• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۶ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4955 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۲۹ خرداد

رانندگي و برازندگي

كاوه صالحي

 

از نظر من شباهت بسيار زيادي بين نوازندگي و رانندگي وجود دارد. تمام دوستاني كه با من كلاس موسيقي دارند با مثال‌هاي من در زمينه رانندگي، براي فهم هرچه بيشتر بعضي مسائل در نوازندگي آشنايي دارند. اما اين مثال‌ها فقط در مورد شباهت‌هاي موجود بين اين دو مقوله، تنها در نحوه برخورد ما از نظر فني و تكنيكي، آن هم صرفا به مثابه ابزار يا وسيله رانندگي (خودرو) يا نوازندگي (ساز) است. به ‌عنوان مثال، طرز صحيح نشستن و نحوه صحيح در دست گرفتن ساز جزو مهم‌ترين نكاتي‌ است كه نوازنده بايد پيش از هر چيز به آن توجه داشته باشد كه مثالش در رانندگي هم وجود دارد. اولين درسي كه مربيان تعليم رانندگي به نوآموزها مي‌دهند، نحوه نشستن صحيح پشت فرمان، تنظيم صندلي، آينه‌ها و بستن كمربند ايمني است. اما در كنار اينها، ضوابطي هم وجود دارند كه امكان تعامل سالم و سودمند، چه در جامعه نوازندگان و چه رانندگان مستلزم رعايت كردن‌شان است. فكر مي‌كنم اخلاق و رفتار رانندگي را هم مي‌توان براي بعضي ديگر مسائل نوازندگي مثال زد. تصور كنيد شما تمامي قواعد نوازندگي را در قامت هنرمند تكنواز آموخته‌ايد و حالا وقت آن رسيده كه عضوي از يك اركستر باشيد. در كنار توانايي‌هاي فردي‌تان، حالا شما بايد بدانيد به عنوان نوازنده‌ در يك گروه نوازندگان، چه زمان پارت خود را بنوازيد، چه زمان سكوت كنيد، چه زماني با شدت كم و چه زماني با شدت زياد بنوازيد و بسياري نكات ديگر كه در رانندگي هم صادقند. در حين رانندگي در خيابان‌هاي يك شهر، شما بايد بدانيد كه چه زماني اجازه حركت داريد، چه زماني بايد توقف كنيد، چه زماني و كجا مي‌توانيد با سرعت زياد يا كم حركت كنيد. كارايي هر دو مقوله نيازمند همكاري با ساير افراد گروه است. چه اين گروه يك اركستر موسيقي باشد، چه خيابان‌هاي پر تردد يك شهر و صد البته كه جا براي به نمايش گذاشتن مهارت‌هاي فردي نيز هم در سالن‌هاي كنسرت تكنوازي و هم در پيست‌هاي سرعت استاندارد وجود دارد. اگر‌ كمي با دقت بيشتر به موضوع نگاه كنيم متوجه مي‌شويم كه رانندگي تقريبا با تمام حرفه‌هاي موجود شباهت دارد. همان اندازه كه من مي‌توانم اين شباهت‌ها را بين رانندگي و نوازندگي قائل شوم، يك فوتباليست، يك پزشك و يك كارمند هم مي‌تواند اين‌گونه بينديشد. به عنوان مثال تمام اين افراد احتمالا تمام تلاش خود را مي‌كنند تا از سمت مربي، هيات ناظر بر جرايم پزشكي، رييس اداره و رهبر اركستر تذكر نگرفته يا تنبيه نشوند. نكته جالب اينكه اگر استثنائات را ناديده بگيريم، همه ما فقط مي‌توانيم به صورت حرفه‌اي، تنها يكي از اين افراد باشيم؛ يا موزيسين يا فوتباليست يا پزشك يا كارمند و تنها از مقام كنترل‌گر حوزه تخصصي خودمان حساب مي‌بريم اما تمام ما با اين تخصص‌ها همگي از پليس راهنمايي و راننگي واهمه داريم و مي‌خواهيم از گزندش در امان باشيم چراكه همه ما مي‌توانيم در كنار اين تخصص‌ها