مذاكره و شنا كردن در مسير خلاف آب
در سال ١٩١٣ معاهده بريان كلوگ كوشش ديگري براي ايجاد محدوديت در آزادي بهكارگيري توسل به زور بود. اين توافق طرفين متعهد را ملزم نمود كه تمام اختلافات خود را به يك كميسيون آشتي ارجاع دهند و جنگي را قبل از اعلام گزارش كميسيون مذكور كه بايد ظرف يكسال اعلام شود، شروع كنند.
جنگ خونين جهاني اول باعث ادامه تلاشهاي گسترده ديگري شد براي محدوديت جنگ ولي ميثاق در اين خصوص با آنكه در ماده ١٠ خود محدوديتهايي را اعمال كرد اما با ملاحظه مواد ١٢، ١٣ و ١٥ ميتوان نتيجه گرفت اين پيگيريها در واقع همان مسير طيشده معاهده بريان كلوگ بود زيرا اقدامي ديرهنگام در ارتباط با جنگ انجام داده بود و لاجرم اعضاي جامعه ملل متحد را از آزادي در توسل به جنگ جز در مواقع خيلي استثنايي، مجاز كرده بود.
اعضاي جامعه ملل وفق مفاد ميثاق مكلف بودند از جنگ اجتناب كنند و قبل از توسل به جنگ بايد براي حل اختلافهاي بين خود از طريق رجوع به حكميت و تحقيق اقدام نمايند. اعضاي اختلاف تا سه ماه بعد از حكم داوري يا گزارش شورا از جنگ ممنوع بودند به علاوه توسل به جنگ عليه دولتي كه از حكم حكميتي كه به اتفاق آراي صادر شده پيروي كرده، ممنوع بودند. قيد اتفاق آرا كه معمولا در جامعه ملل به دست نميآمد در عمل منجر به از كار افتادگي اين ضمانت اجرا شد.
تلاش براي ممنوعيت جنگ در منشور ملل متحد عينيت بيشتري به خود گرفت. ماده دوم در بند چهارم كه به تعبير بسياري از حقوقدانان بزرگ «سنگ زير بناي صلح در منشور ملل ميباشد.» (Sr.Hamphry Waldock)، يا به اعتقاد و باور جناب Henkin منطوق بند چهار قلب منشور ملل است.
بنابراين آنچه هويدا و برجسته ميشود از اين تحليل، آن است كه تمام اعضاي ملل متحد بايد تمام اختلافهاي خود را از طريق مسالمتآميز حلوفصل نمايند. روشهاي فيصله مسالمتآميز نيز گوناگون است مانند مساعي جميله، ميانجيگري و روشهاي ديگر كه ابزار تمام اينها «مذاكره» هست.
گفتوگو در جهان كنوني نه صرفا يك انتخاب بلكه به دليل وجود ضمانت اجراهاي حقوقي- بينالمللي برخلاف گذشته و نيز ضرورتهاي انساني غير قابل انكار و تجربههاي اسفناك بشري، با سرشت نوع بشر همخواني و مطابقت دارد؛ يك الزام و تعهد حداقلي براي تضمين صلح و امنيت بينالمللي است. مذاكره تنها گزينه جايگزين جنگ است و نفي مذاكره خواسته و ناخواسته مطالبه جنگ است!
مذاكره در تاريخ اسلام و حتي دوره قبل ميلاد هم سابقه دارد و نمونههاي بارز بسياري از ديپلماسي در دوران حكومت پيامبر اكرم(ص) را ميتوان مشاهده كرد.
نامهنگاري با شاهان آن دوران و پذيرش هدايا و فرستادههاي آنها نمونه بارز و برجسته از ديپلماسي و مذاكره به وسيله پيامبر اسلام است.
بنابراين مذاكره و ديپلماسي با آيين و شريعت ما هم سازگاري دارد و هم مطابق با اصول آرماني حاكميت جمهوري اسلامي ايران است براي همين مذاكره و ديپلماسي نه تنها مذموم و نشانه تسامح و تسليم نيست بلكه از جمله اصول ارزشي است كه واجد مباني حقوقي و آييني ما است.
مذاكرات برجامي- مذاكراتي طولاني، فني و بسيار حساس، هم در اين مرحله و هم در دوره قبل كه منجر به تدوين و امضاي توافق جامع هستهاي شد.
صحنه مذاكره به دليلي تضارب آرا، اختلاف منافع و تضاد در مصالح بيشباهت به يك جنگ تمامعيار نيست. نبردي تن به تن كه شايد به پيش روي جنگجويان و مردم نظارهگر خوني جاري نشود ليكن به اين معنا نيست كه آنچه در اين كارزار ميگذرد سهل و آسان است.
مذاكرات در عرصه روابط بينالملل با هر مقصود و منظور از طريق ديپلماسي و ديپلماتها انجام ميشود و معمولا نه، بلكه همواره ديپلماتهاي هر كشور اجراي اصول و اموري را عهده دارند كه در زمره سياست خارجي كشور متبوعشان است. امور مرتبط با سياست خارجي هم از جمله مسائل كلان كشورها هست كه نيازمند و ناگزير از تصميمسازي در سطح عالي نظام سياسي است.
برجام به لحاظ موضوع و نيز آثار حقوقي و سياسي و فني مندرج و منبعث از آن توافقي است كلان يعني معطوف به تاييد تصميمسازان حاكميت است و مذاكرههاي نخستين در ارتباط با آن و نيز گفتوگوهاي در حال جريان براي احيا فقط اجراي تصميماتي است كه تيم مذاكرهكننده بايد ضمن اجرا از آن پيروي كنند.
تقبيح اين نبرد، تقليل مفاهيم آن، تلاش براي مشروعيتزدايي، تخريب مجريان تلاش براي مصادره حزبي و گروهي نتايج و آثار و اموري نظير آنچه در فضاي سياسي ايران عليه اين مذاكرات و توافق در جريان است مصداق بارز شنا كردن در خلاف مسير آب و اگر مصداق دشمني نباشد دوستي از سر ناداني است!