نگاهي به برگردان فارسي كتاب كاربردهاي فلسفه اخلاق، آر.ام. هِر
اخلاق بيكاربرد
كاوه بهبهاني
كتاب Applications of Moral Philosophy مجموعهاي است از نه مقاله ريچارد مِروين هِر (2002ـ1919) كه در دهه 1950 و 1960 به رشته تحرير درآمدهاند و در اين كتاب گردآوري شدهاند و انتشارات مكميلان در سال 1972 كتاب را منتشر كرده است. اين كتاب با عنوان كاربردهاي فلسفه اخلاق به فارسي ترجمه شده است. (1) نوشته پيش رو نگاهي خواهد انداخت به گوشهاي از غلطها، بدخوانيها و كژفهميهاي ترجمه فارسي كتاب.
مقاله نخست هِر (به تعبير مترجم هِير) در كتاب موردبحث، با عنوان «آيا ميتوان مرا براي پيروي از فرامين ملامت كرد؟» (با برگردان مترجم موردبحث: «آيا من ميتوانم به دليل اطاعت از دستورات، مورد سرزنش واقع شوم؟» كه آدمي آرزو ميكند كاش ويراستاري دستكم اينهمه «من»هاي اضافي را از متن ميزدود)، از اين بحث ميكند كه آيا فرمانبردن از مافوق همواره امري اخلاقي است يا نه؟ هِر در اين مقاله كوتاه كه آدمي را ميبرد به بحث ژرفانديشانه هانا آرنت در كتاب مشهور آيشمن در اورشليم و بدفهميهاي آيشمن از اخلاق كانت (2) با تدقيق سويههاي زباني- منطقي بحث، به اين نتيجه ميرسد كه وقتي پاي كاري در ميان باشد كه اخلاقا ناپسند است، هم آمر و هم مامور اخلاقا مسوولند و خلاصه اينكه مامور اخلاقا معذور نيست. بگذاريد نگاهي بيندازيم به ترجمه اين فصل. در همان اوايل كتاب چنين ميخوانيم:
"None of the things I shall say will be original; indeed, it is part of the point of these talks that they are not original: I am merely translating into a new, and I think clearer, idiom things which have been said by great philosophers of the past, and thereby showing that the new idiom is a vehicle for philosophy as it has always been understood. " (p 2)
مترجم اين سطور را اينطور ترجمه كرده است:
«هيچيك از چيزهايي كه من ميگويم بديع نيستند. درواقع، يكي از نكات مهم مربوط به بحث حاضر اين است كه آنها بديع نيستند. من تنها اصطلاحات بيانشده توسط فلاسفه قديمي را بهصورت واضحتر معنا ميكنم و همچنين نشان ميدهم كه اصطلاحات جديد بهدليل قابليت درك هميشگي خود، يك ابزار مهم براي فلسفه هستند.» (ص 12).
چنانكه پيداست مترجم در برگردان اين بند عبارت
«it has always been understood» را نفهميده است. درواقع ضمير it برخلاف آنچه مترجم گمان برده است «اصطلاحات جديد» نيست.
ترجمه پيشنهادي:
«هيچيك از چيزهايي كه خواهم گفت بديع نيست؛ درواقع، يك نكته در بحث حاضر همين است كه آنچه ميگويم بديع نيست: صرفا اصطلاحاتي را كه فلاسفه بزرگ گذشته گفتهاند به زباني تازه و به گمانم روشنتر ترجمه ميكنم و از اين رهگذر نشان ميدهم اين اصطلاحات تازه ابزار فلسفهاند، همانطوركه اين امر همواره شايع بوده است.»
