كانديداهاي اصولگرا تبليغات خود را شروع كردهاند، اما در جريان اصلاحات همچنان بحث درباره انتخاب كانديداي نهايي ادامه دارد. جبهه اصلاحات ايران سازوكاري را براي تعيين كانديداي نهايي اين جريان سياسي تصويب كرده اما سخنگوي اين تشكيلات بالادستي در جريان اصلاحات درحالي گفته اصلاحطلبان هنوز به بحث تعيين مصاديق وارد نشدهاند كه هفته پيش جواد امام، ازجمله اعضاي اين جبهه از اين مهم طي هفته جاري خبر داده بود. سيدحسن خميني كه به باور برخي اصلاحطلبان ميتوانست گزينه نهايي اين جريان سياسي نيز باشد، چندي پيش در پي توصيه رهبري از ميدان رقابت كنار كشيد اما همچنان چهرههايي مطرحند كه ميتوانند گزينه نهايي اصلاحات باشند كه محمدجواد ظريف باوجود آنكه به دفعات تاكيد كرده قصد كانديداتوري ندارد اما همچنان بعضي احزاب اصلاحطلب ازجمله كارگزاران سازندگي سعي در اقناع او براي نامنويسي دارند اما در اين اوضاع نام اصلاحطلب ديگري هم بهتازگي مطرح شده كه برخي معتقدند ميتواند «پديده انتخابات» باشد؛ سيدمصطفي تاجزاده كه به نقد صريح بخشهايي از حاكميت ازجمله نهاد ناظر بر انتخابات و شيوه نظارتي آن يعني «شوراي نگهبان» و «نظارت استصوابي»شهره است، گفته در حال بررسي شرايط براي ورود به ميدان است. هرچند به باور برخي ناظران مشكل تاجزاده همان نظارت استصوابي شوراي نگهبان است كه سد راهش خواهد بود. با اين همه به باور بسياري او دستكم ميتواند تحركي به فضاي به نسبت خموده و نااميد روزهاي منتهي به انتخابات ببخشد. در اين حال و اوضاع اما محمدصادق جوادي حصار، روزنامهنگار اصلاحطلب و ازجمله اعضاي ارشد حزب اعتمادملي در تحليلي ميگويد دوران اتكا به رويكرد «فردمحور» سرآمده و بايد از چهرهاي شاخص و شخصيتهاي مشهور به عنوان پشتوانه جرياني استفاده كرد اما با راهبردي «جرياني» وارد گود انتخابات شد.
تحليل شما از شرايط پيش روي اصلاحطلبان چيست؟ برخي ميگويند با خروج سيدحسن خميني از ميدان رقابت شرايط براي اصلاحات تغيير كرده و دشوارتر شده است؛ شما در اين باره چه فكر ميكنيد؟
به نظرم بايد تعريفمان را از شيوه عمل و كانديداي مورد توجه داشتن تغيير بدهيم. ما تاكنون در مبارزات انتخاباتي «شخصيتمحور» عمل ميكرديم؛ يعني به سمت افرادي ميرفتيم كه در قامت رجل سياسي با پشتوانه خاص وارد ميدان ميشدند و بعد هم با همان رويكرد فردمحور به مديريت امور ميپرداختند و نتيجه آن هم طبيعتا مديريت فردي بوده است. اگر خوب عمل ميكردند، ميگفتيم فلاني خوب عمل كرد و اگر بد عمل ميكردند، ميگفتيم فلاني بد عمل كرد. در صورتي كه تبعات عملكرد آن فرد تنها به خود او برنميگردد، بلكه متوجه جريان فكري، سياسي و اجتماعي حامي او نيز هست. در حال حاضر تصور من اين است كه ما بايد اين سيستم را تغيير دهيم تا بتوانيم شيوه عمل شوراي نگهبان و تيغ نظارت استصوابي را كند كنيم. بايد به سمت رويكرد جرياني انتخاباتي برويم. اگر با اين رويكرد جلو برويم، دستمان باز است. ميتوانيم اشخاصي را كه احتمال تاييد صلاحيت از طرف شوراي نگهبان داشته باشند، معرفي كنيم. حتي افرادي كه از اشتهار و پشتوانه ويژهاي هم برخوردار نباشند. همزمان اما پشتوانه جرياني را نيز به رقابت دعوت ميكنيم. در اين صورت ميتوانيم بگوييم دستمان خالي نيست و به چهره نامآوري هم نياز نيست و اين وزن جريان اصلاحات است كه 20 ميليون راي را به ميدان ميآورد. اگر اينگونه نگاه كنيم، هنوز ميتوان اميدوار باشيم. بايد درنظر بگيريم كه در شرايط كنوني معادل افرادي مانند هاشمي، موسوي يا خاتمي را بسيار دشوار ميشود به ميدان آورد. خيلي سخت است كه چنين افرادي را راضي به كانديداتوري كنيم، چون با افق پيشرو و تجربههاي گذشته اين افراد متوجه هستند كه بايد يكتنه با مشكلات پيچيده كشور مواجه شوند و درنهايت هم ميدانند كه تيغشان كند خواهد شد. ديديم كه آقاي روحاني با قلدريهاي مبتني بر عملكرد امنيتي، تنهايي نتوانست كاري به پيش ببرد. حتي وزرايي كه زيرمجموعهاش قرار ميگيرند، چشمشان به دست رييسجمهوري است كه از آنان حمايت كند تا بتوانند كاري را پيش برده و مشكلي را حل كنند. به هر حال اگر بخواهيم با رويكرد «فردمحور» و «شخصيتمحور» هم به مسير ادامه بدهيم، فكر ميكنم كه 2 يا 3 گزينه بيشتر نمانده كه فكر ميكنم يكي از اين گزينهها آقاي ظريف است.
