مائدههاي زميني
سيد حسن اسلامي اردكاني
ساليان درازي است كه اين جمله در گوشم طنينافكن بوده است: «اي كاش اهميت در نگاه تو باشد و نه در آن چيزي كه بدان نگاه ميكني.» از زماني كه مائدههاي زميني ترجمه جلال آل احمد و پرويز داريوش را خواندم تا خواندن ترجمه جديد مهستي بحريني، كتاب آندره ژيد برايم چون مائده تازهاي بوده است و در اين چند دهه بوي ماندگي و رنگ كهنگي به خود نگرفته است.
آموزههاي شفاف و تابناك ژيد در اين كتاب روح خواننده را تسخير ميكند، به ويژه آنجا كه با نگاه وحدت وجودي تعليم ميدهد: «هر آفريدهاي نشانه خداوند است، اما هيچ آفريدهاي نشاندهنده او نيست،» يا «هر جا بروي، جز خدا نخواهي ديد». نگاه عارفانه نويسنده و ستايشي كه از «وارستگي» و عشق عام به هستي ميكند، خواننده را تا مدتها مسحور خود نگاه ميدارد: «دلبستگي نه، ناتاناييل! عشق». مهمترين آموزه اين كتاب آن است كه اين كتاب را رها كنيم و خودمان عالم و آدم را بيازماييم و از هر آموزهاي به عينيت هستي گذر كنيم: «ناتاناييل، بايد همه كتابها را در خود بسوزاني». اگر چنين كنيم و كتابها را در خودمان بسوزانيم و مسووليت زندگي خويش را به عهده بگيريم، متوجه ميشويم كه همواره ناگزيريم انتخاب كنيم. اما دشواري قضيه آن است كه «هر انتخابي هراسآور است» و ما هميشه با ترديدهايي جانكاه، درباره نتايج انتخابهاي خود روبرو خواهيم بود. با اين همه، بايد اين وضع را پذيرفت و با آن زيست. آموزه مهم ديگري كه در سراسر كتاب موج ميزند، تاكيد بر سيراب شدن از لحظات ناب زندگي و در گذشته تكرارناشدني نزيستن است: «ناتاناييل در پي آن مباش كه در آينده گذشته را مگر بازيابي. تازگي بيهمانند هر لحظه را درياب.» اين ايدهها و آموزهها به شكلهاي گوناگوني تكرار ميشوند، اما هر بار رنگ و بوي تازهاي دارد.
در زندگينامه مختصر ژيد كه ويل و آريل دورانت نوشتهاند، به نكاتي اشاره ميكنند كه از تفاوت زندگي شخصي او با اين آموزهها نشان دارد كه در جاي خود شايسته تامل است (تفسيرهاي زندگي، ترجمه ابراهيم مشعري، تهران، نيلوفر، 1369، ص248-231) از اين مساله كه بگذريم، اين كتاب خواننده را به مواجهه شجاعانه با زندگي، رهايي از دغدغه نيك و بد، و تن دادن به پست و بلند آن دعوت ميكند و به آزادگي فرا ميخواند: «هرگز آنچه خود ميتواني به دست آوري، از ديگر تمنا مكن» (مائدههاي زميني و مائدههاي تازه، تهران، نيلوفر، 1395، ص 282).
در انتهاي كتاب، شاهد نوشتهاي از مصطفي ملكيان به نام «ستايش وارستگي» هستيم كه در آن فلسفه زندگي ژيد را در پانزده اصل به شكل نظاممندي عرضه كرده است.
اين كتاب دستكم چهار بار ترجمه شده است. من صلاحيت مقايسه آنها را ندارم. با اين حال، در ترجمه آل احمد اين جمله را يادداشت كرده بودم: «انديشه لياقت را در خود از ميان بردن، اين است مانع بزرگي روح» (ترجمه آل احمد و داريوش، اساطير، 1370 ص 10). اين جمله به نوعي ابهام دارد و معلوم نيست كه ژيد ميخواهد بگويد كه انديشه لياقت را بايد حفظ كرد يا رها كرد. حال آنكه در ترجمه جديد با اين جمله مواجه شدم: «بايد پندار شايستگي را از سر به در كرد، چه اين سدي است در برابر حيات معنوي ما» (ترجمه بحريني، ص24). در صورتي كه هر دو ترجمه يك جمله باشند، ترجمه دومي ابهامي ندارد و از ما ميخواهد تا در مسير زندگي از نام و ننگ فارغ گرديم و از دام اسحقاق بگريزيم. با در نظر گرفتن ديگر بخشهاي اين كتاب، به نظرم ترجمه اخير دقيقتر است. متن فرانسوي اثر را هم به دست نياوردم تا با كمي جان كندن، ببينم ژيد دقيقا چه گفته است. اين دو جمله هرچند هر يك در جاي خود درست است، در اينجا جمله دومي روح انديشه ژيد را بهتر باز ميتاباند. اميد كه فرانسهدانان جوان ما حوصله كنند و اين ترجمهها را باهم مقايسه كنند و ويژگيهاي سبْكي هر يك را نشان بدهند.