تاملي در ضرورت و چگونگي ترجمه
روشنگري يا خودنمايي
محسن آزموده
ترديدي نيست كه ترجمه مهمترين و اصليترين باب آشنايي ما فارسي زبانها، با ايدهها و انديشههاي فرهنگ و تمدن جديد است. از ابتداي قرن نوزدهم ميلادي كه به علل سياسي و اقتصادي و فرهنگي، مناسبات ما با غرب ناگزير شده، بسياري از نخبگان سياسي و اقتصادي و فرهنگي ايراني به فرنگستان سفر كردند و از نزديك شاهد تحولات بودند. بسياري از ايشان در بازگشت، انديشههاي نو را در قالب محصولات و فرآوردههاي مادي و معنوي مثل ماشين چاپ، مطبوعات، تلگراف، سينماتوگراف، كارخانههاي جديد، كتابها و... به ايران آوردند. البته تا جايي كه به علوم انساني جديد به عنوان نمودار فكري فرهنگ و تمدن جديد مربوط ميشود در طول سده نوزدهم، آثار فكري چنداني به فارسي ترجمه نشد و ترجمهها محدود به شماري آثار علمي، نظامي، ادبي و تاريخي شد. با شروع قرن بيستم به تدريج ايسمها و ايدئولوژيهاي جديد در قالب كتابها و مقالاتي ترجمه شده يا تاليفي وارد گفتار فكري و فرهنگي ما شد و بسياري از آنها كه زبان ميدانستند و با گوشههايي از منظومه متنوع فكر و فرهنگ جديد كوشيدند معادلهايي براي مفاهيم و ايدهها نو در زبان فارسي خلق كنند. زبان فارسي به واسطه همين ترجمهها به تدريج انديشه نو و فرآوردههاي گوناگونش را ميآموخت. همزمان بسياري كه اين ترجمهها را نارسا يا گزينش شده يا غلط ميانگاشتند به نقد روايت فارسي از تفكر نو پرداختند و مترجمان را به بيسوادي، غرضورزي يا نگاه گزينشي متهم كردند.
در 3 دهه اخير در تاريخ ايران پس از انقلاب و جنگ، موج ترجمه آثار فكري و فرهنگي مدرن به زبان فارسي حجمي عظيم و سهمناك يافته است. علت دست كم 3 چيز است: 1- افزايش چشمگير شمار فارغالتحصيلان علوم انساني جديد به واسطه گسترش كمي دانشگاهها و موسسات آموزش عالي، 2- مهاجرت بسياري از ايرانيان به غرب براي تحصيل يا مهاجرت از سوي ديگر، 3- توسعه قابل توجه ارتباطات. اكنون به زبان فارسي در هر يك از حوزههاي علوم انساني جديد از فلسفه و علوم اجتماعي و علوم سياسي گرفته تا روانشناسي و اقتصاد و نقد ادبي و تاريخ و تاريخپژوهي، فهرست بلندبالايي از آثار ترجمه شده موجود است شامل آثار كلاسيك، نوشتههاي تحقيقي و پژوهشي و دانشگاهي، كتابها و مقالات عامهپسند، آثار دسته دوم و... از بسياري از اين آثار، گاه دو يا چند ترجمه به فارسي توسط مترجمان مختلف صورت گرفته است.
طرفه آنكه به موازات اين موج سهمگين ترجمه، نقد آن به شكل نظاممند و منسجم صورت نگرفته است. البته هر از گاهي شاهديم كه در گوشه و كنار، يك مترجم يا صاحبنظر در يك حوزه خاص به نقد اثري ترجمه شده ميپردازد و با ارايه نمونهها و مثالهايي از متن ترجمه شده، ميكوشد خطاها يا مشكلات متني را نشان دهد. اين شكل از نقد ترجمه، در صورتي كه مستدل و مستند باشد، ضمن آگاه كردن خوانندگان با كيفيت ترجمه به رشد و بالندگي امر ترجمه كمك ميكند و خطاهاي مترجم را نيز يادآوري ميكند و باعث ارتقاي كار او ميشود به خصوص اگر در بيان تعابير تند و تسخرآميز به كار نبرد و كينتوزانه نباشد.
اما در كنار اين كوششهاي منفرد و ارزشمند، گاه شاهديم كه يك صاحبنظر يا روشنفكر، در گفتار يا نوشتار خود، با اشاره به غلط بودن ترجمه يك يا چند مفهوم و اصطلاح(terms) يك نفر يا يك گروه و جريان يا بعضا كليت ايرانيان را متهم به كژفهمي درباره آن اصطلاح يا انديشههاي برآمده از آن ميكند. حتي گاهي يك روشنفكر يا صاحبنظر با ارايه دو شاهد از بدفهمي مدعي ميشود كه هيچ كس جز او و احتمالا چند نفر از دوستان و آشنايان و شاگردان و استادان او با انديشههاي نو آشنا نيستند و بدتر اينكه بعد از اين هم نميتوانند آشنا شوند!
در نمونههاي ديگري از نقد ترجمه به وضوح شاهد مته به خشخاش گذاشتن منتقد و سختگيريهاي بيجا هستيم. در اين موارد، نقد در حكم نوعي مچگيري عمل ميكند، گويي منتقد ميخواهد به مترجم ثابت كند كه يك مفهوم يا كل متن را متوجه نشده و ترجمه او به درد نميخورد. نقدهاي اينچنين معمولا با لحن و بياني تند و تحقيرآميز همراه هستند. روشن است كه پاسخ احتمالي آنها از سوي مترجم يا مدافع ترجمه نيز چندان همدلانه نيست و نتيجه مثبتي در بر ندارد.
جامعه فكري و فرهنگي ايران در حال تجربه يك نهضت بزرگ و قابل توجه ترجمه است. برخي صاحبنظران معتقدند كه «نهضت» خواندن اين موج درست نيست زيرا «نهضت ترجمه» در سدههاي دوم و سوم هجري قمري را به ذهن متبادر ميكند در حالي كه اين دو جريان از حيث عمق و كثرت با يكديگر قابل مقايسه نيستند. نگارنده اما معتقد است كه اين نتيجهگيري زودهنگام است و ما بايد منتظر نتايج و پيامدهاي اين جريان عظيم فكري و فرهنگي باشيم. در طول 30 سال گذشته، شمار قابلتوجهي از آثار كلاسيك در حوزه فلسفه و ساير علوم انساني به فارسي ترجمه شدهاند. روشن است كه كيفيت اين ترجمهها متفاوت است و ارزيابي اين ترجمهها به منتقداني متعهد و دلسوز نيازمند است. نقد ترجمه در صورتي كه با آگاهي، دقت و با رعايت بيطرفي و بدون كينورزي صورت بگيرد به غناي زبان فارسي كمك ميكند و سره را از ناسره جدا ميكند. به شرط آنكه مترجم قصد فضلفروشي و تحقير ديگران را نداشته باشد و مهمتر آنكه خودش هم ترجمه كند. نقد ترجمه نه براي خودنمايي بلكه به هدف روشنگري ميتواند موج عظيم ترجمه را به مسيرهايي سازنده سوق بدهد و نهضت ترجمهاي ديگر در تاريخ ما رقم بزند.