به مناسبت سالروز اعدام لاووازيه
سري كه به ناحق رفت
محمد ميلاني
شايد اگر تاريخ غرب، مورخ نامدار و هم حسي همچون بيهقي داشت، به بهانه به زير گيوتين رفتن لاووازيه اينطور مينوشت: آن روز كه آنتوان را به زير تيغ گيوتين سپردند استادم..... روزه بنگشاد!
اين قياس اگرچه محل مناقشه نيست اما بنايي بر ارزشمند بودن شخصيتي بزرگ است كه از هرجاي زندگينامهاش يا بندبند فصول كارهايش كه بخواهي فهمش را آغاز كني يا اصلا بفهمي كه چه ارزشي داشته، چه خدماتي كرده، تصوير آخر زندگانياش محال است كه به آدمي مجال حيرت يا تبسمي خشك و خالي صرفا به قصد تكريمش را بدهد، چراكه اگر زندگانياش ميلاد هزاران ارزش و عمل و بزرگ بود، مرگش پايان يك قرن پيشرفت و توسعه علمي بود كه بشريت غربي و سپس جهان از داشتنش محروم ماند. اينچنين بود كه دردي بزرگ وقتي از زبان كسي چون لوئي لاگرانژ رياضيدان بزرگي كه او را همپاي ابوريحان و ابن هيثم ما در غرب ميدانند اين جمله نقل ميشود كه: تنها يك آن از آنات زمان، صرف بريدن سر لاوازيه شد اما به تقريب صد سال زمان لازم است تا كسي همچون او به دنيا چشمهايش را بگشايد.
آنتوان لوران لاووازيه كاشف و دانشمند شهير فرانسوي و از بنيانگذاران علم شيمي نوين است. شيمي منطبق با تجربهگرايي قديم اروپايي به همراه به اصطلاح عام فرمولنويسي و تطبيق عملكرد حالات و كيفيات مواد و اثرگذاري آنها منطبق با زبان علمي جديد حاصل سالها كار مداوم و پيوسته اين دانشمند بزرگ است.
او در 26 آگوست سال 1743م در پاريس به دنيا آمد. رشته حقوق را در دانشگاه به پايان رساند ولي به دليل علاقه زياد به علوم پايه، سرنوشتنش همچون هر علاقهمند ديگري تغيير كرد. زيرنظر مردان ماندگار دوران در نجوم، گياهشناسي و شيمي و زمينشناسي آنچنان دوره ديد و صاحب فضيلتهاي زمانهاش شد كه در 25 سالگي به عضويت فرهنگستان سلطنتي علوم يعني پيشروترين نهاد علمي جهان در زمانه خودش برگزيده شد. از اين زمان بود كه تحقيقات خود را روي شيمي و فيزيولوژي متمركز كرد كه حاصلش اكتشافات بسيار مهمي بود كه همه آنها امروزه و تا وجود تاريخ بشري از اساسيترين نيازها يا مواد كاربردي در تاريخ بشريت خواهند بود. بزرگترين رويداد علمي زندگانياش در اكتبر 1774 محقق شد.
در اكتبر سال 1774 جوزف پريستليِ انگليسي، فيلسوف و شيميدان بزرگي كه مخالف كليساي انگلستان و همسو با نظريه جدايي دين از سياست بود كشف خود را به لاووازيه گزارش كرد. گزارشي كه درك گنگ اما واقعي كشف لاووازيه را براي خودش روشن كرد. يك سال بعد از آن اتفاق و آزمايشهاي متعدد او بالاخص درخصوص اكسيد جيوه قرمز بود كه در آوريل 1775 گزارشي تحت عنوان يادداشتي درباره طبيعت مادهاي كه هنگام سوختن فلزات با آنها تركيب ميشود و سبب افزايش وزن موجود توليد شده ميشد را به آكادمي علوم فرانسه ارايه داد. در واقع اين مهم مدخلي مهم بر كشف اكسيژن بود. بعد از كشف اكسيژن، او هواي موجود و اطرافمان را تجزيه كرد و عناصر تشكيلدهنده آن را شناخت. همچنين در تعقيب آن فرآيند به عملكرد گاز اكسيژن و اهميت آن پي برد، به نحوي كه حالا ميتوانست هوا را از تركيب عناصر اوليه آن بسازد. او اولين كسي بود كه ثابت كرد حرارتي كه بدن دارد نتيجه احتراق كندي است كه بهطور مداوم در بدن ايجاد ميشود. كارهايي كه او حالا كرده بود، نه اتفاقاتي صرفا برحسب سعي و خطا و احيانا متكي بر دادههاي موجود كساني در تاريخ كه مبتني بر طريقي علمي توأمان با سرفصل مشاهده رويدادها و تجربيات و البته ثبت آنها به زبان شيمي بود. به همين دلايل بزرگ و البته پراهميت بود كه او را بنيانگذار علم فيزيولوژي و بيوشيمي ميدانند. او پژوهشها و آزمايشهاي گستردهاي در علم شيمي انجام داد. آزمايشها، قانون بقا و پايندگي ماده را به اثبات رسانيد. به موجب اين اصل، هيچ چيز نه به خودي خود به وجود ميآيد و نه از بين ميرود. اين قانون پايه و اساس فرمولهاي مهم شيمي امروز است و طبق آن اگر دو يا چند عنصر با هم تركيب شوند، عناصر ديگري به وجود ميآيد كه وزن آنها با وزن عناصر اوليه يكي است. لاووازيه نقش اكسيژن را در تنفس جانوران و گياهان بيان كرد و حرارت بدن، چيزي كه امروز درعلم پزشكي از آن استفاده كامل ميشود را نيز اندازهگيري و بناي درجه حرارت تعيين شده براي ما را نيز مشخص كرد. او تأليفات زيادي از خود بر جاي گذاشته كه ميتوان در اوج ناباوري و شاهد مثالي بر نبوغ عجيب اين دانشمند به آثاري در زمينه ثروتهاي زيرزميني امپراتوري فرانسه، درباره منابع طبيعي و آب و همچنين احتراق فسفر و گوگرد اشاره كرد. مواردي كه اگر امروز براي كشور فرانسه اين منابع وجود و اهميت داشته باشند؛ حاصل كنكاشها و تحقيقات لاووازيه است. فعاليتهاي علمي لاووازيه گاه بر اثر اشتغالات فني و سياسي كه از طرف دولت به او ارجاع ميشد وقفه و ركود پيدا ميكرد. يكي از اين ماموريتها، مسووليت جمعآوري ماليات مردم فرانسه بود كه به او داده شد.
اما پس از هر انقلابي هيچگاه بنا نيست كه حقيقت كامل رخ نمايان كند و طبيعي اما دردناك است كه هر انقلابي حتي اگر فرزندان خودش را در خود نبلعد، ارزشها و انسانهاي ارزشمند بسياري را به ناحق از ميان برميدارد. خواه با خانهنشين كردن و زندان و خواه با طنابدار و گيوتين كه از قضا اينبار گيوتين نصيب او شد. در انقلاب كبير فرانسه،
بر اثر جوسازيهايي كه عليه دستگاه مالياتي و علمي كشور صورت گرفت، او و برخي از همراهانش دستگير شدند و محاكمه گيوتين تنها راهي بود كه انتظارشان را ميكشيد. او را با اين حجم زيادي از خدمات ارزشمندي كه انجام داده بود در سن 51 سالگي از درون بزرگترين منبع علم جهاني دوران يعني آكادمي علوم فرانسه اينگونه برداشتند. ديگر روي يا آبرويي بر تمثال دموكراسي يا حداقل حق برابري كه شعار انقلاب كبير فرانسه بود نيز اگر هم مانده بود، همچون نقابي آهنين، بهشدت سنگيني ميكرد. چون بزرگي چون او كشته شده بود.