از زندگيتان بنويسيد
جمال ميرصادقي
شاهكارهاي ادبي، از سه عامل بنيادي برخوردارند: ماندگاري، خلاقيت، ارتباط معنادار با جهان واقع. اين سه، جهان داستان را ميآفريند. در اينجا موردنظرم از جهان داستان، ادبيات داستاني است كه كل آثار خلاقه منثور را در بر ميگيرد.
ادبيات داستاني در معناي جامع آن به هر روايتي كه خصلت ساختگي و ابداعي آن بر جنبه واقعي و تاريخياش بچربد، گفته ميشود و بايد به ظاهر همه انواع خلاقه آثار ادبي را در بربگيرد، چه نثر و چه نظم، اما در عرف نقد ادبي امروز تنها به آثار روايتي خلاقه منثور، ادبيات داستاني ميگويند.
جهان واقع يا امر واقع، چيزهايي است كه رخ ميدهد و با «واقعيت» و «حقيقت» رابطه تنگاتنگي دارد، جهان داستان نيز مجموعه آن چيزهايي است كه از اين رخدادها بازآفريني ميشود و بالطبع بايد به نحوي «واقعيت» و «حقيقت» اين رخدادها را در خود بازتاب دهد. ازاينرو، جهان داستان وابسته به جهان واقع است و در ضمن در ذات خود نيز مستقل است.
جهان واقع از اجزاي گوناگوني تشكيل شده است و اگر داستاننويسي بخواهد جنبهاي از واقعيت آن را بازآفريني كند، ناگزير است كه حادثهها و وضعيت و موقعيتهاي آن را به هم بريزد و از نو آن را با هياتي تازه روايت كند، به بياني ديگر، آنچه را با منظور و درونمايه آن همخواني دارد برگزيند و به آن وحدت و يگانگي بدهد و با نظم و سازمان ديگري عرضه كند. نويسنده ميكوشد در جهان داستان با كاهش يا افزايش اين همخواني را در اجزاي برگزيدهاش به وجود آورد تا استقلال خود را از جهان واقع فراهم آورد و بازآفريني وقايع را، بر طبق خواست و هدفش يكپارچه و باورپذير كند مثالي بزنم. مردي از خانهاش را ه ميافتد كه به ديدار دوستي برود و از او كتابي بگيرد. مادرش نامهاي به او ميدهد كه سر راهش به صندوق پست بيندازد، اين درونمايه داستانش است و ميتواند در جهان داستان از محتواي كتاب هر چه ميخواهد صحبت كند و نبايد از نامهاي كه مادرش به او داده حرفي بزند، چون هيچ ربط به موضوع داستان ندارد.
جهان داستان بازتاب سنجيدهاي است از جهان واقع، نه بازنويسي و گزارش وقايع و وضعيت و موقعيتهاِي آن. داستان، تعمق در زندگي دروني و بيروني و راهي است براي بيان واقعيتهاي زندگي به زبان. اين تعمق هر چه هماهنگتر و صادقانهتر صورت بگيرد، حقيقتمانندتر و تاثيرگذارتر است.
نويسنده بايد در تعمق زندگي، بيشتر متكي به ويژگيهاي هويت درونياش باشد تا جنبههاي بيروني. آنچه بزرگان و مشاهير نويسندگي توصيه كردهاند اين است كه اين تعمق در زندگي از آنچه ميشناسيد و تجربه و مشاهده كردهايد بايد صورت بگيرد. گفتهاند از چيزي كه نسبت به آن شناخت نداريد، كمتر حرف بزنيد.
موثرترين و بهترين منبع براي نوشتن داستان، تجربههاي خود آدم از زندگي است كه به تخيل آورده ميشود. لازم نيست كه حتما خودمان تجربه مستقيم از موضوع داشته باشيم، ميتوان از تجربههاي ديگران نيز بهره گرفت و آن را دروني و خودي كرد. اعمال تجربههاي دروني به ما امكان ميدهد كه كيفيت حسي و ذهنيمان را صادقانهتر و موثرتر روايت كنيم، چون تجربه دروني حسي و ذهني ما با كيفيت روحي و خُلقي ما درآميخته است، تمايزي كه داستانهاي امروزي را از قصههاي سنتي جدا ميكند، همين عامل روانشناختي است كه به داستانهاي امروزي هويت و شناسنامه ميدهد.