تاثير كرونا بر موزه و فعالان اين حوزه
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما كردي
سارا كريمان
99 سالي مهلك و جانكاه بود، بسياري عزيزان خود را از دست دادند و بسياري مشاهير و بزرگان كشور جان باختند كه فقدان هر يك لطمهاي جبرانناپذير به بدنه فرهنگ و هنر اين سرزمين بود. بديهي است سعادت و خوشبختي امري جمعي و وابسته به غير است و جز در تعامل با ديگري ميسر نميشود. ساحل امن آرامش، عزلتي منفصل و جدا افتاده از همنوع نيست، هرگز نبوده و نخواهد بود. در غم و سوگ ديگري نياسودن، غمِ نان و غمِ جان كه نفس را تنگ ميكرد.
اين فاجعه جهاني را ميتوان به لحاظ لطمات جاني و روحي هم تراز جنگهاي بزرگ دانست، طبيعتا افرادي در خط مقدم جبهههاي درماني فداكارانه جنگيدند و عدهاي بسته به جايگاه شغلي و وظايف اجتماعي خود ايفاي نقش نمودند. اما در محيطهاي فرهنگي و فعالان اين حوزه اوضاع چگونه بوده؟ بديهي است عرصه فرهنگ بسيار گسترده است و از انواع توليدات هنري تا بسياري از فعاليتهاي سرگرمي و...را در بر ميگيرد. پرواضح است كه حفظ روند سابق با سيطره وضعيت تازه غيرممكن بود و عملا بسياري از گونههاي هنري مسكوت ماندند و امكان بروز و اجراي خود را از دست دادند، وضعيتي كه با وجود رنجي كه بر فعالان آن تحميل شد هرگز به معناي خاموشي انديشه و خلق هنري قلمداد نخواهد شد.
مرور و بازخواني وقايع تاريخي عليالخصوص بزنگاههاي تاريك و تلخ، نشان خواهد داد كه چگونه هنر و هنرمندان ايفاي نقش كرده و در موارد متاخر و مستند چگونه نجات بخشي كردهاند.
بسياري از دستاوردها و شاهكارهاي هنري محصول ادواري است كه به تيره روزي و شومي شهرهاند، اما سرو قامتان ادب و هنر از دل همان نگونبختي قد علم نمودند كه خود بازگوكننده نسبت ميان تنگناها و راهجويي به مجراهاي بروز و بيان هنري است.
اقدامات ضربالاجلي كه پس از پايان جنگ جهاني دوم جهت احيا و بازسازي فضاهاي فرهنگي در پايتختهاي اروپا صورت گرفت نشان از اهميت و نقش حياتي فعاليتهاي فرهنگي در بازيابي اجتماعي دارد چه به لحاظ ترميم آسيبهاي رواني وارده و چه توسعه و پيشرفتهاي اقتصادي كه به تبع به همراه خواهد آمد.
از اين رو هنر و فضاهاي فرهنگي هرگز امري زينتي و غيرضروري نبودهاند و جان يك اجتماع بيش از هر چيز نيازمند اطعام روحي و التيامي است كه با بستههاي فرهنگي و هنري ميسر ميشود، چنانچه در ايام پايداري طبيعت، هنر زباشناختي خود را در مينورد و در هنگامه بحران انديشه مختص و راهكار خود را طلب ميكند.
موزهها به عنوان نهادي كه در مركز مراجعه و تصميمگيريهاي فرهنگي و هنري واقع شدهاند به ناگاه با فهرستي از وظايف جديد در برابر خود مواجه شدند. از يك سو تمامي برنامهريزيها به يك بار مختل گشته بود و از سويي ديگر بايد با سرعت اقدامات جديد طراحي ميشد.
از آنجايي كه رقابتجويي بيحد و حصر تنيده اجتنابناپذير طبع بشر است، چارهجويي و همفكري در كمترين زمان جاي خود را به بروز شيوههاي خلاقانه و بديع ارايه خدمت داد. وجود موزه بسته به حفظ و جذب مخاطب است و خلاقيت كليد جذابيت. پاسخ به چرايي اين جوشش گرچه غوطهور بديهيات و الزامات است اما جوابي ساده نيز دارد غفلت از فرهنگ همتراز هر تهديد مرگآفريني خطري مهلك براي اصل وجودي بشر است.
اينجاست كه هنر ميشود قوت لايموت. فرهنگ بسان مادريست كه مجال سوگ بر دلبندانش را ندارد پس جاي تعجب نيست كه موزه به عنوان خانهاي براي فرهنگ، بازتابنده زندگي باشد اگرچه برماندها و ميراث مردگان وسيله آن باشند.
به ديگر سخن آثار موزهها يا متعلق به انسانهايي است كه مردهاند يا در راستاي حفاظت از آثار كساني است كه خواهند مرد. بدين روي موزه را ميتوان آرزوخانه جاوداني انسان دانست.
و از آنجا كه مرگ پس دست موزههاست در اين سال پربيم و هراسناك نيز به حد وسع و گستره انديشه همان كاري را كردند كه اساسا براي آن به وجود آمدهاند.
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما كردي تو بمان و دگران واي به حال دگران
مرور و بازخواني وقايع تاريخي عليالخصوص بزنگاههاي تاريك و تلخ، نشان خواهد داد كه چگونه هنر و هنرمندان ايفاي نقش كرده و در موارد متاخر و مستند چگونه نجات بخشي كردهاند. بسياري از دستاوردها و شاهكارهاي هنري محصول ادواري است كه به تيره روزي و شومي شهرهاند، اما سرو قامتان ادب و هنر از دل همان نگونبختي قد علم نمودند كه خود بازگوكننده نسبت ميان تنگناها و راهجويي به مجراهاي بروز و بيان هنري است.