به مناسبت نمايشگاه ويديوآرت فريد امينالاسلام
زخم روي ديوارهاي گالرينگر
فاروق مظلومي
از نظر آيرا كينگز برگ Ira Konigsberg - 1935 نويسنده لغتنامه كامل فيلم - ويديو، ريشه لاتيني دارد و به معني ديدن است. هنر ويديويي يا ويدي آرت تاريخي طولاني ندارد و با گذشت پنجاه سال هنوز NEW MEDIA يا همان رسانه جديد است. اين مهم به ذات خودساز و خودارجاع و اكنونيت جاري در روح ويديوآرت برميگردد. در دهه هفتاد ويديوآرت بعد از حضور شبكههاي تلويزيوني كه به دليل عمومي بودن اساسا رسانهاي هنرگريز هستند، در برابر اين شبكهها به وجود آمد تا رختي هنري بر قامت ويديو بدوزد. به همين مناسبت در ويديوآرتها پالايش تصاوير ويديويي از وابستگيهاي متني، داستاني، زباني و ايجاد ارتباط مستقيم با مخاطب و گاهي حتي مشاركت مخاطب مد نظر بود .گري هيل
Gary Hill (۱۹۵۱) كه از هنرمندان مطرح ويديوآرت است هميشه به عقامت زبان در روايت اشاره ميكند. هيل از اوايل دهه هشتاد سعي كرده روابط مبهم و پيچيده زبان و تصوير را بررسي كند. ورود فناوري ويديويي آنالوگ و متعاقب آن فناوري ديجيتال مخاطبان هنري را با رسانههاي جديدي مواجه كرد كه از هيچ قانون هنري تبعيت نميكردند. به همين دليل رابرت راشنبرگ
Robert Rauschenberg) 1925 -2008 نقاش و گرافيست امريكايي و از هنرمندان ويديويي و پيشگامان پاپ آرت ميگويد: مهمترين چيزي كه از يوزف آلبرس (Josef Albers)
۱۸۸۸ –۱۹۷۶ نقاش و معلم امريكايي متولد آلمان
ياد گرفتم اين بود: هميشه عكس چيزي كه ياد گرفتهاي عمل كن. همزماني ويديوآرت با جنبشهاي پاپ آرت، هنر مفهومي و دوره انتقال هنر از اروپا به امريكا دو امر را به اين هنر شريف تحميل كرد؛ اول آنكه اين هنر از خاستگاه اوليهاش كه توليد تصاوير محض و بيواسطه براي ارتباط بود دور شد و به مفاهيم روزمره معروض در تلويزيون پيوند خورد و همان داستانها و مستندهايي كه در تلويزيون ارايه ميشد در اغلب ويديوآرتها هم به نمايش گذاشته شد و دوم آنكه اين هنر كه ميتوانست با تواضع و خلاصهگويي شرق و اروپا پيش رود با زرق و برق امريكا شكلي ديگر به خود گرفت. هنرمندان ويديويي تا قبل از ورود نمايشگرهاي ديجيتال فعلي از دستگاههاي تلويزيون در كارهايشان استفاده ميكردند و اين نوعي آميختن هنر با وسيلهاي بود كه در خانهها براي تبليغ و توزيع مواد مصرفي آشپزخانه و حمام در خدمت شبكههاي خصوصي و دولتي بود. اما هماكنون تلفنهاي همراه به عنوان ثبات و نمايشگر به راحتي در خدمت هنر ويديويي قرار گرفتهاند و هر كسي كه يك دستگاه تلفن همراه دارد بالقوه يك هنرمند ويديويي است. همانطور كه تلويزيون با كمي تاخير نسبت به اروپا و امريكا وارد ايران شد هنر ويديويي هم با فاصله قابل توجهي - تقريبا دو دهه- در ايران شروع شد ولي هماكنون هنرمندان زيادي در عرصه داخلي و بينالمللي فعال هستند. فريد امينالاسلام هم از هنرمنداني است كه نزديك به دو دهه در رسانههاي عكس و ويديوآرت فعاليت دارد. اضمحلال و انهدام و سكوت ناشي از تقديرپذيري درونمايههاي غالب آثار اين هنرمند هستند. امينالاسلام پيش از اين در چندين نمايشگاه عكس و ويديوآرت داخلي و خارجي حضور داشته و نشان داده از هنرمندان پيگير اين رسانهها است. چهار ويديو از اين هنرمند در نمايشگاه انفرادي ويديو آرت با عنوان «استيگماتا» از هفتم تا هجدهم خرداد ماه در گالري نگر به نمايش گذاشته شد. در بيانيه نمايشگاه ميخوانيم: استيگماتا - Stigmata -علايمي است مشابه آثار زخمهاي روي بدن مسيح هنگام به صليب كشيده شدن. ريشه اين اصطلاح به اولين قرن پس از عيسي مسيح برميگردد كه سنت پائول (St.Paul) در نامه خود به غلاطيان، چنين مينويسد: «بعد از اين هيچكس مرا زحمت نرساند زيرا كه من در بدن خود داغهاي خداوند عيسي را دارم.»
