مرجان زهراني
انتخابات 1400 بهرغم تمام فراز و نشيبها بالاخره برگزار و نتايج مشخص شد و درحالي كه از ماهها قبل «مشاركت» به عنوان يكي از مهمترين مباحث اين انتخابات مطرح بود، حالا خوانش و تحليل آراي هريك از كانديداها و رفتار انتخاباتي شهروندان در اين انتخابات پرحاشيه، ميتواند راهگشاي دست يافتن به دركي روشنتر و دقيقتر از فردا باشد. حسين نورانينژاد، سخنگوي حزب اتحاد ملت كه مردم را بهدليل مجموعه كنشهايشان در انتخابات اخير، «سرفرازترين ضلع اين انتخابات» دريافته، تاكيد دارد كه «نتايج انتخابات با ما حرف ميزند» و در توضيح و تفسير صدا و سخني كه از اين آمار و ارقام شنيده جامعه ايراني را همچنان جامعهاي خشونتپرهيز و معتقد به رفتار اصلاحطلبانه ميشناسد.
نتايج آراي دوره سيزدهم انتخابات رياستجمهوري بالاخره مشخص شد و سيدابراهيم رييسي با راي نزديك به ۱۸ ميليون بيشترين آرا را كسب كرد. تحليل شما از ميزان آراي اخذشده و تركيب آنها چيست؟
با وجود همه تبليغاتي كه طي اين ۴ سال براي سيدابراهيم رييسي انجام شد، با وجود همه ناكاميهاي اصلاحطلبان و با وجود نارضايتيهايي كه از عملكرد دولت وجود داشت اما تغيير محسوسي در سبد آراي جريان مقابل ايجاد نشد و اين آرا بخشي به سبد عبدالناصر همتي رفت، بخشي به عنوان آراي باطله به صندوق انداخته و بخشي هم ميان ساير جريانها تقسيم شد و البته بخشي هم قهر كرده و راي ندادند. اين شرايط نشان ميدهد نارضايتيهايي كه بر اثر كارشكنيها ايجاد ميشود، لزوما آوردهاي قابلتوجه براي جريان قدرتمند حاضر در حاكميت نخواهد داشت و نهايتا از سبد جريانهاي رقيب ميكاهد و به ناراضيان از كليت ميافزايد.
همواره در هر انتخابات مطرح ميشود كه كسب اكثريت آرا، مشروعيت و مقبوليت بيشتري براي كانديداي منتخب ايجاد ميكند. به نظر شما در انتخاباتي كه از سر گذرانديم، ميزان و تركيب آراي اخذشده توسط هر نامزد مويد همين نكته است كه نفر اول با مقبوليت و مشروعيت بالايي راهي پاستور خواهد شد؟
به نظرم اساسا بايد از وادي اينگونه تحليلها خارج شويم. افزايش نارضايتيها هم در آرا و هم در فضاي عمومي كاملا مشهود است. بهرغم اينكه تلاشهاي بسياري صورت گرفت تا اين انتخابات شكل انتخابات رقابتي به خود بگيرد، جمعيت زيادي نيامدند. در انتخاباتي كه گذشت، دو جريان اصلي در ميان اصلاحطلبان داشتيم. يك جريان تلاش كرد پس از رد صلاحيتها و در همين شرايط موجود، فضاي رقابتي ايجاد كند. جريان ديگر اما معتقد بود كه نميشود رقابت را جعل كرد، چراكه بالاخره جامعه احساس ميكند اين انتخابات رقابتي است يا نه! عبارت «انتخابات معنادار» چند سالي است كه وارد ادبيات سياسي ما شده است. واقعيت اين است كه اكثر موارد در اين چند انتخابات گذشته، انتخابات كاملا آزاد نبوده اما رقابتي بوده است. بنابراين رقابتي بودن وجه معنابخشي انتخابات را تقويت ميكرده است. رقيب سياسي هسته سخت حاكميت حتي نتوانست كف كانديدايش را وارد ميدان كند؛ چراكه همه كانديداها ردصلاحيت شدند و بهواقع حضور آقاي همتي و مهرعليزاده شكلدهنده يك انتخابات رقابتي نبود، چراكه پيشاپيش به مخيله اصلاحطلبان هم خطور نميكرد كه از اين افراد به عنوان كانديداي انتخاباتي استفاده كنند. بسياري از بدنه جامعه اصلاحطلبان اولينبار بود كه با اسم آقاي همتي مواجه ميشدند. كار سياسي و اعتمادسازي سياسي دكمه ندارد كه با فشار دادن آن، همه ناگهان طرفدار يك نفر شوند يا به يك نفر اعتماد كنند. اين به معناي رد شايستگيهاي آقاي همتي نيست، بلكه واقعيتهاي روانشناسي سياسي و اجتماعي است كه بايد درنظر گرفته شود. دكمهاي وجود ندارد. نميتوانيم دكمهاي را فشار دهيم و به يك باره از كسي كه ۴ دهه سابقه راست و ليبرال ديدهايم، از امروز با چند كليدواژه از او يك فرد سوسيال دموكرات به نمايش بگذاريم. يا با يك دكمه يا چند جمله خاص نميتوانيم ابهامات و نارضايتيهاي سالهاي گذشته را شست و برد. سياستي كه شايد براي برخي تفنن يا ابزار بروز و ظهور شخصي يا كسب منزلت باشد، براي ساير مردم در حكم معيشت و بالا و پايين شدن جزييات زندگيشان است و به اين سادگيها نظري را كه به تجربه به آن رسيدهاند، با چند تبليغات تكراري رها نميكنند.
قصور اصلاحطلبان در اين فرآيند چه بود؟
از دست دادن نمايندگي سياسي طبقه حامي. نميتوان به سياست نگاه كمپيني داشت. نياز است كه در طول زمان باوري شكل بگيرد و نميتوان فقط به سياستورزي نگاه دستوري و كمپيني داشت. اينها اشتباهاتي بود كه در ميان طيفي از اصلاحطلبان شكل گرفت و منجر به اين شد كه تصور كنند ميتوانند به اين انتخابات معنابخشي كنند. يك فضاي محدود رقابتي در فضاي مجازي شكل گرفت و تصور شد اين فضاي رقابتي به جامعه هم كشيده شده است. همچنين اين خطاست كه تصور كنيم با افزودن حمايت چند حزب سياسي يا چند سلبريتي سياسي اين فضا تغيير ميكرد. واقعيت اين است كه جامعه به اين جمعبندي رسيده بود كه اين انتخابات رقابتي نيست. همچنين جامعه دلخوريهايي هم از عملكرد اصلاحطلبان در گذشته داشت و بهعلاوه، به كارايي نهادهاي انتخابي و نهاد انتخابات شك كرده بود. ما از اين بخش از جامعه غافل شديم و با پاسخ ندادن به پرسشهاي آنها تصور ميكرديم كارهاي كمپيني و طراحي شعار و توييت و پوستر ميتوانيم به اين ابهامات بزرگ پاسخ دهيم و جامعه نيز صرفا به نيت دروني خوب ما نگاه ميكند و به كانديداي ما راي ميدهد. اين خطاي بزرگ بخشي از اصلاحطلبان بود. همچنين مقداري بيانضباطي سازماني در بين اصلاحطلبان وجود داشت. پيش از تصميم ميتوان در عرصه عمومي مواضع مختلف را نقد كرد و به چالش كشيد اما بالاخره وقتي به تصميم ميرسيم معنا ندارد كه بگوييم حالا هركس آزاد است هر كاري دوست دارد انجام دهد. اينگونه برخوردها باعث ميشود تصميمات ما از باورپذيري لازم در جامعه برخوردار نباشد. مرتب تصميماتي كه گرفته ميشد لغو ميشد يا با بيانضباطي سازماني مواجه بود. به نظر شخصي من بسيار اهميت داشت كه همه جبهه اصلاحات از يك تصميم واحد تبعيت كرده و پايبندي ميكردند. تبعيت جمعي از يك تصميم متوسط بهتر از اين است كه شقي از اصلاحات يك تصميم خوب را دنبال كنند اما به نتيجه نرسند. راز موفقيت اصلاحطلبان در ادوار پيشين حركت اجماعي آنها بود كه در انتخابات اسفند ۹۸ و انتخابات خرداد ۱۴۰۰ دچار خدشه شد.
در اين دوره ميزان آراي باطله در رده دوم قرار گرفت؛ شما اين اتفاق را چطور تحليل ميكنيد؟
بخشي از آراي باطله به اين معناست كه مردم كماكان ميخواهند به صندوق رايگيري رجوع كنند اما اين صندوق برايشان صندوق واقعي انتخابات نيست. مردم نماينده واقعي و كانديداي اصليشان را در صحنه نميبينند. دوست دارند از مسير صندوق به نتيجه برسند و حرفشان را بزنند اما اين صندوق به دليل وجود نظارت استصوابي از كارايي لازم برخوردار نيست.
مشهود است كه آراي رييسي در اين دوره نسبت به سال ۹۶ تغيير محسوسي نداشته است، آنهم با وجود اينكه در اين دوره رقيبي چون حسن روحاني مقابلش نبود و البته ۴ سال براي تبليغات زمان داشته است. اين ميزان راي و تغيير محدود را چطور ارزيابي ميكنيد؟ آيا به واقع ميتوان گفت كه امروز قاطبه مردم، جناح راست را براي مديريت اجرايي كشور برگزيدند؟
بهرغم همه تبليغاتي كه براي آقاي رييسي صورت گرفت و در واقع ۴ سال تمام امكانات كشور، صداوسيما، نهادهاي تبليغاتي و... ستاد انتخاباتي ايشان بودند اما درنهايت مشخص شد كه اين روشها ديگر تاثيرگذار نيست. اين بلوغ جامعه را نشان ميدهد. جامعه نه تحتتاثير رفتار تبليغاتي نه چندان پرمغز ما اصلاحطلبان فعال در انتخابات قرار گرفت و نه تحتتاثير تبليغات و پروپاگانداي رسانهاي جريان مقابل. جامعه اگر محتواي درستي را دريافت كند، به آن واكنش نشان ميدهد؛ وگرنه با صداوسيما و پوستر و جملهسازي به سمت خاصي ميل پيدا نخواهد كرد. اگر در ادوار پيشين برخي جملات خاص در جريان مناظرات اثربخش ميشد، به اين دليل بود كه در متن و بطن جامعه ملموس بود و احساس جمله از پيش طراحي شده انتخاباتي در مخاطب القا نميكرد، به گوينده آن ميآمد، فيك نبود و در واقع طبيعي بود. با جملهسازي و پوستر و صداوسيماي مصنوعي نميتوان راي جامعه را خريد. چه آراي باطله و چه ساير كنشهاي جامعه نشان داد كه مردم سرفرازترين ضلع اين انتخابات بودند و نشان دادند كه بالغ هستند. مردم به دنبال محتواي واقعي هستند و اگر محتواي واقعي ايجاد شود كه اعتمادساز باشد و مردم آن را باور كنند، به دنبال آن ميروند؛ وگرنه دنبال هيچ تبليغاتي نميافتند. آن مقدار رايي هم كه در سبد راي آقاي رييسي افزايش پيدا كرده، متوجه افزايش تعداد واجدين شرايط راي است. در واقع تغييري در پايگاه راي اصولگرايان عملا صورت نگرفته است.
نتايج انتخابات با ما حرف ميزند. اين نتايج به اصولگرايان نشان ميدهد كه سيدابراهيم رييسي با همه تبليغات گسترده كه طي ۴ سال انجام داد اما به همان راي ۴ سال پيش دست پيدا كرد. همچنين اين نتايج به ما اصلاحطلبان نشان ميدهد جامعه دنبال نيرويي براي نمايندگي سياسي خود ميگردد و مقداري نسبت به ايفاي اين نقش ازسوي اصلاحطلبان دچار مساله شده و راه ديگري هم ندارد و اين را در قالب آراي باطله و عدم شركت نشان ميدهد. اگر اصلاحطلبان بخواهند خود را احيا كنند بايد نمايندگي اين بخش گلايهمند را برعهده بگيرند. همچنين جمهوري اسلامي بايد عميقا قدردان اين جامعه نجيب باشد كه تا الان با همه نارضايتيها كماكان با زبان راي با حاكميت سخن ميگويد.
اين اولين انتخابات رياستجمهوري پس از حوادث تلخ و بحرانهاي سال ۹۸ است كه مردم شعارهايي ميدادند كه مويد عبور از جريانهاي سياسي كشور بود. به جز بخشي از جامعه كه ميزان ثابت و مشخصي هستند و راي تكليفي به صندوق مياندازند، آيا اين انتخابات نشان داد كه قاطبه مردم از جريانهاي سياسي عبور كردند؟
به جز نيروهاي حامي اصولگرايان كه رفتار تكليفي درقبال انتخابات دارند، باقي جامعه هيچ عقد اخوتي با كسي يا جرياني نبسته و دنبال كساني هستند كه آنها را در حاكميت نمايندگي كنند. معتقدم رفتار جامعه كماكان رفتار اصلاحطلبانهاي است اما نسبت به جريان سياسي اصلاحطلبي و اصلاحطلبان مسالهدار شدهاند. اما كماكان جامعه ما خشونتپرهيز است. چند مقطع تاريخي وجود دارد كه جامعه با جنبشهاي خياباني روبهرو بوده؛ مثل ۷۸، ۸۸، ۹۶و ۹۸. در همه اين مقاطع تاريخي شايد اين تلقي وجود داشته باشد كه قدرت سركوب اين جريانها را مهار كرد. در حالي كه مردم اين جنبشهاي خياباني را كنترل كردند. در واقع به محض اينكه اين جنبشها از مرز خشونت رد شد، مردم پايشان را كنار كشيدند. ميانگين مردم در ايران از وضع موجود ناراضي هستند و به دنبال تغيير هستند، همچنين ميخواهند اين تغيير را به روشهاي مسالمتجويانه و بدون خسارت و شكست بزرگ دنبال كنند. بنابراين اگر جرياني بتواند اصلاحطلبي واقعي را دنبال كند و اين جامعه تغييرخواه را نمايندگي كند، گفتمانش منبعث از مطالبات همين جامعه باشد و بر سر آن ايستادگي كند ميتواند نماينده سياسي اكثريت جامعه باشد. آنچه باعث شده اصلاحطلبان تا حدي اين نمايندگي را از دست بدهند، ناشي از رويگرداني مردم از اصلاحات نيست، ناشي از اين است كه جامعه احساس ميكند اصلاحطلبان دچار ناكارآمدي هستند. رفتار جامعه كماكان اصلاحجويانه است اما جرياني كه بتواند آنها را نمايندگي كند پيدا نميكنند.
با توجه به جميع شرايط ميتوان گفت اصولگرايان يا راست سياسي پيروز اين انتخابات هستند؟ آيا بپذيريم كه اصلاحطلبان شكست خوردهاند؟ آيا بايد منتظر پالايشي اساسي در اصلاحطلبان باشيم و عدهاي تحولخواه و تغييرخواه از بدنه اصلاحطلبي جدا شوند؟
اصلاحطلبان شكست خوردند. مهمترين دليل اين شكست هم اين بود كه نتوانستند درون خود به يك رفتار واحد برسند. همه خواستند من باشند و كمتر كسي نيممن شد. سازمان سياسي اصلاحطلبان نتوانست درست كار كند. بالاخره ما نهاد اجماعسازي را ايجاد كرديم كه نتوانست اجماع ايجاد كند و نيروهاي زيادي سعي كردند به تشخيص فردي عمل كنند. اين يك خسارت براي اصلاحطلبان بود. تصميماتي ميگرفتند كه خودشان مرتبا لغو ميكردند. بالاخره معلوم نشد اصلاحطلبان وارد انتخابات شدند يا نشدند. در واقع هم وارد انتخابات شدند و هم نشدند. نه از فوايد حضور در انتخابات بهرهمند شدند و نه از فوايد عدم حضور در انتخابات. به نظر من آنچه بايد در وهله اول و در ميان اصلاحطلبان مورد بررسي قرار گيرد اين است كه باور كنند راههاي رسيدن به هدف به اندازه هدف اهميت دارد و چهبسا بيشتر. نبايد اگر در عالم سياست به نتيجهاي رسيديم به هر شكل ممكن نظر ما اجرايي و اعمال شود و بقيه به نظر ما عمل كنند. طبيعي است كه هر كسي تصور ميكند فكر و نظر خودش درست است اما اينكه بقيه را چطور قانع كنيم هم اهميت دارد و اگر جمع نپذيرفت چطور بايد عمل كرد. همه اين تصميمات باعث كاهش يا افزايش اعتبار يك جريان سياسي ميشود. جامعه ما اصلاحخواه است، نه انقلابي، ميانگين جامعه برانداز و خشونتطلب نيست؛ بلكه به دنبال تغييرات اصلاحجويانه است. اصلاحطلبان از اين جامعه پيامي دريافت كرد مبني بر اينكه بالاخره شما چگونه ميخواهيد با اين روشها ما را نمايندگي كنيد؟ با اين روشهاي موجود و طيشده نميتوانيم نمايندگي سياسي اين بخش بزرگ جامعه را داشته باشيم. من فكر ميكنم اصلاحطلبي نيازمند بازنگري، تغيير ويترين، دنبال كردن روشهاي خلاقانهتر و... است.
به نظر شما اين انتخابات و آرا ميتواند اصلاحطلبان را دچار انشعاب پيشبينيشده كند؟
قاعدتا وقتي يك جريان دچار شرايط سخت سياسي ميشود، بايد افراد آن بيش از گذشته به هم پناه ببرند و به هم نزديكتر شوند. اتفاقي كه پس از ۸۴ و ۸۸ براي اصلاحطلبان رخ داد. اميدوارم شرايط پيشرو به گونهاي باشد كه ما بتوانيم با يك خودانتقادي و ارزيابي دروني جرياني به هم پيوسته باشيم و البته نه محدود به افرادي كه اصلاحات را شبيه به يك اداره و شركت سهامي كردهاند. راه باريك آزادي در ايران از مسير ائتلافهاي وسيعپايه اتفاق ميافتد اما اين ائتلاف وسيعپايه به معناي ائتلاف وسيع احزاب شناسنامهدار نيست، بلكه بايد اين ائتلاف وسيعپايه در بين همه كنشگران و اقشار ذينفع جامعه رخ دهد و اقشار بيشتري در جامعه حس كنند با اصلاحطلبان همبستگي دارند.
باتوجه به كيفيت حضور محسن رضايي در چند انتخابات گذشته، اينكه او توانست آراي بيشتري به نسبت همتي با حمايت بخشي از اصلاحطلبان كسب كند، حاوي پيامي به اين جريان سياسي است؟
بالاخره وعدههاي محسن رضايي، از آن دست وعدههايي بود كه ميتوانست بخش بيشتري از جامعه را با خود همراه كند. بخش ديگري هم اين است كه آقاي همتي براي بخش بزرگي ناشناخته بوده و تلقي جامعه اين بوده كه اصلاحطلبان با نيروهاي تراز اولشان نتوانستند مشكلات را حل كنند، با يك نيروي ناشناخته كه عقبه جدي در سياست كشور ندارد، چگونه ميخواهد مشكلات كشور را حل كند. اين به معناي نفي احترام آقاي همتي نيست و نشان ميدهد جامعه دنبال آدم خوب و آدم بد نميگردد؛ بلكه دنبال كسي است كه بتواند مشكلات را حل كند. مردم به اين نتيجه نرسيدند كه همتي ميتواند مشكلشان را حل كند.
و به عنوان سوال آخر؛ به نظر شما واقعا انتخابات سال ۸۴ تكرار شده است؟
خير؛ يكي از مشكلات ما اين است كه يا درسي از گذشته نميگيريم يا فكر ميكنيم الان دقيقا شبيه فلان مقطع تاريخي است. هر دورهاي ضمن اينكه ميتواند شباهتهايي به گذشته داشته باشد، ويژگيهاي خاص خود را نيز داراست. ازجمله تفاوت سال ۸۴ با ۱۴۰۰ اين است كه ما در سال ۸۴ تعدد كانديداي خوب داشتيم اما در اين دوره كانديداي جدي نداشتيم. همچنين سال ۸۴ اصلاحطلبان توانسته بودند پايگاه راي جدي براي خود ايجاد كنند. ما هيچ پناهي به جز مردم نداريم. كساني كه فكر ميكنند بدون اعتمادسازي در جامعه ميتوانند در قدرت ردپايي داشته باشند، دنبال سراب ميروند. در اين انتخابات نشان داده شد كه اصولگرايان جامعه از وضعيتي برخوردار هستند كه با برد و باخت در انتخابات تغييري در وضعيتشان ايجاد نميشود و تقريبا پايگاه ثابت راي دارند و اين جريانهاي ديگر هستند كه باتوجه به ساختار حقيقي و حقوقي در قدرت در ايران دچار تلاطم ميشوند. ما متغيري ثابت به عنوان اصولگرايان داريم كه همواره قدرتمند هستند اما ساير جريانها براي اينكه سهمي از قدرت داشته باشند، در تقابل با اين متغير ثابت وضعيتشان بالا و پايين ميشود.
