چالش پاكسازي زندگي
مهدي نيكوئي
وگان شدنش به يكباره بود؛ مثل بسياري ديگر از همفكرانش. هر كدام از آنها يك روز چشم باز كردند و متوجه تغيير نگاهشان به جهان شدند. شايد تماشاي يك مستند زيستمحيطي يا حقوق حيوانات، مواجهه با يك كشتارگاه، برخورد با پسماندهاي يك دامداري، ورق زدن يك كتاب، تحمل يك بيعدالتي يا حتي قدم زدن در طبيعت و انديشيدن، آنها را به اين نتيجه رسانده بود كه جهاني زيباتر براي زيستن ميخواهند و خودشان بايد پيشقدم شوند. افراد مستعد بسياري را ديده بود كه با يك تلنگر نگاهشان به استفاده از حيوانات را تغيير داده بودند اما همواره يك مساله براي حل شدن باقي ميماند: چالش پاكسازي محيط زندگي.
كساني كه يكباره وگان ميشدند، نسبت به وگانهاي تدريجي زمان كمتري براي انطباق خود داشتند. همچنان در يخچال خود خوراكيهايي با تركيبات حيواني داشتند. هنوز لباسهاي مورد علاقهاي از پشم، چرم يا خز داشتند. همچنان روميزي و روتختي ابريشم يا ترمه در خانهشان ديده ميشد. ردپاي محصولات حيواني حتي در شويندهها، لوازم بهداشتي، داروها و حتي لاستيك خودرو و دوچرخه گسترش يافته بود.به سادگي ميشد در برخي خريدهاي جديد دقت كرد (هر چند همچنان كالاهايي مانند داروهاي وگان يا لاستيك وگان به راحتي يافت نميشوند)، اما با داراييها و داشتههاي پيشين چه بايد ميكردند؟ برخي براي اجتناب از اسراف، به استفاده از آنها ادامه ميدادند؛ شايد تا خالي شدن يخچال يا پوسيده شدن كفش و لباسها. برخي ديگر به دنبال تغييري ناگهاني بودند و حتي تمايل نداشتند هر بار با ديدن كيف چرم خود به ياد گذشتهشان يا جانداري بيفتند كه براي توليد آن، فدا شده بود. اين دسته يا خوراكيها و داشتههاي خود را به ديگران ميبخشيدند يا آنها را گوشهاي انبار ميكردند. نميتوانست درباره تصميمهاي آنها قضاوت كند اما ميدانست كه هر وگان، اين چالش سخت را پشتسر ميگذارد.