• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4989 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۱۰ مرداد

نگاهي تاريخي به بي‌تفاوتي مردم مصر نسبت به سرنوشت خود

چرا مردم مصر عليه السيسي اعتراض نمي‌كنند؟

آرمين منتظري

اوايل همين ماه، عبدالناصر سلامه سردبير روزنامه مشهور الاهرام به دليل انتشار نامه سرگشاده‌اي خطاب به عبدالفتاح السيسي رييس‌جمهوري مصر، دستگير و روانه زندان شد. سلامه در اين نامه از السيسي خواسته بود استعفا دهد و به دليل صرف‌نظر كردن از حق و حقوق مصر درباره حقابه رود نيل محاكمه شود. اين اتفاق مثالي است از اينكه چرا در مصر اعتراض و انتقاد به دولت امري بسيار نادر و حتي خطرناك است. آنچه در يك كشور دموكراتيك از آن با عنوان آزادي بيان ياد مي‌شود، در مصر به دستگيري، شكنجه و حكم‌هاي سنگين زندان مي‌انجامد. 

انتقاد سلامه از السيسي ريشه در ديدگاه او درباره واكنش ضعيف دولت مصر به ساخت سد رنسانس توسط اتيوپي دارد؛ پروژه‌اي عظيم كه موجب مي‌شود سهم مصر از حقابه رود نيل به‌شدت كاهش يابد. سلامه همچنين اقدام دولت السيسي در هزينه‌كرد ميلياردها دلار در حوزه تسليحات را مورد انتقاد قرار داد در حالي كه قاهره قصد ندارد از اهرم نظامي براي حل‌وفصل اختلافاتش با اتيوپي استفاده كند بنابراين نيازي به اين هزينه‌ها هم نيست. سلامه همچنين السيسي را به دليل واگذاري دو جزيره كوچك در درياي سرخ به عربستان سعودي مورد ملامت قرار داد. اما واقعيت اين است كه در مصر اين سطح از انتقاد كه مستقيما متوجه شخص اول كشور مي‌شود، بسيار نادر است. سلامه به انتشار اخبار دروغ و تشويش اذهان عمومي و عضويت در يك گروه تروريستي متهم شده است. وكلاي دولت در دادگاه، او را خائن توصيف كرده و متهمش كرده‌اند كه از طريق خوانش دروغ از سياست مصر در قبال سد رنسانس، قصد دارد در كشور هرج‌ومرج و بي‌ثباتي ايجاد كند. اما واقعيت اين است كه بسياري از مصري‌ها در خصوص بحران آب با نظرات سلامه موافق هستند. سلامه معتقد بود كه السيسي نبايد توافقنامه سال 2015 نيل را امضا مي‌كرد. در آن توافقنامه اتيوپي توانسته به نحوي از پايبند ماندن به حق و حقوق مصر در خصوص رود نيل، شانه خالي كند. يكي از اعضاي دادگاه عالي مطبوعات مصر انتشار نامه سلامه را مورد انتقاد قرار داده و اين نامه را پر از افترا توصيف كرد و رسانه‌هاي حامي دولت نيز سلامه را عنصري تحريك‌كننده توصيف كرده‌اند. 
در مصر، وارد آمدن چنين اتهاماتي به مخالفان و منتقدان امري كاملا معمول است. چهار ماه قبل از دستگيري سلامه، يك زن فعال حقوق بشر مصري نيز به اتهام انتشار اخبار جعلي و عضويت در يك گروه تروريستي بازداشت و روانه زندان شد. تنها كاري كه او كرده بود اين بود كه شرايط بد بهداشتي مصر را گزارش و فاش كرده بود كه ويروس كرونا در ميان زندانيان مصري به‌شدت شيوع يافته است. او به دليل همين اقدامات به 18 ماه زندان محكوم شد. وقتي كه كار به فعالان سياسي و حقوق بشر مي‌رسد، چنين اتهامات و احكامي در دستگاه قضايي مصر يك استاندارد محسوب مي‌شود. در واقع رهبران و مقامات عاليرتبه مصر به شنيدن انتقادات علني عادت ندارند. براي مثال در زمان جمال عبدالناصر، رسانه‌هاي مصري هرگز از او انتقاد نكردند. بعد از جنگ شش‌روزه مصر و اسراييل در سال 1967، ناصر مسووليت كامل نتيجه فاجعه‌بار جنگ را پذيرفت و به شكست نيروهايش در جنگ اعتراف كرد. اما هنوز كه هنوز است مردم مصر ناصر را ستايش مي‌كنند و معتقدند اگر او بود مي‌توانست آنها را از اين وضعيت عبور دهد. 
البته ناصر خوب مي‌دانست كه چطور با افكار عمومي ارتباط برقرار كند؛ مهارتي كه السيسي به هيچ‌وجه از آن برخوردار نيست. در سال 2016، پس از اينكه فعالان سياسي از مردم خواستند براي يك اعتراض گسترده عليه كنترل رياض بر دو جزيره درياي سرخ به خيابان‌ها بيايند، تنها كاري كه السيسي كرد اين بود كه ظرف مدت شش ساعت نيروهاي ارتش مصر را در سراسر كشور مستقر كرد. 
اما چرا مصري‌ها به اقدامات حاكمان‌شان اعتراض نمي‌كنند؟ براي پاسخ به اين سوال بايد نقبي به تاريخ مصر زد. يكي از دلايل اين امر به نوع نگرش مردم مصر به حاكمان و عملكردشان بازمي‌گردد. مصري‌ها نه تنها در قبال حاكمان خودشان بلكه در زمان امپراتوري پارس، رومي‌ها و عرب‌هاي مسلمان بر مصر هم، دست به اعتراضي عليه آنها نزدند. حتي قبل از اين امپراتوري‌ها نيز - زماني كه مصر توسط فراعنه اداره مي‌شد - مردم مصر معتقد بودند حاكمان‌شان مقدس هستند و از قدرت مطلقه برخوردارند، بنابراين اقدامات‌شان كاملا قابل توجيه است. يكي ديگر از دلايل نيز اين است كه در جوامعي كه زندگي مردم در آن به‌شدت به منابع آبي وابسته است، نوعي بي‌تفاوتي سياسي رواج پيدا مي‌كند، چراكه حاكمان اين جوامع در طول تاريخ بر منابع آب تسلط يافته و توزيع آب را خودشان انجام داده‌اند بنابراين هميشه كنترل مهم‌ترين شريان حياتي جامعه را در اختيار داشته‌اند. 
اگر نگاهي به نقشه‌هاي پراكندگي جمعيتي مصر بيندازيد، مي‌بينيد كه اكثر جمعيت مصر تنها در 5 درصد مساحت يك ميليون كيلومتر مربعي مصر زندگي مي‌كنند و اين تراكم جمعيت در مساحت اندك موجب مي‌شود حاكمان مصر راحت‌تر بتوانند مردم را در سرزميني تخت، كنترل كنند. فراعنه، نخستين حاكمان مصر بودند كه توانستند حكومتي مركزي در اين كشور ايجاد كنند و به اين ترتيب موفق شدند جمعيت مصر را تحت هژموني و نهادهاي سياسي خود قرار دهند. اين نوع از تجربيات تاريخي مردمي كه با دست سرنوشت گرد هم آمدند به تدريج در حافظه تاريخي آنها رسوخ كرده و به امري معمول تبديل شده و اين «امر معمول» همان بي‌عملي است كه امروز در مردم مصر مي‌بينيم. هرچند برخي از افراد خاص در مصر گهگاه دست به اعتراضاتي عليه دولت مصر زده‌اند اما اين اقدامات فردي در مقابله با دولت، به درخواست‌هاي عمومي و تودهاي مردم براي انجام اصلاحات ختم نشده است. در نتيجه آن دسته از كساني كه خواهان تغييرند به تدريج به سياه‌نمايي و بدبيني متهم مي‌شوند و درمي‌يابند كه نمي‌توانند مردمي كه از برخورد خشن دولت‌شان مي‌ترسند را بسيج كنند. در نهايت اين دسته از افراد به اين باور مي‌رسند كه هيچ شانسي در برابر دستگاه عريض و طويل و قدرتمند اجبار و زور نظام حاكم ندارند. 
البته نبايد از نظر دور داشت كه مصري‌ها به‌رغم همه بي‌تفاوتي‌هاي‌شان، در دوره‌هايي از تاريخ دست به اعتراض نيز زده‌اند. در سال 1919، بعد از اينكه انگليسي‌ها يكي از رهبران ملي‌گراي مصر به نام سعد زغلول را دستگير و تبعيد كردند، اعتراضات استقلال‌خواهانه سراسر مصر را در بر گرفت. در سال 1922، انگليسي‌ها مجبور شدند مصر را به عنوان يك كشور مستقل به رسميت شناخته و يك نظام سياسي اشتراكي را در اين كشور بنيان‌گذاري كنند. هر چند انگليسي‌ها در ساختار اين نظام همچنان كنترل منطقه كانال سوئز را در اختيار داشتند، اما مصر نهايتا به استقلال رسيد. در سال 1968، كارگران مجتمع صنعتي حلوان در جنوب قاهره عليه صدور احكام زندان بسيار سبك براي فرماندهان نيروهاي هوايي مسوول در شكست مصر در جنگ شش روزه با اسراييل، دست به اعتراض زدند. بين سال‌هاي 1971 تا 1972 دانشجويان مصري عليه تصميم انور سادات براي صرف‌نظر از ورود به جنگ با اسراييل و آزاد‌سازي صحراي سينا دست به اعتراض زدند. چراكه سادات پيش‌تر قول داده بود به اشغال اسراييل بر صحراي سينا خاتمه خواهد داد. 
به رغم اينكه همه اين اعتراضات رخ داده، اما نمايش عمومي نارضايتي در همه اين اعتراضات، عمر بسيار كوتاهي داشته است. جامعه كشاورزي مصر و الگوي قابل پيش‌بيني زندگي، نوعي فرهنگ عمومي را در مصر حاكم كرده كه در آن ثبات و مدارا امري حتمي و ضروري تلقي مي‌شود. قبل از حمله اسكندر مقدوني به ايران، مصر براي مدت زمان 200 سال تحت تسلط امپراتوري هخامنشيان بود. وقتي اسكندر به ايران حمله كرد و سلسله هخامنشيان را منقرض كرد، از ايران راهي مصر شد. مردم مصر در آن زمان از اينكه اسكندر آنها را از دست امپراتوري هخامنشيان خلاص كرده خوشحال بودند و از اسكندر استقبال كرده و او را به عنوان خدا مي‌پرستيدند. مصري‌ها امپراتوري بطلميوسي كه اسكندر روي كار آورد را پذيرفتند و حتي پس از آن به امپراتوري كلئوپاترا نيز رضايت دادند. پس از آنكه كلئوپاترا توسط ارتش روم شكست خورد مصري‌ها امپراتوري بيزانس را نيز پذيرفتند. سپس مسلمانان در قرن هفتم ميلادي به مصر لشكر كشيدند و مصري‌ها از عمرو بن عاص به عنوان كسي كه آنها را از شر رومي‌ها نجات داد، استقبال كردند. از اينجاي كار بود كه مصري‌ها به جاي زبان تركي و فارسي به زبان عربي روي آوردند. در سال 969 وقتي كه خلافت فاطميان مصر را فتح كرد، مصري‌ها به تشيع گرويدند و سپس در سال 1169 وقتي كه صلاح‌الدين ايوبي كنترل مصر را به دست گرفت، مصري‌ها بار ديگر به مذهب تسنن گرويدند. آنها حتي در برابر فرانسوي‌ها كه بين‌سال‌هاي 1798 تا 1801 مصر را اشغال كرده بودند، نيز ايستادگي نكردند. بعد از آن امپراتوري عثماني، محمد علي كه يك افسر نظامي آلبانيايي‌تبار بود را به مصر فرستادند تا پس از خروج فرانسوي‌ها، كنترل را به دست بگيرد اما او بين سال‌هاي 1805 تا 1952 يك امپراتوري در مصر ايجاد كرد. او بود كه مصر مدرن را بنيان نهاد و اين كشور را به مركزي فرهنگي، آموزشي و ادبي تبديل كرد. 
در سال 1952 افسران ارتش مصر كودتايي نظامي را تدارك ديدند كه در نهايت به تكيه زدن ناصر به صندلي قدرت ختم شد. ناصر قصد داشت مصر را به لحاظ اقتصادي توسعه دهد اما در ماجراجويي‌هاي نظامي در خاورميانه گرفتار شد. تنها كاري كه ناصر كرد اين بود كه مصر را، يكي پس از ديگري، درگير بلا كرد. در سال 1956 جنگ بر سر كانال سوئز، سپس جنگ يمن و بعد از آن هم جنگ فاجعه‌بار شش‌روزه با اسراييل از دستاوردهاي ناصر براي مصر بود! اما هنوز كه هنوز است مصري‌ها ناصر را مسوول سياست‌هاي اشتباهش نمي‌دانند و بسياري از مصري‌ها هنوز معتقدند كه ناصر يك قهرمان ملي بود. بعد از مرگ ناصر در سال 1970، انور سادات رييس‌جمهوري مصر شد. او اقتصاد سوسياليستي ناصر را زير و رو كرد و نوعي اقتصاد نئوليبراليستي را بر مبناي منافع طبقه ثروتمند تاجر و كارآفرين، بنا نهاد. در سال 1977، صدها هزار نفر از مصري‌هاي فقير عليه سياست دولت سادات در كاهش يارانه اختصاص يافته به مواد غذايي دست به اعتراض زدند. سادات به اين نتيجه رسيد كه به جاي گوش كردن به پيشنهادهاي حاميان مالي خارجي مصر، بهتر است يارانه‌ مواد غذايي را بار ديگر بازگرداند. وقتي كه حسني مبارك جايگزين سادات شد، او هم با طبقه نئوليبرال همراه شد و به ارتش اجازه داد تا به بازيگر مهم عرصه اقتصادي مصر تبديل شود و به اين ترتيب طبقه فقير مصر فقيرتر از گذشته شد. در سال 2008، ظهور جنبش اصلاحي ششم آوريل كه ائتلافي از فعالان سياسي جوان و اتحاديه‌هاي كارگري بود نشانه‌هاي فروپاشي رژيم حسني مبارك و نارضايتي ارتش مصر از تصميم مبارك براي انتصاب پسرش جمال به جاي خود را آشكار كرد. 
شكنجه و كشتار بي‌رحمانه يك داروساز بيگناه در ژوئن سال 2010 اعتراض كوتاه‌مدت و بي‌نتيجه‌اي را در قاهره و اسكندريه به دنبال داشت. اما در آن سو، اعتراضات مردم تونس در سال 2010 كه پس از مرگ يك دستفروش به نام محمد بوعزيزي رخ داد، جرقه بهار عربي را زد. سرنگوني زين‌العابدين بن علي، ديكتاتور تونس پس از 24 سال، مصري‌ها را اميدوار كرد كه آنها هم مي‌توانند دست به چنين كاري بزنند. پس از اعتراضات گسترده در مصر و استعفاي حسني مبارك، شوراي عالي نيروهاي نظامي مصر به محمد مرسي اجازه داد رييس‌جمهور شده و قدرت را به دست بگيرد. اما در واقع، تصميم ارتش مصر اين بود كه مرسي را نيز سرنگون كرده و كنترل كامل سياسي در مصر را بازپس بگيرد. مرسي كه به لحاظ سياسي از درك و منطق مناسبي برخوردار نبود، مردم مصر را خشمگين كرد و ارتش از اين فرصت استفاده كرده و در سال 2013 او را سرنگون كرد. در نهايت السيسي در سال 2014 رييس‌جمهوري مصر شد و از آن زمان تاكنون قدرت را به‌طور كامل در مشت خود گرفته است. در طول سال‌هاي رياست‌جمهوري السيسي، حاكميت تماميت‌خواه و خودكامه مصر به اوج خود رسيده است. تاريخ مصر و انزواي جغرافيايي اين كشور بسياري از مردم اين كشور را به اين نتيجه رسانده كه بايد رهبري مستبد را بپذيرند و تنها به اميد روزهاي بهتري منتظر بمانند. اما جامعه مصر تنها مي‌تواند ذيل حكومت رهبري جسور و مدير، شكوفا شود و اين موهبتي است كه مصري‌ها دهه‌ها است از آن محروم بوده‌اند. 
منابع: 
Britannica
Aljazeera
AP


رهبران و مقامات عاليرتبه مصر به شنيدن انتقادات علني عادت ندارند. براي مثال در زمان جمال عبدالناصر، رسانه‌هاي مصري هرگز از او انتقاد نكردند. بعد از جنگ شش‌روزه مصر و اسراييل در سال 1967، ناصر مسووليت كامل نتيجه فاجعه‌بار جنگ را پذيرفت و به شكست نيروهايش در جنگ اعتراف كرد. اما هنوز كه هنوز است مردم مصر ناصر را ستايش مي‌كنند و معتقدند اگر او بود مي‌توانست آنها را از اين وضعيت عبور دهد. البته ناصر خوب مي‌دانست كه چطور با افكار عمومي ارتباط برقرار كند؛ مهارتي كه السيسي به هيچ‌وجه از آن برخوردار نيست. در سال 2016، پس از اينكه فعالان سياسي از مردم خواستند براي يك اعتراض گسترده عليه كنترل رياض بر دو جزيره درياي سرخ به خيابان‌ها بيايند، تنها كاري كه السيسي كرد اين بود كه ظرف مدت شش ساعت نيروهاي ارتش مصر را در سراسر كشور مستقر كرد. 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون