به بهانه سالروز تولد سعدي افشار
آنچه در ماجراي سياه و نژادپرستي مغفول ماند
۳۰ فروردين ماه سالروز درگذشت سعدي افشار است. به همين بهانه خبرگزاري ايسنا درباره اين هنرمند با علي شمس، نمايشنامهنويس و كارگردان گفتوگويي انجام داد كه نكات حايز اهميتي داشت. شمس در صحبتهايش به آنچه سعدي چيرهدست خلق كرد و به شخصيت «سياه» نمايشهاي تخت حوضي ايراني بخشيد، اشاره ميكند. هنرمندي كه نامش بيش از هر چيز با شمايل كاراكتر «سياه» گره خورده است. سعدي افشار هنرمندي است كه هم خواص او را مياستايند و هم عموم مردم او را دوست ميدارند.
شمس گرچه به عنوان كارگرداني سنتيكار، شناخته نميشود ولي در نمايشهايش گوشه چشمي به سنتهاي نمايشي ايران دارد و علاقهاش به اين حوزه مشهود است. او كه در ايتاليا درس تئاتر خوانده، در اين سالها آثار گوناگوني را در حوزه نمايشنامه و كتابهاي تئوريك به فارسي برگردانده و مقايسههايي ميان سياهبازي ايران و كمديادلارته ايتاليا دارد.
در اين گفتوگو ضمن يادآوري بخشي از ويژگيهاي هنرمند سياه كشورمان، پاسداشتي هم از مقام سياه داريم، چراكه سياه و سعدي آنچنان به هم آميختهاند كه نميتوان آنها را جدا از هم تصور كرد.
شمس تاكيد ميكند كه سياه، نماينده اقشارفرودست جامعه ايراني است كه با زبان شيرين و تند و تيز خود ناگفتههاي مردمان ستمديده را بازگو ميكرده است. او در اين گفتوگو با رد مطالبي كه چندي پيش درباره شائبه نگاه نژادپرستانه سياه مطرح شده بود، به ايسنا ميگويد: در سرزميني كه سابقه نژادپرستي و نسلكشي ندارد، چگونه نگاههاي نژادپرستانه را به سياهي كه نماينده مردمان فرودست است، نسبت ميدهند؟ علي شمس در آغاز درباره ميراث سعدي افشار براي نسل جوان ميگويد: بيش از هر چيزي سعدي افشار را يك آيكون ميبينم؛ نقطهاي برجسته در ساحت نمايش سياهبازي كه بخشي از نمايشهاي آييني سنتي ماست.
او ادامه ميدهد: اساسا عناويني كه در شماي كلي به نمايشهاي ايراني اطلاق ميشوند اصواتي هستند كه هميشه به شكل كلي و با واژگاني همچون ميراث، موزه و... مطرح شدهاند. در هر دو سوي مواجهه با آيين با نقطه تلاقي سر و كار داريم؛ يا فشاري براي حفظ آن يا تلاشي براي عبور از آن. شمس در تعريف آيين ميگويد: آيين، چشماندازي معكوس است. چشمانداز به معناي امر پيشرو است ولي آيين نعل وارو ميزند و به معناي چشماندازي به گذشته است و حال بايد ديد يك ملت براي حفظ يك آيين چقدر احساس ضرورت ميكند به اين معنا كه آيا به عنوان يك شهروند مدرن براي حفظ و نگهداري آيينهاي متعدد مذهبي مانند نخلبرداري كه در يزد مرسوم است، چه اندازه احساس نياز ميكنيم؟
اين نمايشنامهنويس در عين حال خاطرنشان ميكند: درباره تعزيه عموما ماجرا متفاوت است. به اين معنا كه تا وقتي ارادت به اهل بيت وجود دارد، يك مسلمان شيعه با حمايت يا بدون حمايت، آگاهانه يا ناآگاهانه در حفظ اين آيينها ميكوشد. شمس با ارايه توضيحاتي درباره ريشه سياه در نمايشهاي سياهبازي ادامه ميدهد: پژوهشگراني مانند بهرام بيضايي، ريشه سياه را در جشنهاي باروري ميدانند. همچنانكه در خاطرات شاه شجاع در كتاب انيسالناس چنين مضموني وجود دارد.
اين مترجم تئاتر با اشاره به ديگر نظريههاي شكلگيري سياه از سوي ديگر در جشنهاي خرمن كه با صورت بز برگزار ميشده است، آيين بزپوشي و حضور بز سياه را در مناطقي مانند سوريه، تركيه فعلي و... ميبينيم. مهرداد بهار هم حضور سياه را در تمدن سومري و بينالنهرين ميداند. به هر روي برخي پژوهشگران ريشه سياه را به جشنهاي سومري و بينالنهرين مرتبط ميدانند.
كارگردان نمايش «داستانهاي ميان رودان» در ادامه به حضور سياهپوستان در مناطق جنوبي ايران اشاره و يادآوري ميكند: از قرن هفتم به بعد و به دنبال تجارت ايرانيان با آفريقا، بردگاني خريداري و به جنوب ايران آورده ميشوند كه شيوه فارسي حرف زدنشان موجب خنده ميشده و طلخك را يادآوري ميكرده است.
اين پژوهشگر تئاتر، نظريه نژادپرستانه بودن حاجي فيروز و سياه را كاملا رد ميكند و ميگويد: جاي تعجب و تاسف است كه يكي از مديران شهرداري به جاي رسيدگي به وظايف بسيار مهمتر چنين نظريه غريبي صادر ميكند!
شمس در ادامه از نكتهاي سخن ميگويد كه معتقد است در چند وقت اخير و به دنبال اظهارنظر آن مسوول، در سخنان پژوهشگران ديگر مغفول مانده است. او توضيح ميدهد: شخصيت اصلي نمايشهاي كمدي در دنيا از قشر فرودست ميآيد و لهجهاي روستايي و قامتي ناصاف دارد ولي آنچه سياه ما را در قياس با همتايانش در كمديهاي ديگر كشورها ويژهتر ميكند، تلفيق سياه با روحيه عرفاني است. تمام كاراكترهاي كميك در نمايشهاي كمدي مانند كمديادلارته ويژگيهاي زشت و نكوهيده انساني مانند حرص و آز و شهوتراني دارند و اتفاقا همين ويژگيها ايجاد خنده ميكند ولي سياه ما نه تنها هيچ خصيصه زشتي ندارد، بلكه از روحيهاي عرفاني و مجنونگونه برخوردار است. در كمديادلارته ماسكره آرلكينو هميشه گرسنه است و از اين گرسنگي خنده ميگيرد. حتي گاهي شيطاني رفتار ميكند. اما سياه خالي از همه اين سيئات شخصيتي است كه به قول ابوسعيد شوخ مرد را پيش چشم او ميآورد و آينه عيبهاي ديگران است. تقابل ميان طبقه فرودست و فرادست از ديرباز در كمديهاي كلاسيك از مناندر گرفته تا كمديهاي پاستورال مشهود و قابل رصد است. در كمديادلارته ما به شخصيتهاي فرودست Zanni ميگوييم كه قلب شده كمدي جياني به معناي نوكر يا برده در زبان ونتويي است. در آنجا هم به سياق سياهبازي شخصيتها و ماسكرههاي فرودست از تلفظ معيار كلمات عاجز بودند و اين اشتباه تلفظ خود موجب خنده ميشد. مثل سياه خودمان كه ارباب را الباب و چشمات را چسمات و غيره تلفظ ميكند. من ميخواهم بدترين سناريو يعني همان ورود سياه برزنگيها را درنظر بگيرم. گيرم كه همين بوده. سياهاني از زنگبار و تانزانيا در حكم برده به ايران آمده و شخصيت سياه از دوران صفويه و پس از آن وامدار آنهاست. يعني همان چيزي كه مسوولان به همان بهانه و با علم كردن نژادپرستي شخصيت سياه و حاجي فيروز را به چالش ميكشند. حتي اگر ريشه سياه را نه طبق پژوهشهاي كساني مانند سودابه فضائلي و بيضايي و ابراهيم گلهدارزاده و... در اساطير و تكوين آنها كه در همين بردهها ببينيم آيا عجيب نيست كه ملتي زبان متلك و شمشير خشم خود را نسبت به بچاپان و اربابان و ظالمان در دست كسي مانند سياه قرار دهد؟ سياه نماينده تودهاي ميشود كه تنه اصلي ملت ايران را تشكيل ميدهد. سياه يا همان برده مذكور حالا اسپارتاكوس ملتي است كه از قعر هر طبقهاي به بالا نفوذ كرده و با زبان و كردارش هر زشت و نازيبايي را رسوا ميكند. اين سياه امتزاج فرهنگ طلخك و مجنون است. برساختهاي از آنچه عبيد در رساله دلگشا و بهلول و ملانصرالدين و جحا در تاريخ گزارش كردهاند. فرهنگ مجنوني در عرفان مسي مفري براي به سلاخي كشيدن زشتي ِ قدرتمند با كلمه است و سياه همين كار را ميكند. اين چه جور نژادپرستي است كه سياهي به نمايندهاي از ميليونها سفيد ستمديده تسمه از گرده بدكرداران ميكشد. ماسكره پوينلا در جنوب ايتاليا و به عنوان نماد شهر ناپل ماسكي سياه دارد و دست برقضا موجودي دله و مفت بر هم هست. آيا اين بدان معناست كه ايتالياييها نژادپرستند؟ تكوين و تطور تاريخي سياه در امر آيين نه ارجاعي به نژاد دارد، نه توهين به ساحت انسان. او چيزي را ميگويد كه ديگران از بيان صريحش عاجزند.
شمس ادامه ميدهد: با استدلال همان دوستاني كه سياه را حاوي نگاههاي نژادپرستانه ميدانند، ميگويم در كشوري كه نه سابقه نسلكشي داشته و نه نژادپرستي، چگونه چنين نظريهاي صادر ميشود؟!
او با اشاره به حضور شخصيتهايي همچون بهلول در فرهنگ ايران توضيح ميدهد: در تاريخ شفاهي و مكتوب خود كاراكترهايي مانند مجنون، بهلول، طلخك و... داريم كه خود را به جنون و حماقت ميزدند و به اين شيوه ميتوانستند تلخترين حقايق را بيان كنند. آخرين نمونه اينها كريم شيرهاي در دربار ناصرالدين شاه است. او حرفهايي ميزده كه اگر شخصي ديگر يكصدم آن را ميگفت، قطعا شاه زبانش را از حلقومش بيرون ميآورد ولي در تاريخ آمده كه كريم شيرهاي چه سان مورد محبت ناصرالدين شاه بوده است. شمس تاكيد ميكند: بنابراين سياه نه تنها نماد نژادپرستي نيست بلكه حلقوم مردماني زبان بسته است. او در لواي شوخي و مضحكه تلخترين حقايق را بيان ميكند و انتخاب سياه به عنوان نماينده مردم زبان بسته از سوي ايرانيان، نشانگر هوش ملت ماست كه نازلترين فرد را به لحاظ طبقه اجتماعي، به عنوان نماينده خود انتخاب ميكنند. آيا اين نژادپرستي است يا بها دادن و احترام گذاشتن به نژاد سياه؟ او به نكتهاي ديگر درباره سياه اشاره و خاطرنشان ميكند: سياه در عين نوكري و فرودستي، دمار از روزگار همه قلدرها در ميآورد و اين اتفاقا برآمده از قدرت اوست. شمس در ادامه درباره سعدي افشار چنين ميگويد: سعدي افشار داراي ويژگيهايي است كه نميتوان سياه را بيرون از او تصور كرد. گاهي بازيگر به نقش هويت ميدهد و گاهي برعكس ولي سعدي افشار به سياه هويت ميبخشد و سبب ميشود مجموعهاي از ويژگيهاي ذاتي خودش وارد شخصيت سياه شود. او، سعدي افشار را نابغه سياهبازي ميداند كه به كاراكتر سياه رنگ ميدهد: سعدي افشار سياه را ارتقا داد و البته همه اينها ناآگاهانه و برآمده از نبوغ ذاتياش بود. سعدي صداي خود را به سياه بخشيده است و اين افزون بر چيرهدستي او در حوزه بداههپردازي است كه البته ويژگي نمايشهاي كمدي در دنياست.
شمس در پايان توضيح ميدهد: هيچ گزارش درباره لحن و نحوه بيان سياه در دوره قاجار نداريم و آنچه به عنوان صداي سياه ميشناسيم، امضاي شخصي سعدي افشار است. بنابراين لحن سياه را مديون او هستيم.