درباره فيلم «روزهاي بهتر» ساخته دريك تسانگ
انحراف از مسير
شاهين محمدي زرغان
«روزهاي بهتر» اثر دريك تسانگ فيلمساز هنگكنگي از نامزدهاي جايزه بهترين فيلم غيرانگليسيزبان اسكار امسال، داستان دختر نوجواني را به نام چن نيان روايت ميكند كه براي گذر از سد كنكور و رسيدن به دانشگاه معتبر در پكن تلاش ميكند و همزمان قرباني قلدري در مدرسه ميشود. فيلم تا اينجاي كار و وقتي به بيراهه نرفته است، لحظههاي به ياد ماندني خلق ميكند اما درست زماني نابود ميشود كه خالقان اثر اين را كافي نميدانند.
تكاپوي دانشآموزان قرباني كمالگرايي اجتماعي براي غلبه بر كنكور سراسري، قلدري و آزاري كه در اين بستر اتفاق ميافتد به همراه تاكيد بهاندازهاي كه روي سيستم نظارتي دولت چين در سطح اجتماع ميشود، از يك مجموعه درهمتنيده و پر از ريزهكاري خبر ميدهد كه قرار است به يك سلاح سياسي تبديل شود و سيستم را ويران كند. اما در ادامه با افسارگسيختگي ساختاري و لحني همهچيز دود ميشود و به هوا ميرود.
تسانگ با دنده معكوسي كه روي اين مساله ميكشد، فيلم را به يك درام جنايي معمولي تقليل ميدهد و فيلم را قرباني محدوديتهاي ژانري ميكند. يكسوم ابتدايي تمركز اصلي روي همين قلدري و فشارهايي است كه نوجوانان در مدرسه با آن مواجه هستند. يكي از همين نوجوانانِ قرباني خود را از راهروي مدرسه به پايين مياندازد و چن كت خود را با ظرافت روي جنازهاش مياندازد. اين يكي از بهترين لحظاتي است كه در فيلم با آن روبهرو ميشويم.
اين بيان ظريف روياگون كه من را ياد شيون سونو مياندازد، بدون زيادهگويي احساسي و روايي در هيچ جاي فيلم يافت نميشود. موقعيت دراماتيكي كه با پف احساسي و اجباري فيلمساز در ادامه به فراموشي سپرده ميشود. حالا نوبت چن است كه به هدف آزارگران تبديل شود. نوجواناني كه بيشتر از آنكه محصول سياست و جامعه باشند، به قاتلهاي رواني شبيه هستند. شخصيتهاي تكبعدي كه انگار كاري جز آزار و اذيت و اعمال خشونت ندارند. فيلم كاري با خود اين قلدرها ندارد، آنها ابزار دراماتيزه كردن اغراقآميز فيلمنامهنويس و كارگردان هستند تا توجيهي براي فشارها و گريههاي چن باشند. داستانهاي فرعي چنان فربه ميشوند كه كل لايه اصلي را ميبلعند و حالا با عشق نوجواني، قتل و حتي يك آزارگر جنسي فرعي و بيربط روبهروييم كه يكسوم ابتدايي را به حاشيه ميكشانند. گويي اين را خود فيلمساز متوجه شده است و با بيانيههاي تيتراژ ابتدايي و پاياني فيلم و همچنين چسباندن آن به يك داستان واقعي التماس ميكند كه از دغدغه بهظاهر اصلي او يعني همين قربانيان آزار و كمالگرايي در مدارس منحرف نشويم.
اما كار از كار گذشته است، فيلم هر چه دارد روي عشق نوجواني چن و پسر شرط ميبندد و زيركي خود در دلالتهاي سياسي و اجتماعي را فداي اين احساسات خروشان ميكند. احساساتي كه فيلم و شخصيتهايش را خفه ميكند. «روزهاي بهتر» در نيمه دوم نميداند روي چه چيزي بايد تمركز كند و در پيوند دادن مسائلي كه مطرح كرده، ناتوان است. فيلم با رويكرد واگرا و دستكاريهاي احساسي و تغيير مسيرهاي مداوم تلاش ميكند ابعاد روايي را گسترش دهد. اما معجزهاي در كار نيست و بهجاي آنكه فيلم امكاني براي فراروي از خبر و بيانيه باشد با آشفتگي دراماتيكي كه دارد بيشتر به يك بنبست امكان شبيه است كه روي قطرهاي خود بينهايت حركت تكراري انجام ميدهد.