خاطرات سفر و حضر (29)
اسماعيل كهرم
در عسلويه بودم؛ در مرداد!!! ولي گرمايش، آفتابش و خاك تفتيدهاش براي ما ايرانيها بهشت است. از ساعت 5 صبح تا 10 كار ميكرديم و تا ساعت 4 استراحت و سپس تا ساعت 8 بازهم كار و بعد بهشت آنجا بود. مردم بيرون ميآمدند و وقت صفا بود در آن هواي خوش. در ساحل رانندگي ميكرديم. يكي از متخصصان شركت توتال، به آبهاي آبي نگاه كرد و گفت «اون چيه؟» صخرهاي روي آب بود. پياده شديم. امواج، صخره را به ساحل آوردند. يك لاكپشت پشت چرمي بود. بزرگترين لاكپشت جهان؛ با قطر لاك سه متر. سر بزرگ اين لاكپشت بزرگتر از توپ بسكتبال است. جسد لاكپشت به ساحل رسيد. «پل» دستش را در دهان جسد لاكپشت كرد و يك كيسه پلاستيكي بيرون آورد. paul توضيح داد: «كيسه پلاستيكي در آب متورم ميشود و به شكل عروس دريايي جلوه ميكند.» طعمه دلخواه لاكپشت. آن را ميبلعد و راه تنفس او را ميبندد و خفه ميشود! عمر 150 ساله بزرگترين لاكپشت عالم كه قبل از دايناسورها در روي زمين زندگي كردند، به يكباره قطع ميشود. به همين سادگي. كسي كه اين كيسه را در آب رها كرده، نتيجه كار خود را ميداند؟
اين جهان كوه است و فعل ما ندا / سوي ما آيد نداها را صدا