موزه و ابرچالشها
سارا كريمان
زندگي روزمره انسان آميزهاي از مسائل و راهحلهاي او در مواجهه و گذر از آن است. اين مسائل تا زماني كه صورتي سهل و ساده يا راهكاري آسان دارند ذيل تعريف زندگي روزمره قرار ميگيرند ولي چنانچه پا را فراتر از محدوده درك و پيشبيني نهند يا درگير پيچيدگيهاي ساختاري شوند، ميتوانند واجد لفظ چالش شوند. در حقيقت چالشها وضعيتي از زندگي روزمره هستند كه توانايي مضاعف و انرژي بيشتري را براي مقابله بر شرايط معمول ميطلبند. پس اينگونه ميتوان توصيف كرد كه چالشها، مضربي از انگيزه، تلاش و فاصله انسان تا وضعيت طبيعي و ذاتي زندگي هستند. واضح است كه دستاورد حل و فصل چالش نيز ادامه زندگي است. چالشها و مسائل ميتوانند بر كيفيت زندگي كه در حقيقت تعريفي قراردادي در بستر زماني است تاثير گذاشته و آن را از نقطه مركزي آن دور يا نزديك كنند. اينكه گفته ميشود: كيفيت زندگي امري قراردادي در بستر زمان است، استنتاجي كلي از ماهيت تاريخ است. اما در اينجا مقصود از ابرچالشها مسائل واحدي هستند كه در يك مقطع زماني بخش عمده يا تمامي انسانهاي روي كرهزمين را تحتتاثير قرار ميدهد. ناگفته پيداست كه گذر از چالشهاي بزرگ يا ابرچالشها به همراه خود دستاوردهايي را به همراه دارد كه ذيل عنوان پيشرفت بشري جاي ميگيرند. نجات انسان از عصر يخبندان و ورود به دوره نوسنگي كه منتج به شكلگيري جوامع جديد و تمدن گرديد بارزترين مصداق اين امر است. تكاپوي پنجاه هزار ساله انسان هوشمند يا هموساپين هرچند از نظر خود زمان كوتاهي نيست اما شاخص بزرگي براي نتيجهگيري اينكه آيا ما با طبيعت سر جنگ داريم يا اينكه تنها نقش طبيعي خود را ايفا ميكنيم به دست نميدهد. از يك نظر موزهها را ميتوان دريچهاي به منظور تماشاي زندگي و متعلقات آن دانست. اما اين تعريف صرفا وضعيتي انفعالي را متبادر ميكند و از اين جهت در تناقض با تعريف عمومي موزه قرار ميگيرد. بزرگترين چالشهاي بشري را ميتوان در چند مورد بزرگ برشمرد، از آن جمله جنگهاي جهاني، تغييرات اقليمي و زيست محيطي، مهاجرت و پاندمي يا بيماريهاي فراگير. در قرن گذشته جهان جنگهاي بزرگي را پشت سر گذاشت، پس از آن منازعات كنوني بيشتر حالت منطقهاي به خود گرفت. گذر از اين چالش منتج به شكلگيري جامعه ملل و پس از آن سازمان ملل متحد بود. اگرچه تمامي دنياي ما كماكان مضطرب فراگيري نزاعي به شدت مرگبارتر است اما تلاشهاي نويني براي احتراز از آن نيز در جريان است. اما جايگاه موزهها در ميان كجاست؟ آيا موزه منظري از دستاوردهاي بشري در قامتي كنشگر و متقابل با چالشها است، يا اينكه ناظري خاموش و نگران از پيامدها؟ انتشار تصاوير مربوط به صدمات وارده به موزه موصل در جريان حمله داعش تا چه ميزان توانست بر اراده جهاني به مقابله با اين گروه بينجامد؟ پاسخ اين سوال متاسفانه و حداقل در زمان حال خيلي اميدواركننده نيست و ميتواند جوابي از اين دست كه به همان اندازه كه موزههاي اروپا در جنگ جهاني دوم مانع از حملات بودند يا انگيزه پايان جنگ شدند، بدهد. در چند دهه اخير جهان بهشدت نگران همهگيري بيماري ناشناس و سركش بود. اين نگراني ريشه در وضعيت و سرعت جابهجايي و عدم كنترل بر امواج جابهجايي در سراسر زمين داشت. شروع همهگيري بيماري كوويد19 نشان داد بيش از آنچه ميانديشيديم در معرض آسيب قرار گرفته بوديم. مهمترين نقشي كه موزهها در اين زمان ايفا كردند بستن درها و خروج از زنجيرههاي انتقال بودند. اينجا نيز به نظر ميرسد موزه در جايگاه انفعال و ناظر قرار دارد. سوال ديگر آنكه آيا بسان ديدگاه موريس مرلوپونتي كه باور دارد هنر و تجربههاي هنري و سبكهاي برآمده از جان هنرمندان، آنگاه كه در چنبره موزه گرفتارند از جهان دور ميافتند و نسبت خود را با جهان از دست ميدهند، در تمام شؤون ديگر نيز موزه دور از واقعيت زندگي روزمره و تقابل انسان با چالشهاست يا اينكه در وضعيتي ديگر قرار دارد؟ قطع به يقين كنشگران حوزه موزهداري در تلاش براي بازتعريف و ايفاي نقش جديد براي موزهها ميباشند. اينكه در آينده تا چه ميزان موفق شوند بستگي به توسعه فرهنگي و قدرتمند شدن مجموعه نهادهاي فرهنگي دارد.
٭ بررسي انتقادي نهاد موزه با ابتناي بر انديشههاي پديدارشناسانه موريس مرلوپونتي (نادر شايگانفر، زينب صابر)