• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4878 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۱۲ اسفند

در گفت ‌وگو با دكتر «داروين صبوري» مطرح شد

زلاتان درست مي‌گويد يا لبرون جيمز؟

علي ولي‌اللهي

 

يك سوال مهم: آيا اظهارنظر ورزشكاران سرشناس كه مخاطبين زيادي دارند در رابطه با مسائل غيرورزشي از جمله سياست، اقتصاد، مسائل اجتماعي كار درستي است يا خير؟ اين سوالي است با قدمت بسيار طولاني. در چند روز اخير با جنگ لفظي زلاتان ايبراهيموويچ و لبرون جيمز فوق ستارگان فوتبال و بسكتبال اين سوال دوباره پيش كشيده شده است. زلاتان مي‌گويد ورزشكار نبايد در حوزه غيرتخصصي خود اظهارنظر كند و جيمز مي‌گويد من بايد صداي آنهايي باشم كه سركوب شده‌اند. در كشور خودمان هم اين بحث داغ داغ است. مخصوصا بعد از اتفاقاتي كه وريا غفوري در متن آنها به چشم مي‌خورد. خيلي از هواداران استقلال كه كاپيتان تيم‌شان را بابت مواضعش تمجيد مي‌كردند از او خواستند روي فوتبال تمركز كند. غفوري يكي از فوتباليست‌هايي است كه كنش‌هاي اجتماعي سياسي زيادي دارد. براي بحث در اين رابطه با دكتر«داروين صبوري» جامعه‌شناس فعال در حوزه ورزش به گفت‌وگو نشستيم.


 

ايبراهيموويچ مي‌گويد من يك ورزشكارم و نبايد در حوزه غيرتخصصي خودم اظهارنظر كنم. آيا اين گزاره درستي است؟

بله كاملا درست است. يكي از خصوصيات جهان مدرن تخصصي شدن ميدان‌هاي اجتماعي است. يعني اتفاقي كه در علوم طبيعي افتاد در قرن نوزدهم، با شروع پوزيتيويسم يا تجربه‌گرايي، اين بود كه تجربه در ۲۰۰ سال اخير به سمتي رفته كه ميدان‌ها را ريزتر وكوچك‌تر كند. آنها متوجه شدند كه جهان به‌ شدت متكثر است. پديدارها هم به‌شدت متكثر هستند و اين تكثر نياز به تكثر درتخصص دارد. تكثر در تخصص يعني ما اگر بتوانيم در موضوعات متفاوت اجتماعي به شكل ژرفانگر وارد شويم كه بعدها در علوم اجتماعي نظير مردم‌شناسي هم آمد و گفتند تحقيقات بايد ژرفا نگر باشد نه پهنانگر، مي‌توانيم به كنه آن پديده بيشتر نزديك شويم. يعني ميدان‌هاي متفاوت اجتماعي از هم جدا شدند چون هر كدام از آنها يك سري خصوصيات خاص خودشان را داشتند. شما بايد حتما در يك ميدان اجتماعي و به شكل تخصصي حضور داشته باشيد تا بتوانيد راجع به آن نظر دهيد. سياست يك ميدان تخصصي است. با خصوصيات ميداني و شناختي خودش. آموزش همين‌طور، خانواده همين‌طور، اقتصاد هم به همين شكل. من فكر مي‌كنم منظور هم همين است. يعني كسي كه دارد فوتبال بازي مي‌كند لزوما فوتباليست است. شايد بتواند به عنوان يك فرد در جامعه نظر خودش را بدهد اما مسلما با اين پيش‌فرض شروع خواهد كرد كه نظر من يك نظر تخصصي نيست.

در سمت مقابل لبرون جيمز مي‌گويد من به عنوان يك سياهپوست كه مشكلات مشخصي را از كودكي تا به امروز تجربه كردم بايد در مورد مشكلات حرف بزنم. او تاكيد دارد كه چون صداي من رساتر است بايد حرف مردم را بزنم.

اينجا يك سوء تفاهم اتفاق افتاده است. اين سوء تفاهم مبني بر اين است كه وقتي ما از مسووليت اجتماعي حرف مي‌زنيم مساله‌مان مساله اجتماعي است. اين تفاوت دارد با سياست. ممكن است شما به فقر، نژادپرستي و به زلزله‌‌اي كه مردمان شما درگير آن شدند، واكنش نشان بدهيد. اينها مسووليت‌هاي اجتماعي رفرنس گروپ‌ها هستند. از بازيگران، هنرمندان عرصه موسيقي و ورزشكاران كه به عنوان مهم‌ترين دسته‌هاي گروه‌هاي مرجع شناخته مي‌شوند، انتظار مي‌رود پاسخي به اين جهان اجتماعي بدهند. اين صداي رساتر اينجاست كه به كار مي‌آيد. نه در تهييج‌ها، اعلام نظر‌ها يا طرفداري از جناح‌هاي خاص سياسي. يا حتي ورود مستقيم به سياست. متاسفانه در اين سال‌هاي اخير ديديم كه وقتي ورزشكاران ما به شكل مستقيم وارد نهاد سياست شدند، وارد شوراي شهر شدند يا نمايندگي مجلس را به عهده گرفتند يا كارهايي از اين قبيل، نه تنها بر شأن اجتماعي آنها افزوده نشد بلكه همان اندك آبرويي يا گاهي بسيار آبرويي كه در ميدان ورزش به دست آورده بودند را قطره قطره يا حتي گاهي جرعه جرعه از دست دادند. ما اين چهره‌ها را مي‌شناسيم. پرافتخارترين چهره المپيكي ما به لحاظ كسب مدال الان به لحاظ‌ شأن اجتماعي و نگاه مخاطب و افكار عمومي متاسفانه جايگاهش را از دست داده است.

به هر حال وقتي يك ورزشكار معروف اظهارنظري در صفحه شخصي خودش مي‌كند به سياست يا اجتماع يا حوزه‌هاي غيرتخصصي خودش ربط پيدا مي‌كند.

چه اظهارنظري؟

مثلا اينكه بگويد به نظرم فلان كانديدا بهتر است يا چرا گوشت گران شده.

اينها تفاوت دارد. چرا گوشت گران است،گزاره‌اي است كه در جامعه ما بدل به يك گزاره سياسي مي‌شود. وقتي امر اجتماعي از بين برود يا كمرنگ شود اتفاقي رقم مي‌خورد كه در حوزه آسيب‌شناسي اجتماعي دهه‌هاي اخير ايران مي‌توانيم به عنوان يك اتفاق بزرگ نام ببريم. آن هم بدل شدن امر اجتماعي به سياسي است. در بسياري از اظهارنظرهاي شخصي خودتان شما يك اظهارنظر اجتماعي مي‌كنيد اما اين پيوند مي‌خورد با اقتصاد و بعد اين پيوند مي‌خورد با سياست بعد سياست پيوند مي‌خورد با دين وكار را مشكل مي‌كند. بايد تفاوت گذاشت. البته اين تفاوت‌گذاري خيلي سخت است چون ما امر اجتماعي را از دست داديم. امر شده امر سياسي. ما در باب بادمجان و سيب‌زميني هم حرف بزنيم انگار داريم حرف سياسي مي‌زنيم. من تا اينجا را مي‌پذيرم كه يك ورزشكار نسبت به مسائل اجتماعي و همگاني واكنش نشان بدهد اما براي آنها يك خطر مهم وجود دارد. چون آنها متخصص نيستند. حتي كساني كه از ورزشكاران در عرصه تاريخ معاصر ما متخصص‌تر بودند، مثل شاعران و نويسندگان، وقتي وارد حوزه‌هاي سياسي شدند و خواستند اكت سياسي داشته باشند، بسياري از اوقات اشتباه كردند. بحث سر اين است اشتباه فردي كه برد همگاني دارد به‌ شدت مي‌تواند بزرگ باشد. يعني شما ميليون‌ها طرفدار داريد و گاهي با يك حرف يا توييت شما ممكن است طرفداران بابت عشقي كه به شما دارند، پاسخ مثبت بدهند و بعد آيا شما مي‌دانيد كه در آينده چه اتفاقي مي‌افتد يا مطمئن هستيد كه اشتباه نكرديد؟ از همين رو من مي‌گويم سكوت ورزشكار در عرصه سياست شايد يك مشكل داشته باشد كه چرا حرف نمي‌زند؟ اما سخن گفتنش ممكن است هزاران مشكل را براي آن فرد و براي جمعي كه در ميان آنها زندگي مي‌كند به وجود بياورد.