راننده (نه صرفا به عنوان شغل) هم باشيم. با در نظر گرفتن همه اينها، فكر مي‌كنم مي‌توان اين‌گونه تصور كرد كه طرز رفتار ما در حين رانندگي، مي‌تواند نمود بسيار بارزي از نحوه عملكرد ما در امور اجتماعي‌مان باشد و بالعكس. مساله‌اي كه ذهن من را درگير كرده اين است كه چرا ما در انجام امور اجتماعي به طرز تعجب‌آوري ضعيف عمل مي‌كنيم. چه چيز باعث مي‌شود كه ما متخصصان حرفه‌هاي خودمان، وقتي پشت فرمان خودروي‌مان مي‌نشينيم، تبديل مي‌شويم به جنگ‌آوراني كه پشت تانك‌ها به سمت فتح ناكجاها مي‌تازند! درست مثل گلادياتورهايي كه صورت‌شان با كلاهخود پوشيده شده و هيچ ابايي از هيچ‌گونه خشونتي ندارند، چراكه گويي ديگر انسان نبوده و‌ تبديل به ماشين‌هاي قتل‌عام شده‌اند. انگار بالكل تمام شخصيت علمي، فرهنگي و هنري و غيره خودمان را با كت و سامسونيت‌مان مي‌گذاريم صندوق عقب و پشت فرمان مي‌نشينيم. اما نه! قطعا نمي‌تواند اين‌گونه باشد. حتما ما با خودمان در تضادهاي شديدي هستيم. من فكر مي‌كنم كه ما نمي‌توانيم اصول رفتار اجتماعي را به درستي آموخته باشيم ولي نتوانيم در يك اركستر، ملودي‌اي را كه به عهده‌مان گذاشته‌اند به درستي بنوازيم، يا در يك تيم فوتبال نتوانيم پاس گل حتمي‌اي را به هم تيمي‌مان بدهيم، نتوانيم با همسايه‌هاي‌مان در يك آپارتمان بدون تنش زندگي كنيم و...  اجازه بدهيد چند مثال را مرور و در موردشان تامل كنيم. حتما همه ما در حين رانندگي يا خودمان اين كارها را كرده‌ايم يا دست‌كم بارها شاهد انجام آنها از سوي ديگران بوده‌ايم: 
۱- شما فاصله ايمني را با خودروي جلويي حفظ كرده‌ايد. من با خودروي خود از سمت راست شما سبقت گرفته و با حركتي خطرناك بين شما و خودروي جلويي قرار مي‌گيرم. 
احتمالا من فكر مي‌كنم شما يك راننده ناشي هستيد. فس‌فس مي‌كنيد و لياقت اين را نداريد كه من پشت سر شما قرار بگيرم چون دست ‌فرمان من حرف ندارد (كه كاملا با راننده خوب بودن فرق دارد) با اين كار من خودم، شما و راننده جلويي را در معرض خطر قرار مي‌دهم. حالا بياييد شباهت رفتار من را در شرايط ديگر كه نيازمند تعامل اجتماعي است با شيوه تفكري و رفتاري من در رانندگي بررسي كنيم. شرايط حساس كنوني اين روزها را فرض كنيد. احتمالا من با وجود هشدارهاي زياد درباره لزوم ماسك زدن به منظور جلوگيري از شيوع ويروس كرونا، بدون ماسك وارد فضاهاي عمومي شده و براي انجام كارم هيچ ابايي از رعايت نكردن فاصله اجتماعي ندارم و باقي افراد را احمق و ترسو و خودم را زرنگ مي‌پندارم و متوجه خطري كه خود و ديگران را، اين بي‌احتياطي تهديد مي‌كند، نيستم.
۲- احتمالا مني كه براي رسيدن به مقصد از هيچ قانون‌شكني‌اي از قبيل ويراژ، سبقت از راست، سرعت بالا و عبور از چراغ قرمز فروگذار نيستم، قطعا در زندگي اجتماعي هم براي رسيدن به مقصود از هيچ هنجارشكني‌اي ابايي نخواهم داشت. براي من مهم نخواهد بود كه صف نانوايي يا متقاضيان بيمه بلند است يا كوتاه، مهم اين است كه من زود به مقصود برسم. پس بايد زد به دل صف! بارها شنيده‌ام از كساني كه مي‌گويند: براي انجام امور اداري بايد حيا رو كنار بذاري و با اون روي سگت بري! 
