ژرفيدني در «لكنت واژناك هبوط»
اثر جديد فرخزاد لايق
فقر واژهها در دوران زوال انديشه
بهرنگ تنكابني
«لكنت واژناك هبوط» را ميتوان پرسهزني ذهني روشنفكري دانست كه وفور دانشش در حوزه علم، ادبيات و فلسفه و استعداد شگرفش در هنر و موسيقي، او را به هنرمندي بيقرار بدل كرده كه پارادوكسهاي جهان نامتعادل و جامعه انساني مشوش كنوني را ميبيند و جريان پرلكنت واژهها در ذهنش هبوط وجودي بشر را پيام ميدهد.
به زبان سادهتر، فرخزاد لايق-برخلاف اثرسازان امروزي كه از فرط شهوت دريغناك شهرت و عوايد آن در ورطه عرضه و تقاضا، سليقه عموم را با پيامي باسمهاي در هم ميآميزند و به طعم تكنيك و لعاب ريتم به مخاطب آنچنان عرضه ميكنند كه عاجزانه به تحسين بيفتد- دغدغهمند از انديشه و واژه به پيام و از پيام به موسيقي ميرسد و در آخر خود و مخاطب را در كنترپوان پرتناقض انديشيدن فرو ميبرد. فرجامي كه هنر متعالي از كانت تاكنون براي آن متصور بودهاند.
اما سر و پيام نهفته در موسيقي لايق چيست؟ لكنت واژناك هبوط از چه خبر ميدهد؟ لايق در همين گفتوگو قصدش از اين همه تشويش در موسيقي را پارادوكس زبان و معنا عنوان كرده و اثرش را صداي معناهاي فربهتر از واژهها قلمداد ميكند. اين وضعيت كه انسان، بيان معنا در دايره لغاتش نميگنجد، استيصالي است كه شايد بخش بزرگي از صاحبان انديشه را در قبال مخاطبان امروز به گرفتاري انداخته است. لايق درست در زماني از تركيب نامانوس «لكنت واژناك» استفاده ميكند كه هنرمند و در تعريفي گستردهتر انديشمند امروزي در بيان و انتقال پيام براي مخاطبش به لكنت افتاده است. لكنتي كه صرفا معلول سانسور نيست و در سطحي ديگر به جبر هبوط درك عمومي و دايره بسته و تنگ و حقير مصرف، خالق را به سمت زايش ناقصالخلقههاي خودخواسته ميراند: آثاري بيبنيان در سطح مانده، بيعمق و معنا... هبوط همين است ديگر كه هنرمند از بهشت انديشه به جهان شهرت و مصرف رانده شود و صاحب انديشه در اين وانفسا براي بيان معني در واژههايش به لكنت بيفتد.
اين نوشتار نه نقدي فني و تحليلي در لايههاي موسيقايي اثر نو فرخزاد لايق است و نه گزارشي از شنيدن «لكنت واژناك هبوط» از منظر يك شنونده جدي؛ كه هر دو اين مناظر مجال مفصلي ميطلبد و پرداختن به آن خود لذتي درخور دارد. اين نوشته صرفا ژرفيدني است به وضعيتي كه آثار موسيقي دچار معناباختگي شدهاند. مرزهاي موسيقي مصرفي آنچنان درحال گسترش است كه اندك مجالي براي آثاري با خاستگاه انديشه باقي نمانده و هولناكترين بعد ماجرا اقبال و فزوني مخاطبان محصولات تند مصرف است، مخلص كلام نه تنها صرفهاي در انديشيدن نيست كه حوصلهاي هم براي جماعت نمانده... و هبوط يعني همين كه آدمي از بهشت آثار برخاسته از تفكر به جهان سرگرميها رانده شود و اينگونه در دريافت مفاهيم از واژهها عاجز ماند و به اين سرحد برسد كه چه بهتر عقل را خلاص كند و از هبوط در بيمعنايي لذت ببرد.
اين برزخ معناباختگي كه بستر پيدايش هنر الكن شده است، هنرمند را يا به شعبدهبازي مبدل ميكند كه با نيرنگهاي رنگينش وجد مخاطب را موجب شود يا از هنرمندان صاحب انديشه، دنكيشوتهايي ميسازد كه اين معناباختگي، اين لكنت واژناك هبوط هنر را برنميتابند و با زمين و زمان نميسازند و در آخر قرباني ميشوند. در ديگر سو نيز مخاطبان يا پينوكيوهايي ميشوند كه هويت خود را به قطار سرگرمي ميفروشند يا افسردگاني نااميد از هنر و انسانيت كه در باتلاق روزمرّگي فرو ميروند.
«لكنت واژناك هبوط» اگرچه در نگاهي ژرفتر مملو از واگويههاي فلسفي در قالب موسيقي است؛ اما دستكم تلنگري است براي معدود شنوندگاني كه هنوز هنر برايشان مصرفي نشده و اميد تعالي هنر برايشان زنده است.
منتقد موسيقي