موانع اجماع اصولگرايان
امير آبادي به دنبال رييسي،پايداري به دنبال جليلي
انتخابات روزبهروز نزديكتر و اصولگرايان روزبهروز از اجماع دور ميشوند. اگرچه كه در ادوار قبلي هم سابقه درخشاني در اين امر نداشته و رسيدن به كانديداي واحدي هميشه برايشان رويا بوده است. اينبار اما تقريبا مطمئن بودند كه اجماع حاصل خواهد شد! نكته اينجاست كه اصولگرايان با اتكا به تجربه 96 و كنارهگيري قاليباف به نفع رييسي تصور ميكردند كه اينبار كار سادهتري در پيش است. به باورشان ورود ابراهيم رييسي به عرصه انتخابات كافي بود تا همه طيفهاي مختلف گرد او جمع شده و روياي وحدت را واقعي كنند. رفتهرفته اما معلوم ميشود كه اين هم خوشخيالي بود.
اگرچه چهرههاي شاخص اين جريان همچون قاليباف و جليلي همچنان منتظر اعلام موضع صريح رييسي درباره كانديداتوري هستند و در عين حال كه فعاليتهاي انتخاباتي خود را كليد زدهاند، نوعي رودربايستي هم با اعلام كانديداتوري قبل از روشن شدن تكليف رييسي دارند؛ تحولات اخير و مواضع برخي از سياسيون در اين جريان نشان ميدهد كه اجماع مورد انتظار محقق شدني نيست.
اين نتيجهاي است كه از مشاهده برخي واقعيات موجود حاصل ميشود. مثلا آنكه طيف تندرو و پرحاشيه پايداري كه به صفت بازيبرهمزني شناخته ميشود، مثل چند هفته قبل رفتار نميكند. در واقع بعد از كاهش احتمال كانديداتوري رييسي، پايداري راه خود را جدا كرده و از معرفي گزينه اصلح ميگويد. در روزهاي اخير حتي صراحت بيشتري در اين راستا نشان داده و آن «اصلح» مورد نظر را معرفي هم ميكند. مصداق اين مدعا اظهارات اخير متقيفر، سخنگوي جبهه پايداري است. به گفته او «سعيد جليلي گزينه اصلي جريان انقلاب براي رياستجمهوري است.» او با بيان اينكه «جليلي يكي از چهرههاي مطرح شده براي انتخابات ۱۴۰۰ است وي ميتواند يكي از گزينههاي جريان انقلاب باشد» اذعان ميكند: «اين كه فردي انقلابي با روحياتي كه سعيد جليلي دارد، بخواهد وارد انتخابات شود طبيعي است كه باعث نگراني برخي از افراد و جريانهاي سياسي شود.»
همزمان با اين رويكرد پايداري شاهديم كه برخي از سياسيون اصولگرا بيتوجه به فكتهايي كه عدم كانديداتوري رييس را نمايان ميكند، خواستار ورود او هستند. مثلا احمد اميرآبادي فراهاني، عضو هيات رييسه مجلس كه اخير نامش به عنوان نامزد انتخابات مطرح بعد هم تكذيب شد در گفتوگويي با خبرگزاري فارس سرسختانه از كانديداتوري سيد ابراهيم رييسي حمايت و استقبال ميكند. او ميگويد: «مافرصت نداريم و نيازمند تشكيل دولتي قوي، مورد اعتماد، كاربلد و پاكدست هستيم كه بررسيهاي ما نشان ميدهد شخصيتي غير از آيتالله رييسي نميتواند چنين دولتي را تشكيل دهد.»
اميرآبادي فراهاني تاكيد ميكند كه «آيتالله رييسي هم سند تحول قوه قضاييه را تدوين كرده و در حال اجراي آن است. ميشود گفت قوه قضاييه روي ريل افتاده و شخصيتهاي ديگري هم ميتوانند اين حركت را ادامه بدهند. اما قوه مجريه بسيار مهمتر است و كل بودجه و امكانات كشور در دست اين قوه هست. در حال حاضر شخصيتي غير از آيتالله رييسي نميتواند اينبار را بر دوش بكشد. ايشان به دليل ويژگيهاي شخصيتي داراي پتانسيل بسيار بزرگي است كه ميتواند آن را در اداره كشور به كار گيرد و در قوه قضاييه هم بحمدالله نيروهاي مخلص هستند و ميتوانند كار شروع شده توسط آقاي رييسي را ادامه بدهند.» اينكه اصرارهاي جمعي از هواداران از جمله اميرآبادي فراهاني رييسي را وسوسه كند تا در حالي كه ميبيند پايداري ساز ناكوك زدن را شروع كرده و احتمال عدم اجماع وجود دارد، وارد ميدان شود، بعيد است. قاعدتا فردي مثل رييسي كه اكنون در راس يك نهاد انتصابي مهم همچون قوه قضاييه قرار دارد آنقدر هوشمند است كه با اتكا به اين دعوتنامههاي بدون پشتوانه ريسك نكرده و آينده خود را به خطر نيندازد.
به اين ترتيب وضعيت اصولگرايان كاملا روشن است و از هر طرف كه بنگري نتيجه عدم اجماع است. اگر آقاي رييسي با در نظر گرفتن شرايط موجود ماندن در قوه قضاييه را ترجيح بدهد كه نامزدهاي مثل جليلي و قاليباف و سايرين با هم به رقابت خواهند پرداخت. به فرض اينكه رييسي دعوت امثال اميرآبادي را نپذيرد و وارد ميدان شود نيز باز آش همان آش است و كاسه همان كاسه. پايداري همچنانكه از حالا معلوم كرده تن به اجماع نداده و سراغ گزينه خود ميرود. نيازي به گفتن نيست كه وقتي يك گروه از مجموعه جدا شده و زير ميز بزند، سايرين هم چنين خواهند كرد.
بر اين اساس عدم اجماع در جبهه اصولگرايي مسجل است، فقط ميماند اينكه رييسي ريسك كند تا نامزدي باشد كنار سايرين يا اينكه موقعيت خود و مهمتر از آن اعتبارش را حفظ كرده و اين رقابت را به عهده ديگران ميگذارد.