• ۱۴۰۳ شنبه ۳ شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4970 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۱۵ تير

خاطرات سفر و حضر (12)

اسماعيل كهرم

سه تايي به هم پيوستند و با صبر و حوصله ما را تعقيب كردند. سر را پايين انداخته بودند و آرام مي‌آمدند. فاصله را به تدريج كم كردند و با نهايت بردباري، آهسته ما را تعقيب كردند. محيط‌بان خليلي، يك 6 تير روسي همراه داشت. بنده هم يك عصاي دست‌ساز داشتم. همين. خليلي كم‌كم بي‌تاب شده بود. اصرار مي‌كرد كه از نهر بپريم و مي‌گفت هر دو توانايي پرش از عرض نهر را داشتيم ولي بنده، سال قبل از آن، پايم را در يك تصادف شكسته بودم و هنوز يك قطعه فلزي در مچ پاي من بود و بنده نمي‌توانستم شكستن مجدد مچ پا را ريسك كنم. خوانده بودم كه به مرور، گرگ‌ها فاصله خود را به قربانيان كم و كمتر مي‌كنند و سپس ناگهان از جهات گوناگون، دايره‌وار به طعمه حمله مي‌كنند. هر گرگ، به قسمتي از بدن ! مهم آن بود كه ما با قدرت به راه ادامه دهيم. كوچك‌ترين نشان عجز و ناتواني، موجب حمله سريع گرگ‌ها مي‌شد. خوب ما (به‌خصوص من) شانس آورديم. چند قدم پايين‌تر به درختي رسيديم كه روي نهر خم شده، از اين طرف به آن طرف رود خم شده بود. وقتي كه ما از روي درخت عبور كرديم و به سمت ديگر رفتيم، گرگ‌ها لب نهر ايستادند و بيني آنها چين خورده، با خشم زوزه مي‌كشيدند. شايد مي‌گفتند: «از دست داديم رفتند. حيف.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون