشهاي حقوق مدني، ترور مارتين لوتر كينگ، ترور رابرت اف. كندي، معترضين جنگ ويتنام و گروهي از راديكالها و سياستهاي چپ نو درامريكا شروع ميشود و سپس به محاكمه طولاني و طاقت فرساي ۷ تن از رهبران گروههاي معترض به جنگ كه متهم به توطئه براي ايجاد خشونت و شورش در خيابانها شدند ميپردازد. محاكمهاي طولاني كه يكي از بدنامترين مراحل دادرسي در تاريخ شيكاگو به شمار ميرود. تازهترين ساخته سوركين، روايتي است از سال ۱۹۶۸، زماني كه جنگ ويتنام هزينههاي انساني جبران ناپذيري را براي ايالات متحده به بار آورده و در چنين وضعيتي، چند گروه معترض به جنگ، تلاش ميكنند تا در مقر كنوانسيون ملي حزب دموكرات در شيكاگو جمع شوند و اعتراضات مسالمت آميزي را عليه جنگ بر پا ميكنند. اما مسير اين اعتراضات مسالمتآميز با ورود پليس به ماجرا و شكلگيري برخورد مسلحانه با معترضين و ضرب و شتم شديد، تغيير ميكند و به يك شورش اجتنابناپذير بدل ميشود و در نهايت دولت جديد ريچارد نيكسون براي جلوگيري از جنبش رو به رشد ضد جنگ، هفت معترض را به جرم توطئه براي دامن زدن به شورش متهم ميكند و براي محاكمه به دادگاه ميفرستد. دادگاهي سياسي و از پيش تعيين شده كه در ديالوگهاي متهمين بارها به اين مساله اشاره ميشود: «ما دستگير نشديم، ما انتخاب شديم.» يا «اين اولين بار است كه به خاطر افكارم دادگاهي ميشوم». دادگاهي كه در آن هر گفتوگو به ايدههاي متضاد تبديل ميشود، شعارها سرعت ميگيرد، شخصيتهاي مخالف، ريتم روايت را ميسازند و شوخ طبعي و كنايههاي متهمين، واقعيت تلخ امريكا را نشان ميدهد و در نهايت به وضوح مشخص ميشود كه سيستم عدالت امريكايي در عمل متفاوت از تئوري نشان ميدهد. دادگاهي كه «آرون سوركين» نشانمان ميدهد، بيشباهت به محيطي هگلي كه ژيژك در كتاب عينيت ايدئولوژي، آن را مطرح ميكند نيست. محيطي كه خود را تنها در اشكالي ناخالص، كژديسه و ضايع ميتواند محقق گرداند. محيطي كه در راس آن يك قاضي نژادپرست قرار دارد كه نام متهمان را با هم تركيب ميكند و به دلخواه خودش روي آنها اسم ميگذارد، آنها را تحقير ميكند، به تنها متهم سياهپوست جريانات (بابي سيل، رهبر پلنگ سياه) حق صحبت كردن نميدهد، فردي كه تنها براي ۴ ساعت سخنراني به شيكاگو آمده و درگير اعتراضات ديگر گروهها نبوده ولي او را به عنوان متهم به قتل يك پليس به دادگاه آوردهاند و زماني كه ميخواهد حقيقت را بيان كند، دست و پايش را ميبندند و به دهانش دهان بند ميزنند و تحقيرش ميكنند. قاضي كه با صحنه سازي، صراحتا اعضاي هيات ژوري را مجبور به داشتن نگاهي متعصبانه و غرضورزانه نسبت به متهمين ميكند. دادگاهي در حكومتي كه بر پايه ليبرال دموكراسي بنا شده است، اما نقض ننگين حقوق اساسي بشر در آن موج ميزند و البته رييس اين دادگاه در تمامي صحنهها اثبات ميكند؛ «دموكراسي واقعي» صرفا نام ديگر «نا- دموكراسي» است و به زعم ژيژك؛ اساسا مفهوم مردمسالاري، در هر حال يك جعل/ بافمان ضروري، يك واقعيت نمادين است كه بدون آن مردمسالاري، در انواع صورتهاي خود قادر به باز