۳- مني كه براي كثيف نشدن داخل خودروام زباله‌ام را به راحتي از پنجره به بيرون پرت مي‌كنم احتمالا براي زحمت ندادن به خود، كيسه زباله خانه‌ام را نيز از طبقه سوم به داخل خيابان پرت خواهم كرد، چراكه ممكن است حمل زباله باعث كثيف شدن راه‌پله بشود و چرا بايد زحمت چك كردن كيسه زباله را براي حصول اطمينان از سالم بودن يا نبودنش به خودم بدهم؟
۴- مني كه صرف داشتن خودروي شاسي بلند مي‌توانم از روي بلوك‌ها‌ي بلوار رد شده، ترافيك حاصل از چراغ قرمز را دور بزنم و خودم را به لاين خلوت كناري برسانم (صحنه‌اي كه بارها خود ديده‌ام!) حتما صرف داشتن قدرت و ثروت، قانون را امري دست و پا گير در جهت نيل به اهداف دانسته و در راه رسيدن به مقاصد خود در ساير امور نيز از اين قدرت استفاده خواهم كرد، چراكه لياقت من در صف انتظار قرار گرفتن با ساير افراد معمولي جامعه نيست! 
۵- مني كه صرف داشتن خودروي پرقدرت در سربالايي‌ها به خودروهاي كم‌توان در حال سبقت مدام چراغ مي‌دهم كه از سر راهم كنار بروند و اين در صورتي است كه مي‌دانم آن خودرو توان از اين تندتر رفتن را ندارد و بايد كمي صبر كنم تا سبقت گرفته و به كناري برود احتمالا افراد ضعيف‌ جامعه را مانع و سد راه رسيدن به مقصد دانسته و حاضر به هيچ ملاحظه و دستگيري‌اي نسبت به اين افراد نخواهم بود.
حتما مثال‌هاي فراوان ديگري هستند كه ما روزانه با آنها مواجه مي‌شويم و حتما شما هم ويديوهاي زيادي در فضاي مجازي با عنوان فرق بين رانندگي ما با ساير جوامع ديگر ديده‌ايد و شايد براي شما هم مثل من اين سوال پيش آمده باشد كه، چرا؟ 
اين تنها مجملي بود از مفصل ماجرا و تو خود حديث مفصل بخوان از اين‌ مجمل.  قطعا اين مطلب يك نوشته علمي يا نقد آسيب‌شناسانه نيست چون نه در حوزه تخصص و نه در حد سواد من است. تنها دل‌مشغولي و نگراني من از وجود اين همه تناقض و تضاد بين خودمان است كه هميشه باعث شده به اين فكر كنم كه چرا ما نمي‌توانيم؟ و چرا اين ناتواني را پذيرفته‌ايم و در توجيه آن هميشه مي‌گوييم: فكر كردي اينجا خارجه؟! راستش من هم جوابي براي اين سوال‌ها ندارم اما مي‌توانم به پرسيدن از خودم ادامه دهم. شايد جواب، رسيدن به همين پرسش‌ها باشد! راستي چرا اينجا خارج نيست؟ مگر ما هم خارج نيستيم؟ پس تفاوت اين دو خارج در چيست؟ شايد آنها خودشان نمي‌دانند كه خارجند و اين چيزي ‌است كه ما از آنها ساخته‌ايم تا بتوانيم همواره عدم صداقت و مسووليت‌نپذيري خودمان را گردن تفاوت ميان داخلي بودن و خارجي بودن بيندازيم. تنها كاري كه مي‌توانم بكنم اين است؛ سعي مي‌كنم بفهمم كه با خودم روراست نيستم و سعي مي‌كنم بفهمم كه چقدر با خود در تضاد و تعارض هستم. من در تقليد كردن استادم. به زيبايي ظاهر يك نوازنده اركستر را گرفته و حفظ مي‌كنم اما از درون، صحنه را تنها، جولانگاه هنر و توانايي‌هاي يكتاي خود مي‌بينم و لاغير و از هيچ فرصتي براي بروز اين خودشيفتگي فروگذار نخواهم كرد. مصداق بارز اين موضوع كه قابل تعميم است، مي‌تواند همين رانندگي باشد چون تمام ما وقتي به مقصد مي‌رسيم، زره و كلاهخود را برمي‌داريم و دوباره كت پوشيده و سامسونيت به‌ دست وارد جامعه مي‌شويم و باز انگار نه انگار كه تا چند لحظه پيش براي عبور از چهارراه و ميدان، خون به پا مي‌كرديم، حالا براي رد شدن از بين تير چراغ برق و ديوار هم با بقيه در كمال ادب و متانت تعارف مي‌كنيم! شايد بايد فكري اساسي از اساس براي حل اين موضوع كرد، از كودكان و از كودكي‌هاي‌مان. شايد اشكال يا تناقضي در آموخته‌هاي ماست كه ما نمي‌توانيم به عنوان عضوي از يك جامعه، اجتماعي رفتار كنيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون