۷ اپيزود كوتاه از دربي غيظ و غضب
خوشههاي خشم!
اميد مافي
۱- هنوز در حال جابهجايي و يله دادن بوديم كه سيم خاردار سرخ، باشوي كوچك را در محوطه جريمه زد اما قاضي ۴۳ ساله كرجي نه سوت زد و نه حتي دستش را به سمت جيبش برد تا باور كنيم يكي از ملتهبترين دربيهاي اين سالها را تجربه خواهيم كرد. شايد اگر داور نقطه پنالتي را نشان ميداد و در ازدحام توپچيهاي عاصي كار خودش را ميكرد، ادامه نبرد با آرامش بيشتري دنبال ميشد و قار قار كلاغها سكوت آزادي را به هم نميريخت.
۲- فرهاد مجيدي كه شانه به شانه شاگردانش دركنار نيمكت برزخي قدم ميزد، ميتوانست برنده نيمه اول دربي باشد. او وقتي در عكس دو نفره ابتداي بازي با يحيي لبخند ميزد لابد نميدانست دربي نود و پنجم قرار است روي بيرحم خود را به رخ فرمانده جوان بكشد. او اگر كمي خوشاقبال بود در همان 45 دقيقه نخست نسخه قرمزها را ميپيچيد اما يك حامد لك آماده و يك ديوار دفاعي كم اشتباه مجوز ندادند شكارچيان لاجوردي كار را تمام كنند و چنان پيش بتازند كه يحيي به تمام جادههاي پيش رو مشكوك شود.
۳- نيمه مربيان را اما گلمحمدي از مجيدي برد و با تعويضهاي طلايياش در ابتداي نيمه دوم رد طناب را روي گلوي رقيب نشاند. وقتي قائدي با نقشه نيمكت سرخ به يكباره خلع سلاح شد و در نقش كبريتي بيخطر كمترين مزاحمت را براي سيم خاردارهاي سرخ ايجاد كرد و وقتي مردان خط آتش پرسپوليس شبيه شيرهاي گرسنه بارها غريدند همه چيز براي آنكه آب از سر لشكر آبي بگذرد و بچههاي يحيي درگوشهاي از ميدان همديگر را تنگ در آغوش بگيرند، فراهم شد. يك شوت دهشتناك از مقانلو و تير خلاص آل كثير سبب شد تا باد درگوش توپچيهاي قرمز شادترين ترانهها را بخواند و هيچكس در اوج استيصال به دلداري مردان مغموم اردوگاه مقابل نشتابد. اينجا بود كه فرهاد با يك حساب سرانگشتي فهميد كه دروازههاي اندوه به رويش گشوده شده و اگر دست روي دست بگذارد با دستهاي كاملا خالي فاصله نيمكت تا رختكن را گز خواهد كرد.
۴- عصر از پهلويي به پهلوي ديگر غلتيد و تاريكي از جاي خود كمي تكان خورد اما فرهاد در سيطره ابرهاي بارانزا از جاي خود تكان نخورد و تعويضهايش نيز نتوانست مانع غرق شدن مردي شود كه خوب ميدانست زمينگير شدن در دربي چه تبعاتي خواهد داشت.
۵ - واپسين ثانيههاي دربي نيز با دعوا و درگيري و فحش و فضاحت و خوشههاي خشم سپري شد و آبيهاي بيحوصله و سرخهاي هيجانزده به خاطر يك دستمال قيصريه را به آتش كشيدند تا كارت قرمز از جيب داوري كه نتوانست روي دست عدالت بلند شود، خارج شود و هوا براي دقايقي بس ناجوانمردانه شود. پلان اكشني شبيه پلانهاي آبگوشتي دربيهاي دير و دور.
۶- دربي بالاخره تمام شد و يحيي در ميان هياهوي شاگردانش نفسي از ته دل كشيد و در جلد سكانداري پيروز فرو رفت.كمي آن طرفتر اين فرهاد مجيدي بود كه چون برگ خزان خسته و درهم شكسته به روزهاي صعب پيش رو فكر ميكرد.كاش پرندهاي كوچك و تكيده در آن دقايق بهتآور ميتوانست تنهايي مردي كه بهار را نفرين ميكرد، پر كند.
۷- و زندگي ادامه دارد مادامي كه سهم ما از دربي همين شگفتيها و حيرانيهاست. اينك خورشيد همچنان ميدمد و سكوهاي خالي به آرزوهاي سرخ دل باخته و آفتاب در مرز خواب و بيداري به روزي ديگر و دربي ديگري فكر ميكند تا شايد ورق برگردد و عروسي سر از كوچهاي ديگر درآورد. پس سفر بخير اي عشق بيقرارِ زودگذر... سفر بخير!