در مقابل استدلال شما مبني بر اتخاذ رويكرد جرياني به جاي حركت فردمحور در انتخابات پيشرو، برخي از مشكل مهم اين انتخابات يعني مشاركت ميگويند و معتقدند كه هرقدر هم كه جرياني محبوب و قوي باشد، در انتخابات رياستجمهوري بههرحال شخصيت فردي كانديدا بسيار در جلب آراي شهروندان اثرگذار است. آنهم در شرايطي كه مردم ظاهرا به نسبت از صندوقهاي راي رويگردان شدهاند، اگر اصلاحات بخواهد از شخصيتي غيركاريزما استفاده كند، بعيد به نظر ميرسد بتواند در انتخابات راي بالايي به دست بياورد.
بههرحال هر تصميم و اقدام بزرگ و مهم، ابتداي كار بسيار دشوار است اما سوال اين است كه آيا اگر بخواهيم همچنان با رويكرد «فردمحور» وارد گود شويم، مشكل مشاركت وجود ندارد؟ آيا ميتوانيم بهراحتي مردم را راضي كنيم كه در انتخابات شركت كنند؟ اگر يكي در شأن روحاني يا در جايگاه خاتمي در انتخابات حاضر شود، آيا مردم فورا براي راي دادن صف ميكشند؟ در حال حاضر شرايط بسيار دشوار است. حتي با اين رويكرد هم مردم پرسشهاي جدي دارند. اكنون در حالي كه به هر حال آقاي خاتمي عملكردي روشن دارد، ولي مردم ميپرسند مگر او در زمان اصلاحات چه كرد و چه گفت! مگر نه اينكه در انتهاي كار گفت كه اينها از دولت انتظار دارند كه كارپرداز باشد. آقاي احمدينژاد كه آمد گفت برادران قاچاقچي نميگذارند ما كار كنيم. آقاي روحاني هم گفت كه هرجا پول باشد، اسلحه باشد، فساد هم هست اما درنهايت نتوانست مقابل آن كاري انجام دهد. واقعيت آن است كه همين رويكرد انتخاباتي «شخصيتمحور» است كه مردم را به جايي رسانده كه نسبت به كل جريان بدبين شدهاند. عدهاي كه شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، ديگه تمومه ماجرا» ميدهند، مقصودشان كدام ماجرا است؟ فكر ميكنم بخشي همين ماجرايي را موردنظر دارند كه يكي ميآيد، وعده ميدهد كه شقالقمر خواهد كرد و بعد هم ميرود؛ چون هر كسي كه ميآيد همان حرفها را تكرار ميكند. بنابراين بايد روش را تغيير دهيم و به سمت روش جرياني و حزبي برويم.
فكر ميكنيد اصلاحطلبان براي حركت به سوي اين حركت «جرياني» كه ميفرماييد، بايد از كجا شروع كنند؟ نخستين اقدامات كدامند؟
جبهه اصلاحات بايد مشي و مرامي روشن داشته باشد و با اين مرامِ روشن به سمت كانديدايي برود كه يك جريان روشن و كارنامهدار حزبي را نمايندگي كند. وقتي هم آن فرد دولت را در اختيار گرفت، نگويد به تنهايي پيروز ميدان شدم؛ بلكه همچنان معترف باشد كه جرياني از او حمايت كرد تا توانست اين كرسي را به دست بياورد. نه مثل آنچه درباره آقاي روحاني رخ داد و ايشان درنهايت منكر حمايتهاي جرياني شد. اين البته فقط مربوط به اصلاحطلبان نيست. احمدينژاد هم حمايت اصولگرايان را منكر شد.
بههرحال اگر روش را تغيير دهيم و بگوييم حالا كه آن راهبرد و رويكرد «فردمحور» و «شخصيتمحور» جواب نميدهد، جبههاي و «جريانمحور» عمل كنيم، ميتوانيم كابينهاي معرفي كنيم كه با تركيبي مشخص كار كند. اگر با اين متد و روش براي اداره كشور وارد شويم، ميتوانيم به مردم قول بدهيم كه ظرف 2 سال اگر در تحقق وعدهها موفق نشديم، استعفاي جمعي خواهيم داد. اينكه ما 8 سال مردم را پشت سر بكشيم و بعد بگوييم اشتباه كرديم، درست نيست و نتيجه اين ميشود كه وقتي به مردم بگوييم بياييد راي بدهيد، خودمان دچار ترديد هستيم كه اصلا حرفمان درست است يا نه و آيا بهواقع ميتوانيم مردم را دعوت كنيم!
در مجموع ميتوان گفت كه مهمترين معضل، نوع رويكرد ما نسبت به انتخابات است. اينكه همه انتقاد ميكنند كه اصلاحطلبان «انتخاباتمحور» عمل ميكنند، به همين دليل است و من هم قبول دارم. ولي بايد به سمت اين برويم كه اگر ميخواهيم چانهزني كنيم، بايد گزينه جديدي معرفي كنيم و آن گزينه هم نبايد صرفا به واسطه پايگاه شخصي و فردي واردشده باشد، بلكه بايد براساس الگوها و معيارهاي جرياني معرفي شده باشد. امروز مثلا ميشنويم كه خانم فائزه هاشمي ميگويد گزينهام راي ندادن است. ما بايد همزمان كه از مشاركت ميگوييم، حرفي نو نيز داشته باشيم تا بتوانيم هم بگوييم حرفمان تازه است و هم معطوف به نتيجه.
به نكتهاي اشاره كرديد مبني بر «انتخاباتمحور» بودن جريان اصلاحات؛ بهواقع علت اين انتقاد از اصلاحطلبان چيست و چرا احزاب و طيفهاي سياسي صرفا در فصل انتخابات فعال ميشوند؟
وقتي توده اجتماعي به اين نتيجه ميرسد كه نميتوان با اين روشها به نتيجه رسيد، فكر ميكنيد عجيب است كه احزاب و نخبگان به اين نتيجه برسند كه با فعاليتهاي عادي نميتوان به نتيجه رسيد؟! مثلا اينكه فكر كنند اساسا چرا بايد درباره موضوعات مختلف بيانيه بدهند. مگر با اين بيانيهها چه مشكلي را حل ميكنند. احزاب ما 2 مشكل عمده دارند؛ يكي اينكه ميدانند نظام سياسي و انتخاباتي ما حزبي نيست. نظام ما، نظام پارلماني نيست. هيچ حزبي در قدرت تاثير جرياني ندارد و طي بازه زماني 4 ساله فعاليت يك دولت، هيچ حزبي نميتواند بگويد تصميم من اين است و دولت را وادار به تغيير وزير كردم! كدام حزب چنين قدرتي دارد؟! كدام حزب مامور تشكيل دولت است؟! وقتي حزبي در شكلگيري دولت يا در كنترل دولت نقشي موثر ندارد، طبيعي است كه صرفا در مقطع انتخابات نيروي خود را بسيج كند تا دستكم بتواند در اين حوزه اثرگذار باشد و به نيروهايش بگويد به اين راي بدهيد يا به آن راي ندهيد و معلوم است كه بعد از انتخابات و طول4 سال موتورش خاموش باشد. ما به جايي رسيديم كه فقط در فصل انتخابات بياييم و بگوييم كه اگر به فلاني راي بدهيد، بهتر ميشود و البته مردم در حال حاضر به سمتي ميروند كه ديگر به اين نظرات احزاب هم توجه نكنند.
چه بايد كرد؟
بايد با توجه به ساختارهاي قانوني، از مردم براي تغيير رويكرد استفاده كنيم؛ يعني نظام مديريتي كشور را به سمت مديريت حزبي و جرياني ببريم، بهنحويكه يك حزب در دوره زمامداري بتواند نقشي را كه شوراي نگهبان براي خود قائل است، ايفا كند و آن نقش را احزاب براي خود قائل باشند. بدينترتيب اگر يك دولت وزيري را انتخاب كرد، حزب بتواند نماينده يا وزير را تغيير بدهد. اما نظام ما پارلماني نيست، ولايي است. نظام ولايي مختصات خود را دارد. نه اينكه بد باشد. حرفم اين است كه اين نظام، نظامي نيست كه احزاب بتوانند در آن نقشآفريني كنند. اما اين شيوه باعث شده كه دست ما در حنا بماند و نتوانيم هيچ كاري كنيم و اگر مردم هم سوال كنند، بگوييم انشاءالله بهتر ميشود! اما واقعيت آن است كه با انشاءلله و ماشاءالله هيچ كاري حل نميشود. در شرايط كنوني و با حضور مقتدرانه رهبر انقلاب بايد به سمت بازنگري جدي در قانون اساسي برويم.
اين بحث بارها مطرح شده اما اينكه چگونه قابليت اجرايي دارد، مساله اصلي است، چگونه ميتوان اين ايده را عملياتي كرد؟
اتفاقا بحث همين است. ميتوانيم بگوييم عدهاي از نخبگان دانشگاهي، اجتماعي، سياسي و حوزوي مثلا 5نمونه پيشنويس اوليه ارايه بدهند، در مرحله بعد از اين 5پيشنويس، 2پيشنويس بهصورت دموكراتيك به مرحله نهايي برسد و درنهايت 2 پيشنويس به رفراندوم گذاشته شود. پيش از آنهم بايد چندماه پيشنويشها دراختيار مجامع دانشگاهي براي نقد و بررسي باشد تا مردم متوجه شوند كه چه مواردي اصلاح شده و چه تبعاتي دارد؛ آن وقت ميتوان رفراندوم را برگزار كرد.
اما اين اقدام بسيار بزرگي است و شايد كم از يك انقلاب نداشته باشد.
ما يا بايد انقلاب محتوايي كنيم يا انقلاب شكلي. اگر بخواهيم انقلاب شكلي نداشته باشيم و شكل حكومت عوض نشود، چارهاي نداريم جز انقلاب محتوايي! با اين تعريف كه «انقلاب» به معناي اصلاح آني و فوري و اساسي است و«رفورم» و «اصلاحات» به معناي اصلاح تدريجي امور، طبيعي است كه نميخواهيم همهچيز را بههم بريزيم. ميگوييم بازنگري كنيم. بههرحال آيندهسازان اين كشور و همان نسل جواني كه رهبري از آن نام ميبرند، اگر ميتوانند موشك بسازند، حتما عقلشان ميرسد كه قانون اساسياي تدوين كنند كه روزآمد باشد. ما كه نميگوييم امريكاييها بيايند و برايمان قانون اساسي بنويسند؛ همين جوانان كشور اين كار را انجام دهند.
بايد سيستم «فردمحور» در انتخابات را تغيير دهيم و به سمت رويكرد جرياني در انتخاباتي برويم. اگر با اين رويكرد جلو برويم، دستمان باز است و ميتوانيم اشخاصي را كه احتمال تاييد صلاحيت از طرف شوراي نگهبان داشته باشند، معرفي كنيم و تيغ نظارت استصوابي را هم كند كنيم
آيا با همان رويكرد «فردمحور» ميتوانيم به راحتي مردم را راضي كنيم كه در انتخابات شركت كنند؟! در حال حاضر شرايط بسيار دشوار است و حتي با اين رويكرد هم مردم پرسشهاي جدي دارند
مهمترين معضل، نوع رويكرد ما نسبت به انتخابات است. اينكه همه انتقاد ميكنند كه اصلاحطلبان «انتخاباتمحور» عمل ميكنند، به همين دليل است و من هم قبول دارم.
امروز مثلا ميشنويم كه خانم فائزه هاشمي ميگويد گزينهام راي ندادن است. ما بايد همزمان كه از مشاركت ميگوييم، حرفي نو نيز داشته باشيم تا بتوانيم هم بگوييم حرفمان تازه است و هم معطوف به نتيجه
نظام ما پارلماني نيست، ولايي است. نظام ولايي مختصات خود را دارد. نه اينكه بد باشد؛ حرفم اين است كه اين نظام، نظامي نيست كه احزاب بتوانند در آن نقشآفريني كنند
همان نسل جواني كه رهبري هم از آن نام ميبرند، اگر ميتوانند موشك بسازند، حتما عقلشان ميرسد كه قانون اساسي تدوين كنند كه روزآمد باشد