عبارت «انتخابات معنادار» چند سالي است كه وارد ادبيات سياسي ما شده و اكثر موارد در اين چند انتخابات گذشته، انتخابات كاملا آزاد نبوده اما رقابتي بوده است؛ بنابراين رقابتي بودن، وجه معنابخشي انتخابات را تقويت ميكرده است.
كار سياسي و اعتمادسازي سياسي دكمه ندارد كه با فشار دادن آن، همه ناگهان طرفدار يك نفر شوند يا به يك نفر اعتماد كنند. اين به معناي رد شايستگيهاي آقاي همتي نيست، بلكه واقعيتهاي روانشناسي سياسي و اجتماعي است كه بايد درنظر گرفته شود.
قصور اصلاحطلبان از دست دادن نمايندگي سياسي طبقه حامي بود. نميتوان به سياست نگاه دستوري و كمپيني داشت.
جامعه دلخوريهايي از عملكرد اصلاحطلبان در گذشته داشت و بهعلاوه، به كارايي نهادهاي انتخابي و نهاد انتخابات شك كرده بود. ما از اين بخش از جامعه غافل شديم و با پاسخ ندادن به پرسشهاي آنها تصور ميكرديم با كارهاي كمپيني و طراحي شعار و توييت و پوستر ميتوانيم به اين ابهامات بزرگ پاسخ دهيم و جامعه نيز صرفا به نيت دروني خوب ما نگاه ميكند و به كانديداي ما راي ميدهد.
بخشي از آراي باطله به اين معناست كه مردم كماكان ميخواهند به صندوق رايگيري رجوع كنند اما اين صندوق برايشان صندوق واقعي انتخابات نيست. مردم نماينده واقعي و كانديداي اصليشان را در صحنه نميبينند... اين صندوق به دليل نظارت استصوابي از كارايي لازم برخوردار نيست.
جامعه نه تحتتاثير رفتار تبليغاتي نه چندان پرمغز ما اصلاحطلبان فعال در انتخابات قرار گرفت و نه تحتتاثير تبليغات و پروپاگانداي رسانهاي جريان مقابل.
چه آراي باطله و چه ساير كنشهاي جامعه نشان داد كه مردم سرفرازترين ضلع اين انتخابات بودند و نشان دادند كه بالغ هستند.
جامعه دنبال نيرويي براي نمايندگي سياسي خود ميگردد و مقداري نسبت به ايفاي اين نقش ازسوي اصلاحطلبان دچار مساله شده و راه ديگري هم ندارد و اين را در قالب آراي باطله و عدم شركت نشان ميدهد.
معتقدم رفتار جامعه كماكان رفتار اصلاحطلبانه است كه اگرچه نسبت به جريان سياسي اصلاحطلبي و اصلاحطلبان مسالهدار شدهاند اما كماكان جامعه ما خشونتپرهيز است.
سالهاي ۷۸، ۸۸، ۹۶ و ۹۸ جامعه با جنبشهاي خياباني روبهرو بوده؛ در همه اين مقاطع تاريخي شايد اين تلقي وجود داشته باشد كه قدرت سركوب اين جريانها را مهار كرد. در حالي كه مردم اين جنبشهاي خياباني را كنترل كردند و در واقع به محض اينكه اين جنبشها از مرز خشونت رد شد، مردم پايشان را كنار كشيدند.
آنچه باعث شده اصلاحطلبان تا حدي اين نمايندگي را از دست بدهند، ناشي از رويگرداني مردم از اصلاحات نيست، ناشي از اين است كه جامعه احساس ميكند اصلاحطلبان دچار ناكارآمدي هستند.
جامعه ما اصلاحخواه است، نه انقلابي، ميانگين جامعه برانداز و خشونتطلب نيست؛ بلكه به دنبال تغييرات اصلاحجويانه است.
راه باريك آزادي در ايران از مسير ائتلافهاي وسيعپايه اتفاق ميافتد اما اين ائتلاف وسيعپايه به معناي ائتلاف وسيع احزاب شناسنامهدار نيست، بلكه بايد اين ائتلاف وسيعپايه در بين همه كنشگران و اقشار ذينفع جامعه رخ دهد.