خاطرات سفر و حضر (8)
اسماعيل كهرم
در منطقه حفاظت شده «نوروئيه» بوديم و با محيطبان منطقه در حال گشتزني. اين منطقه، بهشتآسا و اولين منطقه حفاظت شده در استان يزد است. در طول جاده، يك موتوسيكلت در كنار كوه پارك شده بود. محيطبان تيموري با ديدن اين موتور كه قفل شده بود، آنتنهايش افراخته شد. اتومبيل را پارك كرديم و راه سربالايي را پيش رفتيم. حدود يك ساعت رفتيم تا به يك قسمت تخت كوه رسيديم. مقداري گوني و برزنت روي زمين ريخته شده بود. در بازرسي، آثار خون روي آنها ديده شد. قرارگاه شكارچيها بود. كمي پايين سراشيبي، كله قوچ و ميش و بز و نيز محتويات شكم آنها ديده ميشد. لاشه حيوان شكار شده را سبك ميكنند تا حمل آن به پايين آسان شود. تيموري زير برزنتها رفت و مخفي شد. من هم در خم كوه پنهان شدم و منتظر ماندم. پس از مدتي صداي صحبت دو نفر از پس گدار آمد. دو نفر يك لاشه را با خود ميآوردند. به محل اختفاي تيموري كه رسيدند او با قد افراشتهاش از زمين برخاست! شكاركشها از ترس فرياد كشيدند. لاشه قوچ را بدون سبك كردن با خود تا پاسگاه حمل كردند! بعدها لاشه به عنوان مدرك جرم عليه متهمان به كار گرفته شد.