قرباني
حسن لطفي
اگر عمر نورمن مك لارن به دنيا بود و در بيستوهفتم ژانويه هزار و نهصد و هشتاد و هفت چشم بر اين جهان نميبست، يازدهم آوريل امسال از مرز يكصد و هفت سالگي ميگذشت. او كه از پيشگامان سينماي انيميشن بود در طول عمر 73 سالهاش فيلمهاي خلاقانهاي در زمينه استاپ موشن، انيمشن، پيكسليشن و... ساخته است كه هنوز هم از گيرايي و قدرت بالايي برخوردار است و مورد استفاده و استقبال علاقهمندان و فيلمسازان و دانشجويان و هنرجويان سينما قرار ميگيرد. در ميان اين آثار فيلم كوتاه همسايهها براي بينندگان بسياري فيلم بيزمان و مكاني است كه روايت متفاوتي از مالكيت، خشم و قرباني شدن را به تصوير كشيده است. فيلم حكايت دو همسايه است كه در دنيايي بدون مرزي كنار هم زندگي ميكنند. رويدن گلي از زمين روابط آندو را تيره و تار ميكند.گل در ميان ملك آندو است. هركدام سعي ميكنند تا با كشيدن مرزي گل را مال خود كنند. پايان فيلم، سرانجام مصيبت باري است كه انگار در زمانها و مكانهاي مختلف تكرار ميشود. مصيبتي كه فقط گريبان افراد درگير خشم و نفرت و جنگ را نميگيرد. هميشه قربانياني دارد كه همچون گل فيلم همسايهها بيرون از اين دايرهاند. اما كينه و نفرتي كه از درون انسانهاي زيادهخواه شعله ميكشد، مبدل به آتشي ميشود كه جسم و جان و هستي آنها را تهديد ميكند. شايد به خاطر همين مفهوم جاودانه و ساختار خلاقانه فيلم همسايه است كه پس از حدود 60 سال هنوز هم ديدني است.
انگار قرار نيست آدمهاي كينهورز، زيادخواه، منفعتطلب، ستيزهجو و خشمگين دست از سر دنيا بردارند. دنيايي كه گاه آنقدر كوچك ميشود كه به خانهاي مبدل ميگردد و گاه وسعتش كشوري ميشود و جهاني. با اين حساب گمانم تا يك چنين آدمهاي حيات دارند، دنياي هنر و سينما نيازمند افرادي مثل نورمن مك لارن كانادايي است تا با آثار خود اعتراضي به آن آدمها و آن خصوصيات باشند. شايد همين فيلمها باعث روزهاي بدون قرباني و خشم و منفعتطلبي و... شود. يعني ميشود؟ ميشود. تا خدا هست و در انتظار باز است بايد اميد داشت.