از درختكاري تا درختداري
شينا انصاري
اسفند كه به نيمه ميرسد، تب كاشت درخت و برنامههاي نمادين درختكاري داغ ميشود، فيالواقع اگر ماحصل تمامي سالهايي كه بر اين سياق، درخت در شهرهاي مختلف كشور كاشته شد به بار مينشست شهرهايمان به جاي پسزمينه خاكستري در سبزينگي گستردهاي جاي داشتند، ولي اينگونه نيست و انتظار هم بر اين نيست كه در اقليم خشك و كوهستاني اغلب شهرهاي كشور، فضاي سبزي كه در شهرهاي اروپايي به چشم ميخورد را با مشقت فراهم كنيم. كافي است نگاهي به آموزههاي تاريخي پدرانمان بيندازيم، آنها كه با آگاهي از ظرفيتهاي اقليمي سرزمين به ارزش درخت و رابطه انسان و طبيعت در شهرها پي برده و اتفاقا در اين عرصه پيشگام بودهاند، واژه «پرديس» كه امروزه كاربردي جهاني يافته است، نشان از الفت ايرانيان شهرنشين با درخت و باغ از گذشتههاي دور دارد. اصول و چارچوب صيانت از باغهاي قديمي ايراني، بيانگر توجه به محدوديتهاي اقليمي و همچنين دربردارنده ارزشها و اعتقادات ايرانيان است كه به نظر ميرسد طي چند دهه گذشته شاكله اصلي آن دستخوش تغيير و فراموشي شده است: نگاه كوتاهمدت در ايجاد فضاهاي سبز شهري، طراحي فضاهاي سبز به صورتي كاملا كليشهاي، كاشت چمن و درختان سريعالرشد غالبا غيربومي و بيتوجهي به محدوديت منابع آب و مختصات سرزميني از پيامدهاي اين تغيير نگاه و غفلت اكولوژيك بوده است. از اين رو مقايسه فضاي سبز كشورها با توجه به تفاوتهاي اقليمي آنها با يكديگر درست نيست، ولي به هر طريق در اكثر شهرهاي جهان، فضاهاي باز و سبز جزو لاينفك تصميمات برنامهريزي كاربري زمين به شمار مي روند.
در كاركردهاي كالبدي، فضاهاي سبز به عنوان جداكننده فضاي شهري به عنوان مانعي جدي براي جلوگيري از گسترش بيرويه شهرها محسوب ميشوند، در مبحث كاركردهاي اجتماعي، فضاهاي سبز ميتواند به محلي براي مناسبات جمعي تبديل شده و موجبات تعلق خاطر مردم به محل سكونت و ارتقاي اعتماد در جامعه را فراهم كنند و در موضوع كاركردهاي محيط زيستي به عنوان مهمترين مولفه اثرگذار، فضاهاي سبز با ايجاد تعادلبخشي در متابوليسم شهر و ارايه خدمات اكوسيستمي همچون كاهش آلايندههاي هوا، تعديل جزاير حرارتي و تلطيف دماي محيط، كنترل روانابها و سيلابهاي شهري و ترسيب و ذخيره كربن، به ارتقاي كيفيت زيست شهرها كمك كنند.
امروز شهرهاي ما با وجود همه محدوديتهاي اقليمي براي ايجاد تعادل ميان محيطهاي مصنوع و طبيعي و ايجاد مكانهايي براي برقراري حداقل ارتباط ميان شهروندان با طبيعت به فضاهاي سبز مشجر نياز دارند، به همين دليل مديريت پايدار فضاهاي سبز شهري با اتكا به خرد تاريخي ايرانيان در مواجهه با زيست بوم و با تكيه بر شرايط جغرافيايي و كمبود منابع آب موضوعي بسيار قابل تامل است.
در چنين شرايطي «نگهداشت» درختان بيش از «كاشت» آنها حايز اهميت خواهد بود و بر اين اساس بازنگري در الگوي كشت درختان و استفاده از تنوع گونهاي سازگار با اقليم يك الزام اجتنابناپذير است؛ الزامي كه بيش از همه كمبود ذخاير آبي كشور پيش روي ما نهاده است.
پويشهاي مختلفي كه طي چندسال اخير براي گسترش فرهنگ درختكاري در استانهاي كشور توسط تشكلهاي مردمي با هدف جلب مشاركت خيرخواهانه و داوطلبانه محيط زيستي رونق گرفته اميدواركننده است. با اين حال در درختكاريهاي مناسبتي و مستمري كه توسط نهادهاي دولتي، يا پويشهاي مردمي انجام ميشود مراقبت و بقاي درختان كاشتهشده اهميتي بسيار بيشتر از غرس نهال دارد، ضمن آنكه نبايد فراموش كرد كه همواره حفاظت از سرمايههاي طبيعي شهرها چون حفظ درختان كهنسال، باغات برجاي مانده و رود درهها، بر اقدام براي درختكاري ارجح است. شايد بهتر باشد با گذشت چندين دهه از برگزاري مناسبت مرسوم درختكاري و در كنار همه تلاشهايي كه براي توسعه كمي و افزايش سرانه فضاي سبز در شهرها انجام ميشود، موضوع حفاظت از عرصههاي طبيعي شهر، كيفيت فضاي سبز و انطباق آن با شرايط محيط زيستي و اقليمي بيشتر مورد توجه قرار گيرد.