در جاي ديگر از فصل اول كتاب اينطور ميخوانيم:
"Can I without further consideration conclude that I ought to do it? Kant argued (rightly) that I cannot - not without further consideration. For it does not follow automatically, as it were, from the fact that God wills me to do something, that I ought to do it. " (p. 2)
مترجم سطور بالا را چنين ترجمه كرده است:
«حال آيا من ميتوانم با درنظرگرفتن استدلال فوق، به اين نتيجه برسم كه مجبور به انجام آن كار و ماموريت هستم؟ كانت، بهدرستي استدلال ميكند كه من نميتوانم؛ چراكه از اين حقيقت پيروي نميكند كه خداوند از من ميخواهد كاري را انجام دهم و من مجبور به انجام آن هستم.» (ص 13). بستر اين بند از اين قرار است كه نويسنده ميخواهد سخن كانت را شرح كند، كانت معتقد است داوري اخلاقي برعهده خود شخص است و هيچكس نميتواند به جاي كسي حكم اخلاقي صادر كند. حتي اگر معتقد باشيم خداوند فرمان داده است كه فلان كار را بايد كرد، باز بدون تفكر اخلاقي و سنجيدن آن كار نميتوان كوركورانه از فرمان خداوند پيروي كرد. اين همان ديدگاهي است كه در ادبيات كانتي به خودآييني اخلاقي شهره است. اما مترجم متن، عباراتي مشوش و مغشوش را در فارسي بازتوليد كرده كه معناي محصلي از آنها مراد نميشود. چهچيز «از اين حقيقت پيروي نميكند كه خداوند از من ميخواهد كاري را انجام دهم»؟ معلوم نيست. چرا «من مجبور به انجام آن هستم»؟ باز معلوم نيست. «استدلال فوق» كدام استدلال است و چرا در متن اصلي نيست؟
ترجمه پيشنهادي اين بند:
«آيا بدون بررسي بيشتر ميتوانم به اين نتيجه برسم كه بايد چنين كنم؟ كانت (بهدرستي) استدلال ميكرد كه بدون بررسي بيشتر نميتوانم چنين كنم. چراكه از اين واقعيت كه خداوند ميخواهد من فلان كار را انجام دهم، بهخوديخود نتيجه نميشود كه بايد آن كار را انجام دهم.»
در ادامه ميخوانيم:
"...and at the same time that a reason should be given,for what seems altogether inconceivable, how this new relation can be a deduction from others, which are entirely different from it. " (p. 4)
برگردان مترجم از سطر فوق:
«زماني كه يك دليل يا استدلال بايد براي مورد غيرقابل تصور ارايه گردد، نشان ميدهند كه چگونه اين رابطه جديد ميتواند يك قياس از موارد ديگر كاملا متفاوت با آن باشد.» (ص 15). بهراستي اين سطر چه معنايي دارد؟ اين بحث بخشي از بندي از فيلسوف مهم اخلاق در عصر روشنگري ديويد هيوم است كه دارد از استنتاج «باستنيها» از «استنيها» ميگويد و آن را «تصورناپذير» ميداند. مترجم باز جملاتي نادرست و بيربط به متن را آورده است. البته ترجمه اين بخش ايراد ديگري هم دارد كه برميگردد به ترجمه اصطلاح deduction به «قياس» كه جلوتر به آن خواهم پرداخت.
ترجمه پيشنهادي:
«در همان حال بايد براي آنچه در مجموع تصورناپذير به نظر ميرسد، دليلي ارايه شود كه چطور اين رابطه تازه، استنتاج از روابط ديگري است كه يكسره با آن فرق دارد.»
مترجم حتي در برگردان سطور ساده دقت كافي را ندارد و به مخاطب احترام نميگذارد. به ترجمه او از اين سطر بنگريد:
"This programme has an obvious and immediate appeal. " (p. 5)
ترجمه مترجم:
«اين برنامه، بلافاصله و بهوضوح مورد تجديدنظر قرار گرفت.» (ص 16) .
شايد مترجم واژه appeal را كه اسم است با واژه
appraise كه فعل است اشتباه گرفته باشد. در اين سطر بحثي از «تجديدنظر» نيامده است.
ترجمه پيشنهادي:
«اين برنامه جاذبهاي آشكار و آني دارد.» نمونه ديگري از بدفهمي در برگردان جملات ساده و ابتدايي:
"Can we be sure that he is the genuine article? " (p. 5)
ترجمه مترجم:
«آيا ميتوانيم اطمينان حاصل كنيم كه آن حكم خالص است؟» (ص 17). چنانكه پيداست ضمير جمله (he) خبر از اين ميدهد كه اشاره جمله به يك شخص است. به چهكسي؟ كسي كه در سطور قبل از او بحث شده است: كسي كه بنا به ادعا شاه- فيلسوفِ موردنظر افلاطون است. پس جمله درباره «آن حكم» نيست. حكمي در كار نبوده است كه «خالص» باشد يا «ناخالصي» داشته باشد و اصلا «حكم خالص» چگونه حكمي است؟ حرف اين است كه آيا كسي كه ادعاي شاه- فيلسوفبودن دارد، ادعاي او واقعي است يا نه. اما عبارت genuine article نيز به معناي «حكم خالص» نيست، بلكه به معناي «كسي يا چيزي است كه آن را مصداق درخوري براي مقولهاش ميپندارند.»
ترجمه پيشنهادي:
«آيا ميتوانيم مطمئن باشيم كه او نمونه شايسته يك شاه- فيلسوف است؟»باز در ادامه متن هِر با انتقاد به نظريه «شاهفيلسوفِ» افلاطون آن را نظريهاي دوري ميداند و مينويسد:
"For this would be to argue in a circle. " (p. 5)
مترجم اين سطر را چنين برگردانده است:
«بحث و استدلال اين موضوع بايد در يك چرخه انجام شود.» (ص 17). مترجم اما اين نكته را درنيافته كه مولف توصيه به اين نميكند كه كسي «در يك چرخه» بايد «بحث و استدلال» كند و اصلا معلوم نيست بحث و استدلال در يك چرخه چگونه كاري است كه بايد چنين كرد؟ تا بوده فيلسوفان مردم را از استدلالهاي دوري پرهيز ميدادهاند و شواهدي نيز به سود اين نداريم كه هِر هنگام نوشتن اين اثر دچار اختلال مشاعير شده باشد. جمله او يك جمله توصيفي (و نه توصيهاي) است و در مقام نقد نظريه افلاطون نوشته شده است. ترجمه پيشنهادي، خيلي ساده و راحت از اين قرار است: «چراكه اين استدلال گرفتار دور است.»
شواهد بسياري نشان ميدهند كه نويسنده آشنايي لازم با زبان انگليسي را براي برگردان اين كتاب ندارد، تا بخواهيد سطوري را جا مياندازد (در همان پاراگراف اول از مقاله نخست سطوري را بهدلخواه ناديده گرفته است) و هر جا به واژهاي برميخورد كه اندكي كاوش ميطلبد آن را از قلم مياندازد و جمله را ابتر ميكند، از ميان نمونههاي بسيار، حذف واژه as such (ص 6 متن اصلي و ص 17متن ترجمه) است و حذف واژه ex hypothesi (ص 5 متن اصلي و ص 17 متن ترجمه). اين فقدان حساسيت به واژههاي تخصصي آدمي را بدگمان ميكند كه نكند مترجم آشنايي كافي براي ترجمه متن فلسفه اخلاق در اندازه اين كتاب را نداشته باشد و از همين فصل اول ميتوان شواهدي به سود اين ناآشنايي يافت. معادلهاي كه مترجم برگزيده است گاه خبر از اين ميدهد كه مترجم كتاب يا كتابهاي ديگري را درزمينه موردبحث نخوانده است. به چند نمونه در اين فصل اشاره ميكنم:
معادل «بديهي» در برابر trivial. (ص يك متن اصلي و ص 11 ترجمه) چنانكه ميدانيم اين واژه در اين بستر به معناي «پيش پاافتاده» و «كماهميت» است و بحث «بداهت» در فلسفه بحث ديگري است.
مترجم در برابر واژه formal در بحثهاي ناظر به منطق از معادل «رسمي» استفاده ميكند و عبارات بيمعنا خلق ميكند. حال آنكه واضح است كه اين واژه به معناي «صوري» است و منطق صوري و صوريبودن منطق براي مبتديان اين فن نيز آشناست. (ر. ك: ص. 2 متن اصلي و ص 12 و 13 متن ترجمه) و در كنار اين ناآشنايي با منطق برگردان premiss (مقدمه) به «توضيح» را نيز بايد افزود كه بارها در متن آمده است (ازجمله ر.ك: ص 3 متن اصلي و ص 13 متن ترجمه). همچنين مترجم واژه deduction را به «قياس» برگردانده و اين البته خطاست (ازجمله ر.ك: ص 4 متن اصلي و ص. 15 متن ترجمه)، ولي اين مشكل وقتي برجستهتر ميشود كه مترجم واژه analogy را نيز به «قياس» ترجمه ميكند. البته عدهاي قياس را براي يكي از اين دو اصطلاح به كار بردهاند (كه آنهم نادرست است) ولي نه براي هر دو. اين حساسيت واژگاني اندك و معادلگزيني بيدقت براي ترجمه يك متن فلسفي كافي نيست. بهترين معادل براي deduction «استنتاج» و براي analogy «تمثيل» است و «قياس» را بايد براي syllogism نگه داشت.
از همه عجيبتر ترجمه philosopher-king در ديدگاه افلاطون به «حكيم- فيلسوف» است. اگر يك بار اين خطا رخ داده بود، آدمي به اين فكر ميافتاد كه لغزش است و خطاي سهوي. ولي بارها، هر بار كه اين عبارت در متن آمده، معادل آن «حكيم-فيلسوف» ثبت شده است (ازجمله ر.ك: ص 16 و ص 17 ترجمه فارسي). آدمي ظن بد ميبرد كه نكند مترجم اصلا با افلاطون و فلسفه سياسي او و مفهوم بلندآوازه «شاه- فيلسوف» آشنا نباشد و نيز نداند كه «حكيم» در ادبيات فلسفي به چه معناست.
البته خطاها و سهلانگاريها در برگردان فصل اول بسي بيش از اينهاست اما سري به فصل دوم بزنيم تا ببينيم كورسويي از اميد به مترجم پيدا خواهيم كرد. از نابختياري اينطور نيست. باز در برگردان اين فصل، خطاها و سهلانگاريهاي بسيار هست كه صرفا به برخي از آنها نگاهي خواهم انداخت. پيش از آن اشاره كنم كه در اين فصل، با عنوان «عقل دولت» (3) (با برگردان مترجم موردبحث «استدلالهاي دولت» كه گاه در متن به «استدلالهاي دولتي» نيز ترجمه شده است)، مولف از اين ميپرسد كه آيا سپهر اخلاق از سپهر سياست يكسره جداست؟ آيا نميشود در باب كنشهاي سياسي حكم اخلاقي داد؟
بحثي ديرپا كه شايد بشود آن را پاسخي دانست به مدافع سرسخت realpolitik / سياست واقعي يا سياست قدرت در رنسانس يعني ماكياولي كه به شهريار اندرز ميداد سپهر سياست، جولانگاه اخلاق نيست و مصلحتِ ملك بر فضيلت و اخلاق ارجح است. هِر اما ميخواهد نشان دهد اخلاقزدايي از سياست نه مطلوب است و نه ممكن و البته تصميمگيريهاي اخلاقي در سياست پيچيدگيهاي بسيار دارد كه سياستمدار كاركشته بايد با آنها دستوپنجه نرم كند. برويم سراغ متن! هِر در جايي از اين فصل (ص. 10 متن اصلي) از اين ميگويد كه وقتي كسي در زندگي خصوصياش بر پايه اصول اخلاقي تصميم ميگيرد، اغلب پيامدهاي تصميمگيري او به خودش مربوط است؛ البته بهشرط اينكه تصميم او تاثيري بر وابستگانش (مثلا پدر يا فرزند يا همسرش) نداشته باشد. در ادامه از خواننده ميخواهد اين مورد را با تصميمگيريهاي سياسي مقايسه كند و اينطور مينويسد:
"But the contrast with political decisions still has some force " (p. 10)
حرف او اين است كه بهرغم اينكه تصميمگيري اخلاقي در زندگي خصوصي ميتواند بر وابستگان فرد تاثير بگذارد، باز مقايسه آن با تصميمگيريهاي سياسي قدري روشنگر است. مترجم اين سطر را اينطور ترجمه كرده است:
«حالت متضاد براي تصميمات سياسي هنوز قدرتمند است» (ص 23). آدمي ميماند كه «حالت متضاد» با چه؟ انتخاب اولين معادلي كه قاموس يا برگردانندههاي ماشيني در اختيار ما ميگذارند هميشه درست نيست.
ترجمه پيشنهادي:
«اما مقايسه [تصميمگيريهاي اخلاقي در زندگي خصوصي] با تصميمگيريهاي سياسي هنوز قدري موثر است.» همين روندِ برگزيدن معادلهاي دمِدستي موجب ميشود مترجم گاه در برگردان عبارتهاي ساده خطا كند. مثلا:
"if some condition is attached to any moral principle " (p. 12)
ترجمه مترجم:
«اگر شروطي از اصول اخلاقي وجود داشته باشد.»
معناي some كه مولف بر آن تاكيد كرده در اينجا «برخي» نيست. از مفردبودن اسم condition اين را ميتوان دريافت. Some در اينجا نه تخصيصگر كميتنما، بلكه حرف تعريف است و تازه «شروطي از اصول اخلاقي» ديگر يعني چه؟ نميدانم چرا مترجم بسياري از واژههاي متن را نالازم ميداند.
ترجمه پيشنهادي:
«اگر يك شرط به اصل اخلاقي اضافه شود.»
يا مثلا مترجم معناي عبارت «to be the case» را نميداند و در پي يافتن معناي آن برنميآيد و چند بار آن را نادرست ترجمه ميكند؛ يعني به تعداد دفعاتي كه اين عبارت در متن آمده است. ازجمله ص. 12 متن اصلي؛ ص 26 متن ترجمه و نيز ص. 15 متن اصلي؛ ص 29 متن ترجمه. در مورد اول اين عبارت را به «چنين شرايطي وجود دارد» برگردانده است و در مورد دوم خيلي عجيبتر به «براي اين كار!» غلطها و سردرگميها و البته ازقلمانداختنها در اين كتاب از آنچه ميتوان برشمرد، بسيار بيشتر است و برشمردن يكيك آنها تفصيل بسيار ميطلبد. حتي دستچينكردن از ميان اين انبوهه خطا دشوار است. به اين نمونه بنگريد:
مولف در جايي دارد از مشروطكردن اصول اخلاقي ميگويد و اينكه چطور اصول اخلاقي كلي نيز بهنوعي مشروطند. او ميگويد حتي اگر يك اصل اخلاقي را با چند گزاره شرطي مشروط كنيم، باز اين اصل ميتواند كاملا كلي و عام باشد، چراكه آن اصل براي همه كساني كه در آن شرايط بگنجند روا خواهد بود. او در ادامه اينطور ميگويد:
"for if principles are allowed to have as complicated conditions attached to them as you please, without ceasing to be 'absolutely general',... " (p. 18)
مترجم سطر بالا را اينطور برگردانده است: «اگر قيود پيچيده اصول اخلاقي به اندازهاي باشد كه شما ميخواهيد و بهصورت بيوقفه «كاملا كلي» در نظر گرفته شوند...»
(ص 33). اما «بهصورت بيوقفه» كاملا كلي «درنظر گرفته» شدن يعني چه؟ مترجم عبارت
without ceasing to be 'absolutely general' را بد فهميده است؛ يعني احتمالا در قاموس به صفت ceaseless (بهمعناي بيوقفه) برخورده و همان را آورده است. مراد مولف اين است كه اين اصول اخلاقي با افزودن شرايط از كليبودن نميافتند.
ترجمه پيشنهادي:
«زيرا اگر مجال دهيم، شرايطي كه به اصول پيوست ميشوند، هرقدر كه دوست داريد پيچيده باشند، بيآنكه از «كاملا كلي»بودن بيفتند ...»
در ادامه باز به اين سطر بنگريد:
"But what we feel inclined to say about it applies with even greater force to the more complex decisions of political life. " (p. 19)
مترجم سطر بالا را اينطور برگردانده است:
«اما آنچه ما را ترغيب ميكند دروغ بگوييم با نيروي بيشتري در تصميمگيريهاي پيچيده زندگي سياسي صدق ميكند.» (ص 34). چنانكه پيداست «دروغ بگوييم» در متن اصلي وجود ندارد. البته مولف در سطر قبل مثال دروغگفتن در سياست را ميزند و همين مترجم را به اين گمان انداخته است كه «to say about it» به معناي «دروغ بگوييم» است. او اولا مرجع ضمير را يكسره نادرست فهميده و حتي اگر مرجع ضمير درست بود كه نيست، باز ترجمه نادرست بود. چون بايد مثلا اينطور ترجمه ميكرد كه «درباره دروغگفتن بگويد.» ولي ماجرا از اين قرار است كه مولف در سطر قبل از اين ميگويد كه دروغ كموبيش در همه موارد كار ناپسندي است، ولي در فلان شرايط خاص سياسي شايد كار درستي باشد. ضمير موردبحث به همين بحث مولف برميگردد.
ترجمه پيشنهادي:
«اما هرچه مايل باشيم در باب اين بحث بگوييم، در باب تصميمگيريهاي پيچيده زندگي سياسي، با شدت بيشتري صدق ميكند.» در ادامه مولف ميگويد شايد گاه لازم شود سياستمدار دروغ بگويد يا خلفوعده كند، ولي اين موارد بسيار نادرند و در اين باب مينويسد:
"that these cases are very rare indeed, and certainly far rarer than opportunist politicians deceive themselves into thinking. " (p. 20)
مترجم اين سطر را چنين برگردانده است:
«البته، اين موارد بسيار نادر هستند، و قطعا بسيار نادرتر از سياستمداران فرصتطلبي است كه فريب تامل را خوردهاند.» (ص 35). يعني اين موارد از خود سياستمداران فرصتطلب نادرترند؟! عجبا! اما «فريب تامل را» خوردن ديگر چه صيغهاي است؟ يعني سياستمدار نبايد تامل كند؟ يا تامل سياستمدار را فريب ميدهد؟ مترجم عبارت «deceive sb into thinking» را نفهميده كه به معناي اين است كه كسي را بفريبند تا چيزي را باور كند.
ترجمه پيشنهادي:
«مواردي از اين دست عملا بسيار نادرند و بيترديد بسيار نادرتر از آنچه سياست مداران فرصتطلبي كه خود را ميفريبند، ميپندارند.» در جايي هِر از اين ميگويد كه سياستمدار مجرب و كاركشته، تجربههاي موقعيتهاي سياسي پيچيدهاي را دارد كه در آن موقعيتها تصميمهاي دشوار گرفته است و همين تجارب موجب ميشود اصولي در اختيار داشته باشد كه اين اصول در مواقع دشوار به ياري او بيايند. اما درباره آن اصول چنين ميگويد كه اين اصول «پيچيده و استعجالياند» و شايد نتوان بهكمك زبان آنها را بيان كرد. او مينويسد:
"These principles will certainly be complicated and tentative ones - for one ought never to stop learning; and they will probably be impossible to do justice to by any formulation in language. " (p. 21 )
ترجمه مترجم:
«اين اصول قطعا براي افرادي كه هرگز يادگيري را متوقف نميكنند، پيچيده و تجربي است و احتمالا قضاوت آنها به هر شكل زباني غيرممكن خواهد بود.» (ص 37).
مترجم در برگردان اين سطر مرتكب چند خطا شده است: يكي اينكه معادل tentative «تجربي» نيست؛ آنهم در متن دقيق فلسفي. اين واژه در اينجا به معناي قاعدهاي است كه در صورت لزوم فسخ خواهد شد، يعني نوعي سرِنخ يا به تعبير فني، هيوريستيك. ديگر اينكه واژه for در اين سطور بهمعناي دمدستي «براي» نيست و نيز در متن بحثي درباره «قضاوت» نيامده است. همچنين مترجم با عبارت to do justice to sth (حق مطلب را درباره چيزي ادا كردن) آشنا نيست.
ترجمه پيشنهادي:
«اين اصول بيترديد پيچيده و موقتي خواهند بود چراكه آدمي هرگز نبايد دست از آموختن بردارد و احتمالا ممكن نيست بتوان طوري اين اصول را در قالب زبان صورتبندي كرد كه حق مطلب ادا شود.» هِر در اين كتاب مكرر به ديدگاههاي اخلاقي امانوئل كانت ارجاع ميدهد. اما شواهد قوي وجود دارد كه مترجم بههيچوجه با فلسفه كانت آشنا نيست. شايد باوركردنش دشوار باشد، ولي مترجم a priori را به «پيشاپيش»، a posterio را به «استدلال استنتاجي.»! (هر دو در ص. 20 متن اصلي و ص. 35 از متن ترجمه)
و hypothetical imperative را به «ضرورت فرضي»، بهجاي «امر مشروط» (ص28 متن اصلي و ص 46 متن ترجمه) برگردانده است؛ اين نشان ميدهد كه مترجم نه با مفهوم «ضرورت» در فلسفه آشناست، نه با مفهوم «امر مشروط» و نه با مفهوم «امر مطلق». اين معادلگزينيها كافي است تا نشان دهد مترجم صلاحيت برگردان متون فلسفي را ندارد. چرا؟ به اين دليل كه «پيشيني/ ماتقدم» و «پسيني/ ماتاخر» و «امر مشروط» از مفاهيم ابتدايي فلسفه و بهطور خاص فلسفه كانت هستند. كسي كه
a posterio را «استدلال استنتاجي» ترجمه ميكند (يعني دقيقا برعكس آنچه بايد، چون اعتبار استدلالهاي استنتاجي امري غيرپسيني يا پيشيني است) و حتي توضيحي كه مولف براي آن بهصورت معترضه ميآورد
(«because of the way things are») نيز او را متوجه خطا نميكند، با مفاهيم فلسفي آشنا نيست. بديهي است كه آدمي پيش از ترجمه متون تخصصي فلسفه بايد علاوه بر دانش زبان مبدا و مقصد با ژارگونهاي فلسفه آشنا باشد.
پاورقيها
1- مشخصات ترجمه فارسي از اين قرار است:
آر.ام. هير، كاربردهاي فلسفه اخلاق، ترجمه كوروش الماسي، چاپ دوم، تهران: ماهريس، 1397. همه ارجاعات ترجمه به همين كتاب است و ارجاعات متن اصلي به نسخه انتشارات مكميلان (1972) است.
2- اين كتاب بهتازگي به فارسي ترجمه شده است:
هانا آرنت، آيشمن در اورشليم، گزارشي در باب ابتذال شر، ترجمه زهرا شمس، چاپ دوم، تهران: برج، 1399.
Reason of state-3
شواهد بسياري نشان ميدهند كه نويسنده آشنايي لازم با زبان انگليسي را براي برگردان اين كتاب ندارد، تا بخواهيد سطوري را جا مياندازد (در همان پاراگراف اول از مقاله نخست سطوري را بهدلخواه ناديده گرفته است) و هر جا به واژهاي برميخورد كه اندكي كاوش ميطلبد آن را از قلم مياندازد و جمله را ابتر ميكند، از ميان نمونههاي بسيار، حذف واژه as such (ص 6 متن اصلي و ص 17متن ترجمه) است و حذف واژه ex hypothesi (ص 5 متن اصلي و ص 17 متن ترجمه).