بحث اظهارنظر در زمينه‌هاي مختلف دركشورمان هم داغ است. مثلا در مورد وريا غفوري اين بحث بالا گرفت. يك سال قبل وقتي او در رابطه با مسائل مختلف اظهارنظر مي‌كرد همه برايش هورا مي‌كشيدند اما وقتي اتفاقات ماه گذشته رخ داد و تيم استقلال وارد حاشيه شد خيلي‌ از همان طرفداران، غفوري را بابت عدم تمركزش بر فوتبال مورد نكوهش قرار دادند. اين رفتار را چطور ارزيابي مي‌كنيد؟

معمولا مخاطبيني كه صفت عام به آنها مي‌دهيم به معناي گسترده و عمومي افرادي هستند كه متدولوژي ندارند. منظور اينكه آنها يك جهان‌بيني ثابت ندارند.آنها طرفدار و هوادار هستند. اينها مسائل را براساس سود و زيان مي‌سنجد. اولين چيزي كه براي هوادار مهم است، پيروزي و كسب نتيجه است. ممكن است در برخي بزنگاه‌هاي تاريخي كف بزند اما ما اين را بارها ديديم كه حتي در عرصه سياست ميان كف زدن و هو كردن، ميان درود بر فلاني و مرگ بر فلاني حتي فاصله چنداني نيست. در سال ۱۳۳۲ در يك روز اين اتفاق افتاد و مردمي كه صبح درود بر مصدق مي‌گفتند شب شعار مرگ بر او سر دادند. به عبارتي اين برمي‌گردد به يك حوزه جامعه‌شناسي و روانكاوي مخاطبين كه مي‌توان در موردش حرف زد. اما چون آقاي وريا غفوري را مثال زديد بايد بگويم كه يك ورزشكار حق دارد نسبت به مسائل و آسيب‌هايي كه در ميدان تخصصي خودش رخ مي‌دهد، اظهارنظر كند و اتفاقا به عنوان يك متخصص هم مي‌تواند اين كار را انجام دهد. مثلا در حادثه دختر آبي وقتي آقاي غفوري آمد و اكت اجتماعي داشت كاملا برحق بود. چون آن دختر يكي از هواداران آنها بود و جان خودش را براي هواداري به هر دليلي از دست داد. پس اينجا ما مي‌توانيم به ورزشكار بگوييم كه تو داري به مسووليت اجتماعي خودت به درستي عمل مي‌كني. اما زماني كه شما پيراهن‌تان را مي‌زنيد بالا و روي آن يك نوشته سياسي داريد احتمالا مخاطب فكر مي‌كند كه شما به دنبال دريافت مواهب سياسي و اقتصادي خاصي هستيد. اگر باز هم رجوع كنيم به حافظه تاريخي خودمان مي‌بينيم بازيكناني كه رفتند در آغوش سياست و سياستمداران همگي محو شدند. يعني نه به آن مواهبي كه انتظار داشتند رسيدند نه به جايگاه مردمي. حتي خيلي از مربيان ما كه توسط مقام اول دولت انتخاب شدند، يعني توسط رييس‌جمهور، براي سرمربي‌گري تيم‌هاي مختلف يا حتي تيم ملي امروز ديگر خبري از آنان نيست. پس بايد يك خط فاصله بگذاريم ميان آنچه ما به آن مي‌گوييم مسووليت اجتماعي و سياست.

در امريكا خيلي از ورزشكاران از جو بايدن حمايت كردند. در ايران هم در سال ۹۶ خيلي از ورزشكاران حامي آقاي روحاني شدند. با اين حال وقتي در مورد ورزشكاران امريكايي كه وارد كارزار انتخابات شدند حرف مي‌زنيم به نوعي كارشان را محترم مي‌شماريم در حالي كه اينجا ورزشكاران مورد نكوهش قرار مي‌گيرند. دليل اين نگرش متفاوت چيست؟

به خاطر اينكه ما دو نوع از تكامل سياسي متفاوت را گذرانديم. آنچه ما بعد از بيانيه استقلال امريكا شاهد بوديم با كار بزرگ شخصي مثل جفرسون، شكل‌گيري ابتدايي احزاب سياسي به شكل كاملا حرفه‌اي بوده. وقتي در مورد‌ امريكا حرف مي‌زنيم شما مي‌توانيد احزاب سياسي را در آنجا دنبال كنيد. يعني آدم‌ها نقش‌هاي متفاوت اجتماعي مي‌پذيرند. ورزشكار هم يكي از انواع نقش‌هاي اجتماعي است. آنها در قالب احزاب سياسي شروع مي‌كنند به واكنش نشان دادن. از طرفي در انتخابات اخير امريكا آنها احساس مي‌كردند در يك بزنگاه تاريخي قرار دارندكه دموكراسي آنها توسط ترامپ به خطر افتاده، البته اين نظر آنهاست و من كاملا مخالفم. بنابراين تصور كردند كارشان ديگر يك اكت سياسي نيست و يك اكت اجتماعي به حساب مي‌آيد. و اتفاقا در سال ۹۶ هم در ايران چنين اتفاقي رخ داد. آنچه در گفتمان‌هاي سياسي رايج شد در مورد انتخاب مابين بد و بدتر، يا شعار بازگشت به گذشته كه آقاي روحاني مي‌گفت احتمالا خيلي از ورزشكاران، هنرمندان، بازيگران و شاعران ما مثل هوشنگ ابتهاج كه از آلمان پروازگرفت و آمد ايران كه راي بدهد، احساس كردند كه در يك بزنگاه تاريخي براي پيشرفت و به عقب برنگشتن مي‌توانند اين كار را انجام دهند. پس ما مي‌توانيم تصور كنيم كه در هر مملكتي گاهي اتمسفري در تاريخ اجتماعي به وجود مي‌آيد كه همگان را اسير مي‌كند و از همگان بازيگران آن عرصه را مي‌سازد.

از زمان قديم ورزشكاراني كه اصطلاحا چپ مي‌زدند مثل سوكراتيس يا مارادونا با اقبال خيلي زياد مردم مواجه مي‌شدند. دليل اين اقبال چه بود؟

بحث چپ بودن يك سري شرايط تاريخي داشت كه مارادونا در آن شرايط تاريخي بود. در دهه ۶۰ و ۷۰ ميلادي فلسفه غالب بر اروپا فلسفه چپ بود.كساني مثل سارتر، سيمون دوبوار يا آلبركامو يا برخي فيلسوفان در امريكا اين فلسفه را دنبال مي‌كردند. يك بحث اين است كه گاهي انديشه‌هاي فلسفي دقيقا مثل لباس مد مي‌شوند و مساله دوم اينكه اين انديشه يك نسبت معنادار هم با جغرافيايي برقرار مي‌كند كه مردم فكر مي‌كنند اقتصاد و سياست در خطر است چون چپ مي‌تواند يك شعار از آرمانشهر ارايه دهد. همان‌طوركه ماركس در مانيفست كمونيست يا در كتاب سرمايه يك يوتوپيا را وعده مي‌دهد. اين وعده بهشت دادن فكر مي‌كنم خيلي به كار مي‌آيد و انسان‌ها مي‌روند دنبالش. در مورد مارادونا يا كسان ديگر اگر به جغرافياي آنها نگاه كنيم كه در امريكاي جنوبي بوده، مي‌بينيم كه مساله عدالت و فقر به ‌شدت مهم بوده و هنوز هم خاستگاه اوليه را دارد. پس وقتي يك ايده توليد مي‌شود، مي‌رود مي‌گردد براي اينكه ببيند دركدام بستر اجتماعي تاريخي مي‌تواند جواب دهد. ايده توسط فيلسوفان توليد مي‌شود و بعد بستر خودش را پيدا مي‌كند و بعد يك جنبش اجتماعي به وجود مي‌آيد كه ممكن است سال‌ها ادامه پيدا كند.

در نهايت ميان بحث زلاتان و لبرون جيمز شما حق را به كدام يك از اين دو مي‌دهيد؟

من مي‌گويم اگر پيكار بر سر مساله اجتماعي يا مسووليت اجتماعي باشد من حق را به اكتيو بودن مي‌دهم. اما اگر مساله بر سر عكس‌العمل‌هاي سياسي يا جانبداري از گروه‌هاي سياسي باشد من پيشنهاد مي‌كنم كه ورزشكاران تنها و تنها درحوزه تخصصي خودشان حركت و مثل يك شهروند عادي رفتار كنند.


در انتخابات اخير امريكا آنها احساس مي‌كردند در يك بزنگاه تاريخي قرار دارند كه دموكراسي آنها توسط ترامپ به خطر افتاده؛ البته اين نظر آنهاست و من كاملا مخالفم. بنابراين تصور كردند كارشان ديگر يك اكت سياسي نيست و يك اكت اجتماعي به حساب مي‌آيد. اتفاقا در سال ۹۶ هم در ايران چنين اتفاقي رخ داد. آنچه در گفتمان‌هاي سياسي رايج شد در مورد انتخاب مابين بد و بدتر، يا شعار بازگشت به گذشته كه آقاي روحاني مي‌گفت، احتمالا خيلي از ورزشكاران، هنرمندان، بازيگران و شاعران ما مثل هوشنگ ابتهاج كه از آلمان پرواز گرفت و آمد ايران كه راي بدهد، احساس كردند كه در يك بزنگاه تاريخي براي پيشرفت و به عقب برنگشتن مي‌توانند اين كار را انجام دهند. پس ما مي‌توانيم تصور كنيم كه در هر مملكتي گاهي اتمسفري در تاريخ اجتماعي به وجود مي‌آيد كه همگان را اسير مي‌كند و از همگان بازيگران آن عرصه را مي‌سازد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون