سال ۹۹ براي فوتبال ايران با تعطيلي كامل مسابقات آغاز شد و بعد با يك دعواي بزرگ با دوگانه «جان يا جام» ادامه پيدا كرد كه به اعتقاد بسياري از كارشناسان اتفاق خوبي بود. آنچه در ادامه سال براي فوتبال ايران رقم خورد اما نشاني از ويژگيهاي مثبت نداشت. دردسرها و شكستها يكي پس از ديگري از راه رسيد و در نهايت به ماجراي سلب ميزباني ايران در همه رشتههاي فوتبال ختم شد. در اين ميان صعود پرسپوليس به فينال آسيا تنها موفقيت چشمگير ما بود. با امير حاجرضايي اين سال فوتبالي را مرور كرديم.
تعطيلي ابتداي سال چه تاثيري بر روند رشد فوتبال ايران داشت؟
فوتبال ما آنقدر مشكلات دارد كه مانع از رشدش بشود. اين بيماري كرونا هم تاثيرگذار شد و روند فوتبال ما را كند كرد. در همه جاي دنيا اين مسائل اتفاق افتاد اما آنها به سرعت وارد عمل شدند و با تدابيري كه انديشيدند به هر حال فوتبال را نه به شيوه گذشته ولي به شكل جديد برگزار كردند. فوتبال ما هم صدمه ديد. راهكار آنچناني هم برايش نداشتيم. به اعتقاد من آن چند ماه تعطيلي رقابتها يكي از موانع ناخواسته فوتبال ما بود. بعضي از موانع به دليل بيتدبيري بود. ولي اين يك پاندمي بود و مهمان ناخوانده.
هنگامي كه تصميم گرفته شد رقابتها از سر گرفته شود دوگانه «جان يا جام» به وجود آمد و بحران بزرگي رقم زد. نظرتان در مورد آن دوگانه چيست؟
چيزي كه مهم است جان انسانهاست و اين در درجه اول اهميت قرار دارد. هر قدر ما جلوتر آمديم و حالا به انتهاي سال نزديك شديم، ديديم كه جهان آشفته امروز با اين بيماري به چه روزي افتاده. حتي در كشورهاي پيشرفته. من فكر ميكنم اين دوگانه يك نوع قضاوت خيلي زود بود يا بر مبناي عدم آگاهي بود يا احساس و جوگيري. به هر حال يك دفعه شرايط جامعه تغيير كرد و شدت يافت. اخبار هم هولناك بود و مدام از پيك اول و دوم و سوم ياد ميكرد. واقعيت اين است كه يك سردرگمي در جامعه ايجاد شد. هر كسي از ديدگاه خودش سعي ميكرد نظرياتي را ارايه بدهد. آن اوايل واقعا نميشد مسابقات را برگزار كنيم. ولي بهطور كلي همين كه مسابقات برگزار شد، اتفاق خوبي بود. يعني اينكه فوتبال بالاخره هست و مردم يك دلخوشي وسط اين همه گرفتاري دارند. به هر حال بيماري مهلكي است كه تمام دنيا را درگير كرده و با توجه به شرايط كشور ما ميخواهم بگويم هر دو نظريه ميتواند درست يا غلط باشد.
آيا در سال ۹۹ از لحاظ فني چيزي به فوتبال ما اضافه شد؟
نه! مطمئنا نه. اگر بخواهيد فهرست كنيد ميبينيد كه نكات منفي خيلي بيشتر از نكات مثبت است. از نكتههاي مثبت شروع كنم كه به منفيگرايي و سياهنمايي متهم نشوم. اول از اينكه فوتبال هست خيلي خوشحالم. اينكه به هر حال با هر شرايطي كه هست ليگها ادامه پيدا كرد. دو صعود پرسپوليس به فينال آسيا با وجود تمام مشكلاتي كه با آن دست به گريبانيم و سوم اينكه آن دو رييس فدراسيون قبلي از جغرافياي فوتبال ايران حذف شدند. اينكه انتخابات اخير رييس جواني را در مسند رياست قرار داد كه به هر حال بايد صبر كنيم و بعد در مورد شرايط ايشان قضاوت كنيم. اينكه چقدر ميتواند ايدههايش را پياده كند و چقدر از او حمايت ميشود. اما از مهمترين نكات منفي كه جلوي رشد فوتبال ما را گرفت، ميتوانيم به فسادي كه فوتبال را در برگرفته اشاره كنيم. فسادي كه سرآمدش داستان ويلموتس بود. دو شكستهايي كه ما خورديم و در روزهاي پايان سال با مكملش يعني از دست دادن ميزباني تكميل شد. اتفاقي كه ميتواند شانس ما براي صعود از گروه را بسيار پايين بياورد. بهطور كلي ما پيشرفتي نداشتيم، بلكه در زمينههاي خيلي زيادي پسرفت داشتيم. مديريت باعث شد ما رشد نكنيم. در مورد رشد منفي فوتبال ايران خيلي مسائل است كه من سرلوحه آن را فساد ميدانم. در نهايت ميخواهم بگويم من با هيچ يك از افراد حاضر در فوتبال ايران كه ناخواسته يا خواسته، با آگاهي يا به خاطر منافع شخصي لطمه زدند اختلاف شخصي ندارم. من به عملكردشان اعتراض دارم. منتقد عملكردشان هستم، چرا كه فرض كنيد يك پدر خانواده درآمدي دارد و وقتي اين درآمد را صرف مسائل خودش ميكند به عملكردش انتقاد وارد ميشود. شما پدرتان را دوست داريد اما از اينكه درآمدش را صرف خانواده نميكند ناراحت ميشويد. مثلا فلان آقا نايب رييس كنفدراسيون فوتبال آسياست. چه كار كرده براي اين فوتبال؟ جز اينكه منافع شخصي خودش را پيگيري كرده؟ چگونه از فوتبال ما دفاع كرده كه امروز روز بايد بازي رفت را در خانه حريف انجام دهيم و بازي برگشت را هم در خانه حريف؟ ما الان جام باشگاههاي اروپا كه در مرحله حذفي هست مشاهده ميكنيم. مثلا ليورپول و لايپزيگ در بوداپست بازي ميكنند. در كشور ثالث. آنها اين را هم از ما گرفتند. من در اين عمر طولاني هرگز رييس فدراسيوني به اين ضعيفي نديده بودم. عمرم به من اجازه ميدهد كه بگويم راحت سي، چهل تا رييس فدراسيون ديدم اما اينها مرا حيرتزده كردند. بنابراين از اين مسائل كه بگذريم ميتوانم بگويم در مجموع جرقههايي از منظر فني زده شد، مثل هميشه ولي هيچوقت شعلهاي در فوتبال ايران پا نگرفته،چرا كه هيچكدام استمرار نداشتند. گاهي اوقات به پيروزيهاي مقطعي ميرسيم ولي پيروزيهاي پايدار سالهاست از فوتبال ما رخت بربسته.
آيا استعداد ويژهاي در بين بازيكنان يا مربيان به فوتبال ما معرفي شد؟
زماني يكي از دوستان ما رييس كميته آموزش فدراسيون فوتبال بود. ايشان آماري به من ارايه داد كه از ايافسي آمده بود. اينكه ايران به جهت نيروهاي مستعد فوتبالي سرآمد آسياست. همانطور كه در زمينه ساختارها و زيرساختها در جايگاه بدي قرار دارد. عجيب اينكه كشور دوم عراق بود و كشور سوم كره جنوبي. ما به لحاظ داشتن استعداد نيروهاي زيادي داريم ولي از نظر جذب آنها و استفاده از آنها ناتوان هستيم. بعضي اوقات يك چهرههايي در اين فوتبال ميبينيد كه كم نام و نشان هستند ولي درخشان. به ويژه در دوراني كه آقاي كيروش بودند ما نيروهاي جوان زيادي را در تيم ملي ديديم. مثلا عزتاللهي. يك مرتبه خون تازهاي وارد رگهاي فوتبال ما شد. در زمينه مربيگري هم خوشبختانه چرخه فوتبال تغيير كرد. از ميان مربياني كه نيم دهه پيش ميديديد شايد فقط آقاي قلعهنويي هنوز از آن نسل مانده و اين همه مربي جوان وارد شدند و اكثرشان خوب كار ميكنند. در خوزستان آقاي پورموسوي، در كرمان آقاي مهاجري، در تبريز آقاي خطيبي يا مس رفسنجان را ببينيد كه چه تيم خوبي درست شده توسط آقاي ربيعي. كسي كه تا پيش از اين مهجور مانده بود. يا در اصفهان محرم نويدكيا را داريم. كسي كه فوقالعاده محبوب است و پايگاه اجتماعي دارد. فوتباليست ملي بوده و فوقالعاده با اخلاق است. يكسري هم فوتباليستهاي قديمي مثل آقاي گلمحمدي را داشتيم كه الان جايگاه خودش را تثبيت كرده است. فوتبال ايران در عرصه مربيگري پوست انداخت. در نيم دهه قبل مربيان فقط تيمهاشان را عوض ميكردند و خودشان عوض نميشدند.
انگار كه نيمكتها به نام تعدادي مربي سند خورده بود و آنها هميشه بايد ميبودند. كساني كه متعلق به نسل قديميتر فوتبال هستند، ميتوانند در عرصههاي ديگر فوتبال كار كنند. مدير فني، مشاور، مديريت و... فوتبال براي هر سن و سالي جا دارد. ولي اينكه اين نيروي جوان و پرانرژي و با جسارت ميآيد و روي نيمكت مينشيند خيلي خوب است. اين يك تولد دوباره در عرصه مربيگري در ايران بوده. اينكه در آينده چه كار بكنند محتاج زمان است.
آقاي حشمت مهاجراني در گفتوگويي كه با «سالنامه اعتماد» داشتند، گفتند كه كيروش ريشه جوانگرايي را در فوتبال ايران خشكاند و شما ميفرماييد مربي پرتغالي خون تازهاي وارد رگهاي تيم ملي كرد.
ديدگاه آقاي مهاجراني محترم است همانطور كه خودشان محترم هستند. اين ميتواند دو تا ديدگاه متفاوت باشد. عرض من اين است كه در آن دوران مثلا جواني آمد به نام مجيد حسيني كه رفت در قلب دفاع تيم ملي. آقاي بيرانوند آمد. در پستهاي مختلف ما بازيكنان جوان داشتيم. مثلا ميلاد محمدي در دفاع چپ. در راست آقاي حيدري رفت و وريا و رامين رضاييان آمدند. آقاي طارمي و آزمون آمدند. اينها نمونههايي هستند كه در ذهن من است. تيم جوان شد. آقاي كي روش به نوعي ريسك هم كرد. ميدانيد من همواره طرفدار بخش فني آقاي كيروش بودم نه هوادار مطلق. من منتقد رفتارها و گفتارهاي اجتماعي ايشان بودم. زماني كه پرسپوليس در تهران با تيم ژاپني در تهران مساوي كرد و در مجموع باخت و نايب قهرمان آسيا شد، همه رهبران فوتبال به تهران آمدند. از جمله اينفانتينو و شيخ سلمان و كه و كه. ولي آقاي كي روش نيامد. تمايل نداشت آقاي برانكو قهرمان شود. همكار ايشان در ورزشگاه وقتي پرسپوليس برنده نشد مشتهايش را از خوشحالي گره كرد. من اين شكلي نگاه ميكنم. آقاي مهاجراني بزرگ ما هستند و قابل احترام. ايشان نظر خودشان را ميگويند و من نظر خودم را دارم. ديدگاههاي مختلف و تضارب آرا ميتواند مورد قضاوت قرار بگيرد. اينكه چه كسي درست ميگويد چندان مهم نيست. اينكه ديدگاهها تنوع داشته باشند، اهميت دارد.
برگزاري انتخابات فدراسيون فوتبال و تعداد آراي علي كريمي چه پيامي براي جامعه فوتبال داشت؟
يك پيام روشن و صاف و شفاف داشت. اينكه جامعه فوتبال! شما در اين فوتبال جايگاهي نداريد. برويد فوتبالتان را بازي كنيد. پستهاي مديريتي به شما نخواهد رسيد. روي ۹ تا راي تاكيد دارم، چون خيلي راي پاييني است. وقتي كاپيتان تيم ملي به كريمي راي نميدهد، شما چه انتظاري از روساي هياتها داريد؟ هياتهاي فوتبال هيچ كدام به كريمي راي ندادند. اينها كساني هستند كه به تعبير آقاي خداداد چيزي از فوتبال نميدانند. منظورم اين نيست كه اگر آقاي كريمي اگر رييس فدراسيون ميشد قضايا فرق ميكرد. خودش هم ميدانست كه نميشود. اما اينقدر آراي پايين نشاندهنده يك حقيقت است كه نه! چيزي براي شما نيست.
نميخواهم خداي نكرده بروم سمت شائبهها و آن واژگاني كه در انتخابات نهادينه شده. مثل مهندسي، طراحي يا لابي. اصلا بياييد اين لابي را تحليل كنيم. اگر بحث مشورت و رايزني و گفتوگو باشد كه بد نيست. اما اگر بحث يارگيري عليه كانديداهاي ديگر باشد بد است. آنها پيامشان را به جامعه فوتبال رساندند. اينكه يك آدم صادق و شريف نميتواند وارد فوتبال شود. وقتي خود ايشان گفت من بدون لابي آمدم معلوم است كه شانسي نخواهد داشت. دوم اينكه از جامعه فوتبال بايد انتقاد بكنيم. خود اين جامعه فوتبال آقاي كريمي را تنها گذاشتند. بخش زياديشان. خيليها هستند كه در اين فوتبال ملقب به القاب بزرگ شدند اما هيچ كدامشان در صحنه نبودند و حتي يك اظهارنظر ساده نكردند. چه قبلش و چه بعدش. اينها هم دنبال منافع شخصي خودشان بودند. اين انتقاد دوسويه است. يكي سمت سيستم فوتبالي ما و ماجراهايي كه پشتش است و يك سمت به روي جامعه فوتبال. جامعه فوتبال چه كار كرد؟ جز چند نفر كه دفاع كردند مابقي كجا بودند؟ كساني كه حتي كلامي هم دفاع نكردند. جامعه فوتبال همواره معتقد است كه حقش ضايع شده اما وقتي يك فوتباليست نامدار مملكت با جسارت پا ميگذارد جلو، پشتش را خالي ميكنند. پشت كسي كه آمد و تابوشكني كرد و در حالي كه ميدانست برنده نميشود آمد تا نماد مبارزه با ظلمي كه به جامعه فوتبال شده قرار بگيرد.
بهطور مشخص نظرتان در مورد راي احسان حاجصفي چيست؟
ميبينيم كاپيتان تيم ملي رايش را تغيير داد. ميدانيد چه چيزي مرا آزار ميدهد؟ من ميگويم ايشان حق دارد به هر كس ميخواهد راي بدهد و چون كاپيتان تيم ملي است نبايد به او تحميل كنيم. اما اينكه دوگانه عمل كند كه واژه غير مودبانهاش ميشود ريا، بد است. اين بد است براي كسي كه بازوبند كاپيتاني تيم ملي را بسته. اتفاقاتي كه ميافتد خيلي شگفتانگيز است. اينكه راي او يك باره باز شود و توسط دوربينهاي عكاسي گرفته و مشخص شود. دليلي نداشت. او صاحب يك راي بود و ميتوانست رايش را بدهد. بعدش خبرهايي آمد كه ايشان به دستور فلان شخص اين كار را كرده و بعد هم باشگاهش را تغيير داد و رفت پيش همان فلان شخص. اينكه ديگر مشخص است. ما تا وقتي منافع خودمان را ميخواهيم فوتبال در مسير درست قرار نميگيرد. خودمان داريم به جنازه فوتبال لگد ميزنيم. به هر ترتيب من اميدوارم فردي كه انتخاب شده بتواند خون تازهاي به رگهاي فوتبال ما وارد كند. من نميخواهم تازه بعد از ۱۵ روز ايشان را مورد قضاوت قرار دهم، چون غيرعادلانه و منصفانه است. ميخواهم بگويم همه اتفاقاتي كه ميافتد تقصير مديران فوتبال نيست و خود جامعه فوتبال هم فوقالعاده مقصر است.
ما سال را با از دست دادن تمام ميزبانيها به پايان ميرسانيم. در اين بين برخي ميگويند تقصير كنفدراسيون فوتبال آسياست و برخي ميگويند مشكل از خودمان است. نظر شما چيست؟
تلفيقي از هر دو است. رييس كنفدراسيون فوتبال آسيا كه بحريني است. رييس فدراسيون قبلي ما هم به ايشان راي داد. شيخ سلمان هم از ايشان حمايت كرد تا مساله بازنشستگياش منتفي شود و در صندلياش بماند.
اينجاست كه دود از سر آدم بلند ميشود. يعني ترجيح دادن منافع شخصي بر منافع ملي. طبيعتا فوتبال كاملا سياسي است. حتي اگر فيفا بگويد ما كشوري را به دليل دخالت سياست در فوتبال تعليق ميكنيم دروغ ميگويد. اين كار را ميكند ولي خودشان سياسي هستند. دقيقا يادم هست كه هاولانژ رييس برزيلي سابق فيفا رفيق صميمي هنري كسينجر بود. در كشور ما هم هست. بنابراين ميخواهم بگويم آنها ميتوانستند در حق ما آن ظلم را نكنند و بيايند مسابقات را در يك كشور ثالث برگزار كنند. اصلا بگذارند در يك كشور غير عربي. بگذارند در تركيه. چه اشكالي داشت؟ اين كار را هم نكردند. آنها با اين كار دندانهاي خود را به ما نشان دادند. ميآييم به اينور قضيه و ميبينيم بله! ما زيرساختهاي لازم را نداريم. چند تا ورزشگاه داريم؟ وضعيت پروازهايمان چطور است؟ وضعيت ترانزيت ما چگونه است؟ ما خيلي چيزها نداريم و تازه كرونا هم هست. ولي ميخواهم بگويم ايافسي خيلي راحت ميتوانست در يك كشور ثالث مسابقات را برگزار كند. اين حق طبيعي ما بود. چرا بايد برويم در منامه؟ ما ميدانيم بحرين همان كشوري است كه پرچم عربستان را بعد از شكست ما در سال ۲۰۰۱ بالاي سر بردند. آنها به فوتبال اهميتي نميدهند. آنها با ايران تخاصم دارند. يك جور نگاه خيلي بد و خصمانه دارند. بعد دقيقا برميدارند مسابقات را آنجا ميگذارند؟
خب آدم نميتواند باور كند كه همهچيز طبيعي است. اگر ايافسي بيطرف بود مسابقات را ميبرد در كشور ثالث. پس ميتوان گفت اينها عليه ايران اقدام كردند. اين هم از بيمسووليتي آدمهايي است كه فوتبال ما را اداره كردند. هرگز نتوانستند از حق ما دفاع كنند. وقتي آدم به خودش فكر كند خيلي كارها خراب ميشود. سر بازنشستگي رييس قبلي فدراسيون يادمان هست. ايشان چه اقداماتي انجام داد كه بماند. بحث جانبازي را مطرح كرد كه بماند. جلسه گذاشتند و آقاي لاريجاني رييس وقت مجلس گفت شما بايد برويد. ولي نرفتند. اينها نرفتند و متوسل شدند به آقاي اينفانتينو و شيخ سلمان و ماندند. آيا اين ماندگاري براي نجات فوتبال ايران بود؟ دلسوزي براي ما عاشقان فوتبال بود؟ قطعا نه! قطعا براي منافع شخصي خودشان بود. ماندند و ما را به اين روز انداختند. ما چقدر ضربه خورديم و ناظرين مافوق اينها هم نشستند و نگاه كردند. من از ۶ سالگي به توپ لگد زدم. حالا شده ۷۶ سالم. يعني ۷۰ سال در اين فوتبال زندگي كردم. اين هيچ مزيتي ندارد ودليل بر برتري نيست. خيليها مثل من بودند و هستند. ما با اين فوتبال به جواني و ميانسالي و پيري رسيديم. واقعا دلم ميسوزد كه با اين همه سرمايه به چه وضعي افتاديم. به خدا كه اگر اينجا كار بر مبناي صحيح قرار داشت خيلي از آدمها نميتوانستند روي خيلي از صندليها بنشينند. همينها به ما لطمه زدند و حالا اثري از اينها وجود ندارد. در مجموع اگر معدل بگيريم از اتفاقاتي كه در سال گذشته رخ داد، ميتوانم بگويم سال خيلي بدي براي فوتبال ايران بود. اين عدم ميزباني خيلي صدمه خواهد زد. حالا ما بايد مثل بهرام گور براي عبور از مرحله مقدماتي برويم بحرين و آن تاج را برداريم.