سقوط دودمان رومانف
مرتضي ميرحسيني
جنگ اول جهاني بود كه سقوط حكومت تزاري را قطعي كرد. آزموني بود كه براي عبور از آن وجود حداقلي از كارآمدي و مقبوليت عمومي ضرورت داشت و به قول رابرت پالمر «حكومت تزاري نميتوانست از اين شرط اساسي برخوردار باشد.» در بيشتر كشورهاي اروپايي كه از اين شرط اساسي برخوردار بودند، جنگ، اغلب مخالفان و منتقدان را به سكوت كشاند و حتي در چند كشور به حمايت از دولت مستقر سوق داد. اما در روسيه مخالفان را به مخالفت بيشتر و كوششهاي جديتر براي ضربه زدن به نظام حاكم تحريك كرد. دولت روسيه اولين قدم را با كاهش بودجه خدمات عمومي و اختصاص آن به مخارج جنگ برداشت، اما شماري از نمايندگان دوما - كه به سوسياليسم گرايش داشتند - با سروصدا به مخالفت با اين تصميم رفتند. از نظر آنان دولت به جاي تحميل فشاري تازه به مردم، بايد از هزينههاي خودش كم ميكرد. دولت در واكنش به اين اعتراض، همه معترضان را دستگير كرد و به زندان انداخت. حتي بسياري از كساني كه – به انگيزه وطنپرستي – در شروع جنگ پشت دولت ايستاده بودند بعد از چند شكست سخت در ميدان نبرد، از همهچيز نااميد و حتي خشمگين شدند و انگشت اتهام را به سمت فرماندهاني گرفتند كه بيشترشان مستقيم يا غيرمستقيم به درباره يا به طبقه حاكم وابسته بودند.
ديگراني كه حامي دولت باقي ماندند و نقشي فعال در كميتههاي مردمي به عهده گرفتند، نقايص تشكيلات حاكم و تشريفات زايد دستگاه اداري را به وضوح ديدند و سست و سرخورده شدند. حتي به نظرشان رسيد كه روسيه نياز به حكومتي بهتر و تصميمگيراني لايقتر دارد و به اين هم فكر كردند كه شايد نياز شود حكومت را با استفاده از زور اصلاح كرد.
به قول پالمر «هنگامي كه اشخاص ميانهرو كه معمولا حواسشان پي كسب و كارشان است چنين استنتاجي كنند، آن وقت است كه بروز انقلاب را بايد از امكانات سياسي حساب كرد.» در چنين شرايطي بود كه هرچه جنگ بيشتر طول كشيد، نقشآفريني نيروهايي كه از گذشته به انقلاب فكر ميكردند موثرتر شد.
اين وسط مثل همه كشورهاي درگير جنگ، كالاهاي اساسي و خواروبار در روسيه هم كمياب شد، اما «دستگاه اداري تزاري بيعرضهتر و براثر ارتشا فاسدتر از آن بود كه بتواند نظاماتي را كه در ساير كشورها رواج داده بودند (مانند تثبيت حداكثر قيمتها و نشر كوپنهاي سهمبندي خواروبار) معمول دارد.» فشار اصلي طبق معمول به فقرا و فرودستان تحميل شد و زمينه شورشهاي ماه مارس 1917 را مهيا كرد. در پايتخت، يعني سنپترزبورگ (آن زمان پتروگراد) فرياد «مرده باد تزار!» برخاست و سربازاني كه مامور سركوب بودند نيز از تيراندازي به مردم طفره رفتند.
تظاهرات هشتم مارس، حكومت را به تنگنا و عملا از كار انداخت و در توافقي ميان نمايندگان معترضان و جمعي از اعضاي دوما، دولت موقتي تشكيل شد كه قرار بود تدبير بحران باشد. همچنين همه باهم تصميم به عزل تزار نيكلاي دوم گرفتند و او را مجبور به پذيرش اين تصميم كردند. تزار بعد از مقاومتي بيفايده از قدرت كنارهگيري كرد و مقام خود را به برادرش سپرد. اما برادرش هم اين عنوان را نپذيرفت و سلسله رومانفها به انتهاي كار خود رسيد. به اين ترتيب روسيه در هفدهم مارس 1917 جمهوري شد. درگيريهاي بعدي و جنگ داخلي مسير آينده اين جمهوري را مشخص كرد.