در سوك علي اكرمي
نميخواهم بين رفتن آدمها فرق بگذارم، اما ميخواهم بگويم علي در جايگاهي كه قرار داشت و نقشي كه براي خود در جامعه تعريف كرده بود، با رفتنش دلهاي بسياري فرو ريخت. با لبخندش، با اميدي كه هميشه در بقچهاش بود، با گذشتي كه از مواضعش بارها شاهدش بوديم و از نيت خيري كه در تمامي مناسبات دنبال ميكرد، سعياش همه بر اين بود كه اين مرزهاي بيدليل را كنار بزند و در زندگي در خطوط تضادها، نقاط اشتراك ايجاد كند و به اطرافيانش بفهماند رها كنيد آن قفسي كه براي خودتان يا گعدهتان ساختهايد. او نشان داد با همه ميشود كار كرد و به گفتوگو و معاشرت و نقاط اشتراك رسيد و نمونه بارز آن چيزي بود كه در ميان جوانان و بزرگترهاي فعال اجتماعي و سياسي دُر ناياب است. ما بسيار از صحبت با جهان حرف ميزنيم ولي در صحبت با خود دچار لكنت زبان هستيم. انسانهاي مثل علي نمونههاي اندك ولي هميشه برجسته و ماندگار در كاهش اين لكنت زبان و كنار زننده مرزها و ديوارهاي بيدليل بودند و هستند. بايد حواسمان بيشتر به خودمان، به آجرها و به همه كساني كه با آنها زندگي ميكنيم، باشد. دنيا از دست رفتني است و تابآوري اين جهان بيش از آنچه فكر ميكنيم، پايين است. اگر اين جهان اعتباري داشته باشد به حضور و بروز انسانهايش است و علي يكي از آنهاست كه فقدانش براي خيليها، كساني كه ميشناختندش و حتي كساني كه نميشناختندش سخت است، بسيار سخت!