در اين متن كه به زبان يوناني است، از كلمه استيگماتا (Stigmata) استفاده شده كه به معني داغ و علامتي كه براي شناسايي بردهها زده ميشده است.
در دوران معاصر همه ما در روح خود چنين علايمي داريم. اين چهار ويديو چهار علامت دروني من است.»
نمايشگاه انفرداي ويديوآرت آن هم بدون حامي مالي در اوضاع اقتصادي و كرونايي فعلي به نوعي انتحار حساب ميشود. اين هنر غيرقابل فروش در ايران كه حامي موزهاي هم ندارد به خلوصي ويژه تكيه دارد كه فقط با پيام هنر براي هنر قابل توجيه است. ديگر وجه شرافتمندانه ويديوآرت اين است كه به قول داگلاس هيوبلر Douglas Huebler 1927 - 1997 ويديوآرتيست امريكايي، «خوشبختانه اين هنر كالايي به جهان اضافه نميكند چون جهان ديگر با اشيا پر شده است.» به گفته خود هنرمند اين ويديوها اتوپرتره يا خودنگارهايهايي هستند كه روي ديوارهاي گالري نگر در شمايل زخم ديده ميشوند. دو ويديوي «خاطرات زندگي» و «طنابها» كه تكپلان هستند و با يك زاويه دوربين ساخته شدهاند موثرتر و نافذتر حس ميشوند. در «خاطرات زندگي» سيگاري كه انگار صاحب ندارد و رها شده است در كنار ساعت شني در حال سوختن است. جريان شديدي از فرتوتيت و كرختي و گذر بيحاصل زمان از اين ويديو در روح و روان مخاطب نفوذ ميكند. در ويديوي «طنابها» كه تكانهاي كوتاه و رفت و برگشت يك كشتي بسته شده به لنگرگاه را نشان ميدهد تلاش بيحاصل كشتي براي رهايي حس ميشود. اين حركتهاي تكراري كشتي نمادي از تكرارهاي جاري در زندگي همه ماست. قدرت اين دو ويديو در استفاده خوب از يك تصوير براي القاي مفاهيمي بزرگ است. مفاهيمي كه در قابهاي شبكههاي تلويزيوني با نازلترين فيلمها ارايه ميشود. در ويديوهاي «بيرون و درون» و «سايه» هنرمند به روايت نزديك شده اما اسير داستان نشده است. در اغلب ويديوهايي كه به عنوان ويديوآرت شاهد هستيم گاهي با فيلم مستند يا داستاني روبهرو ميشويم كه با استقلال ويديوآرت منافات دارد. البته فضاي ارايه ويديوآرت كه گالريها هستند تفاوتي بنيادين بين فيلم و ويديوآرت را موجب ميشود. در ويديو «سايه» شاهد هستيم كه سايه يك انسان در حال دوختن است و بعد در كنار اين ويديو تابلويي را ميبينيم كه عكس رودوزيشده را نشان ميدهد. در اينجا ديگر با يك ويديوآرت مستقل سر و كار نداريم بلكه با Mixed Media يا همان هنر چندرسانهاي مواجه هستيم. استيگماتا يك نمايشگاه جدي از ويديوآرت بود.