يادداشتي بر مجموعه داستان «پرسهگرد» نوشته ناصر قادري
فراگير شدن فضاي خاكستري
پرنيان خجستهحال
هدايت در «پيام كافكا» مينويسد:«آدميزاد يكه و تنها و بيپشتوپناه است و در سرزمين ناسازگار گمنامي زيست ميكند.» اين آدميزاد تنها و بيپشت و گمنام در پي كوران حوادث، راهي جز «گشتزني» در جهان ذهني و واقعي برايش باقي نمانده است. اين مهم به روشني در مجموعه داستان «پرسهگرد»(نشر آگه) قابل مشاهده است. براي روشن شدن بحث در بخش نخست يادداشت چند ويژگي برشمرده و دربارهشان شرح داده ميشود و در بخش دوم يادداشت، ويژگيهاي برشمرده را در دو داستان با عنوانهاي «پرسهگرد» و «من» رديابي خواهيم كرد.
نخستين مولفهاي كه به كرات در اين مجموعه وجود دارد، مضمون «مرگ» است. كاراكترهاي اين كتاب با اشكال مختلفي از مرگ روبهرو هستند. اين كاراكترها يا در واقعيت بيروني خودشان را در حال مرگ و احتضار ميبينند، يا بر اثر بيماريهايي ميميرند، يا خودكشي ميكنند، يا در ذهنيات و روياهايشان خودشان را مرده مييابند ،يا شاهد مرگ ديگري هستند.
دومين مولفه، بستر تاريخي است. كاراكترهاي نيمي از داستانهاي اين مجموعه در بستر تاريخي سرگردان ماندهاند. در واقع شدت حوادث تاريخي اين كاراكترها را غمزده هم كرده است. اين جريانات تاريخي گاهي مستقيم و گاهي غيرمستقيم در داستانها آمدهاند. سومين مولفه، گشتزني است. كاراكترها در اين مجموعه بين واقعيت و خيال در رفت و آمدند. يعني هر جايي كه تحمل حوادث واقعي سخت ميشود به ذهنيات پناه ميبرند؛ اما آن ذهنيات هم فضاي بهتري از آنچه در واقعيت ميگذرد، ندارد. در جهان عيني، خشونت و چماقدارها و مرگ و مردن را ميبيند، در ذهنيات هم اوهام و كابوسهايشان از جنس مرگ و كشتار و ترس و وحشت است. چهارمين مولفه، فضاي كلي اين مجموعه است. فضايي كه گويي همچون مِهي رقيق همه عناصر را فرا گرفته و رنگي نيز دارد. اين مجموعه داراي فضايي بيروح با رنگي خاكستري است. بيروح و خاكستري از اين جهت كه كاراكترها بيپشت و پناه، تنها و رها شده هستند و ديگر اينكه هيچگونه دورنمايي از آينده خود ندارند؛ براي همين در فضايي معلق نگه داشته شدهاند. فضاي اين داستانها خاكستري است و مهمتر اينكه خصلتي كه به كاراكترهاي اين كتاب عطا شده، گشتزني است. گشتزنيهاي بيهدف در خيال و واقعيت جز غباري خاكستريرنگ بر آنها نيفزوده است.
حال چگونگي حضور ويژگيهاي برشمرده را در دو داستان «پرسهگرد» و «من» از اين مجموعه پي ميگيريم. «پرسهگرد» داستان مردي است كه در جريان وقايع بعد از انقلاب از تحصيل جا مانده است؛ حالا مشغول كار نيمهوقتي در چاپخانه شده و بعد از اتمام كارش مشغول پرسهزني در خيابان ميشود و گاهي دنبال آدمهايي راه ميافتد. «معمولا رد كسي را ميگيرم و ميافتم دنبالش و دزدكي به گفتوگوهايش با آدمهاي مختلف گوش ميدهم.» يا «زني كه دنبالش بودم، ناگهان برگشت و با داد و بيداد به طرفم آمد و گفت ولگرد بيپدر.» در يكي از اين گشتزنيها به آدمي برميخورد كه گويي او نيز پرسهزن ذهنيات خود است. مثلا ميگويد «بابامو ميشناسي؟... فيدل كاسترو...» مشخص است كه همه افراد، چه در خيال چه در واقعيت، پرسهگردي ميكنند. جريانات تاريخي هم آشكار است؛ در ابتداي داستان از تعطيلي دانشگاه سخن به ميان ميآيد و بعد گروههايي كه جلوي دانشگاه تهران ميز گذاشته و كتاب و نوارهايشان را ميفروشند و از پخشصوتها صداي تصنيفهاي مختلف پخش ميشود.
... چيز ديگري كه ذهن خواننده را به سمت درك و دريافت فضاي خاكستري ميكشاند. اين است كه راوي اين داستان در يكي از پرسهگرديهاي ذهنياش، ساختمان «تئاتر شهر» را در حركتي دوراني ميبيند. وضعيتي كه ميتوان قرائتي تاريخي از آن داشت. تو گويي كاراكترها راه برونرفتي از اين حركت دوراني نميبينند.در داستان «من» از اين مجموعه با مردي كارگر روبهرو هستيم كه خوابهايي ميبيند. او در خواب خود را در دامنه كوه و بيابان، تنها و همزيست با مار و مارمولك و حشره مييابد. آذوقهاش تمام شده است. در واقع او در رويايش نيز پرسهگرد است:«صبح كه بيدار شدم تازه ديدم چشمههاي كوچك دهان باز كرده بودند... دست و صورت شستم... راه افتادم و تا ظهر راه رفتم...» رانه مرگ در يكي از روياهايش چنين مشخص ميشود:«در ميان جنگلي با ماران ميخزيدم و زبانم مدام دنياي بيرون را ميآزمود... ناگاه سايه آدميزادي رويم را پوشاند و با ضربه محكم چوبي بر سرم...» راوي شبي در خانه كدخداي ده بعد از حكايت گفتنها به خوابي فرو ميرود و خواب ميبيند... يا سرانجام در يكي ديگر از گشتزنيها ميخوانيم:«پايين دره سيلي جاري بود و هر دم به سرعت و مقدارش اضافه ميشد. مردم در تقلا بودند كه خود را به بالاي دره برسانند اما توانش را نداشتند. پاي در گل مدام ليز ميخوردند و به عمق دره ميغلتيدند.» از اين مبتلا شدن در دره ميتوان چنين برداشت كرد كه جو و فضايي خاكستري فراگير ميشود.
در واقع تلاش اين مجموعه داستان نشان دادن همين تقلاها و مضامين ذكر شده است كه اين مضامين مرگ، وقايع تلخ تاريخي، گشتزنيهاي بيثمر به طور مجموع بنمايههاي آن فضاي فراگير خاكستري را فراهم ميآورند يا شدت ميبخشند.