فرآوردن خود نخواهد بود. «سوركين» اما در جاي جاي اثرش همانطور كه اصل قوانين دموكراسي در امريكا را مهم و بنيادين ميداند، سكانداران را عامل فساد و تخطي از قوانين ميداند و در تمامي صحنهها به بندهاي قانون اساسي در ايالات متحده اشاره ميكند كه در آنها اعتراض گروهي براي تغيير مجاز شمارده ميشود و حتي در اين راستا اشارهاي به جملهاي از آبراهام لينكلن ميكند و به خوبي در طول نشان دادن جريانات متهمين، به آنان كه در راس امور هستند ميفهماند كه فيالواقع ارزشهاي آزادي در ايالات متحده به واسطه سيستم فاسد نابود شده است. اين كارگردان تيزبين، داهيانه، با تمامي كاراكترهايش كه تعداد زيادشان، تا دقايقي ميتواند مخاطب را سردرگم سازد، تيپ و نمايندههاي گروههاي مختلفي از مردم را نشان ميدهد كه براي آزادي و برابري تلاش ميكنند و بهاي آن را هر چه كه باشد پرداخت ميكنند و البته آنها را به زيبايي تمام و به دقت كنار هم جمع ميكند تا مخاطب آرامآرام از فعاليتها و ايدهها و عقايد آنها شناخت پيدا كند. كاراكترهايي كه هر كدام پيشينه خودشان را دارند و در تاريخ معاصر ايالات متحده چهرههاي سرشناسي به حساب ميآيند. در نهايت ميتوان گفت فيلم «دادگاه شيكاگو ۷» درام تاريخي خوشساخت و تاثيرگذاري است و سوركين با مطرح كردن واقعيات تاريخي و دراماتيزه كردن آنها، تصاوير به ياد ماندني را در سينما ثبت ميكند و مخاطب را پس از پايان هم رها نميكند. سوركين در اين فيلم، همه عناصر را به خوبي در كنار هم جمع ميكند و با متن قوي، كارگرداني ماهرانه، قابهاي اثرگذار و بازيهاي درخشان بازيگرانش و تدوين دقيق آلن باومگارتن، در تمام فيلم فضاي پر تعليقي را ايجاد ميكند و به لطف برخي از برشها اينهماني گذشته و حال را به باورپذيرترين شكل ممكن رقم ميزند. «دادگاه شيكاگو ۷»، فيلمي است كه هم به بررسي گذشته ميپردازد و هم امروزي كه همچنان تحت تاثير گذشته تاريك و تلخ است. فيالواقع اين كارگردان با نگاهي به گذشته، جهان امروز را هم مد نظر قرار ميدهد و اثبات ميكند كسي كه مايل به يادگيري از اشتباهات تاريخ نيست، بنابراين محكوم به تكرار آن است. سوركيني كه دقيقا ميداند در هر شرايطي چه بايد بگويد و چه كاري بايد انجام دهد، در طول فيلم به بهترين شكل ممكن پيامش را انتقال ميدهد و سرانجام در لحظات پاياني مخاطب را به كاتارسيس ميرساند. مخاطبي كه از جنگ، فقر، بيعدالتي و نقض حقوق بشر، به ستوه آمده و ناگهان در ميان اين همه تاريكي، شكافي ايجاد ميشود و اسامي ۵۰۰۰ سربازي كه در جنگ كشته شدهاند را ميشنود، سربازاني كه در طول فيلم هيچ اشارهاي به آنها نشده، سربازان عمدتا جواني كه ميتوانستند زندگي خوبي همانند ديگران داشته باشند اما به دليل سياستهاي غلط، سرنوشتشان تغيير كرد و سايه سنگينشان بر ايالات متحده ماندگار شد. «دادگاه شيكاگو ۷» يك قطعه كامل و بيشك يكي از بهترين فيلمهاي سال است. فيلم تاملبرانگيزي كه در اين خاموشي زيستي حاصل از جهان ويروسي، دگرباره سينما را معنا ميبخشد و مخاطب جهان ويروسزده را همراه ميسازد.