راهپيمايي الدرمستون
مرتضي ميرحسيني
اولين تظاهرات گسترده در انگليس، بعد از جنگ دوم جهاني به چهارم آوريل 1958 برميگردد كه از سوي سياندي سازماندهي شد. سياندي يا كارزار براي خلعسلاح هستهاي (كمپين فور نيوكلر ديسآرمامنت) به برنامه دولت انگليس در توليد و توسعه سلاحهاي هستهاي معترض بود و براي نشان دادن اين اعتراض، اعضا و هواداران خود را براي يك راهپيمايي بزرگ فراخواند. اين راهپيمايي معروف از ميدان ترافالگار در لندن آغاز شد و تا روستاي الدرمستون (واقع در بركشاير) در 83 كيلومتري لندن ادامه يافت، زيرا در اين منطقه يكي از موسسات زيرمجموعه وزارت دفاع اين كشور درباره سلاح هستهاي و چگونگي ساخت و توسعه آن تحقيق ميكرد. چهارم آوريل 8 هزار نفر در ميدان ترافالگار جمع شدند و همگي باهم به سوي الدرمستون به راه افتادند. پيادهروي 4 روز طول كشيد و در مسير راه هم عده ديگري به جمعيت اوليه پيوستند. باران باريد و بادهاي تندي هم وزيد، اما جز چندصدنفري كه هركدام به دليلي مجبور به ترك راهپيمايي شدند، ديگران كنار هم ماندند و تا انتهاي راه رفتند. آن زمان خاطرات هيروشيما و ناكازاكي هنوز تازه بود و بر وجدانها سنگيني ميكرد. سران سياندي ميگفتند اگر سلاح هستهاي توليد شود، حتما دير يا زود بهانهاي هم براي استفاده از آن پيدا ميشود، چنانكه در ماجراي هيروشيما و ناكازاكي چنين شد. ميگفتند روندي كه امريكا و روسيه و به دنبالشان انگليس پي گرفته است به جنگ هستهاي ميانجامد و آنوقت همهچيز، نه فقط تمدن كه كل حيات به خطر ميافتد. بيشترشان مردان و زناني از طبقه متوسط جامعه بودند، هرچند نمايندگاني از كارگران هم در جمعشان ديده ميشدند. آنها با سلاح هستهاي، با اختصاص بودجه به پژوهش براي توسعه سلاح هستهاي، با جنگ سرد، با پيوستن انگليس به امريكا در جنگ سرد مخالف بودند و افزايش تنش و خصومت در جهان را تهديدي براي «زندگي» ميديدند. يكي از زنان حاضر در پيادهروي به سوي الدرمستون، در حالي كه دختر 10 سالهاش را – كه از پيادهروي خسته شده بود – در بغل داشت به خبرنگار گاردين گفت: نميخواهم ببينم كه بمب روي دخترم ميافتد، يا روي فرزندان او؛ همچنين نميخواهم روي روسها يا هر مردم ديگري هم بمبي بيفتد. ناگفته نماند كه انگليس سال 1952 در حوالي يكي از جزاير غربي استراليا اولين بمب اتمي خودش را آزمايش كرد كه 200 برابر از بمبي كه روي هيروشيما افتاد قويتر بود. از اينرو انگليس بعد از امريكا و شوروي، به سومين كشور دارنده تسليحات هستهاي تبديل شد. اما ميگويند ارتش اين كشور در آزمايش سلاحهاي هستهاي خود – در كل دهه 1950 – اقدامات احتياطي را درست انجام نميداد. سربازاني كه در منطقه آزمايش حضور داشتند هم نور شديد و هم گرماي ناگهاني را به ياد ميآوردند و بسياري از آنان در ماههاي بعد به بيماريهاي خوني مبتلا ميشدند. چند نفرشان هم عقيم شدند. درباره تاثير اين آزمايشها روي مردم محلي منطقه چيزي نميدانيم. دولت انگليس به اين قربانيان توجهي نكرد و اين «اتفاقات حاشيهاي» را ناديده گرفت. اولين بار كه سياندي اعلام وجود كرد همان سال 1952 بود، اما آن زمان شمار اعضا و هوادارانشان بسيار كم بود و شايد به 100 نفر هم نميرسيد. اعضاي اين جمع كوچك دور موسسه الدرمستون جمع شدند و نخستين قدم در كارزار خلعسلاح اتمي را برداشتند. اوج قدرتنمايي سياندي همان اواخر دهه 1950 بود و بعد، در آغاز دهه 1960 رفتهرفته كمي افول كرد (تا شروع موج دوم، يعني دهه 1980) . چون عملا هيچ دستاورد ملموسي نداشت و پروپاگانداي سنگين جنگ سرد هم توده مردم را به پشتيباني از سياستهاي دولت و بدگماني به همه جنبشهاي اعتراضي كشانده بود.