چرا زمانه ابنسينا قرن طلايي تمدن اسلام ناميده شد؟
آناهيد خزير
بيست و دومين نشست از مجموعه درسگفتارهايي درباره بوعلي سينا با عنوان «درنگي در زمانه ابنسينا» به سخنراني مهدي سيدي، پژوهشگر تاريخ و ادبيات اختصاص داشت كه چهارشنبه ۱۳ مرداد به صورت مجازي پخش شد. آنچه ميخوانيد گزارش بخشهايي از اين نشست است.
زمانه ابنسينا زمانه پرباري است، چراكه جز ابنسينا چند بزرگمرد ديگر عرصههاي علم، ادب، دانش و معرفت ايران در آن روزگار با ابنسينا همروزگار بودهاند. تولد ابنسينا ۳۷۰ هجري قمري در بخارا بوده و ۴۲۸ در همدان درگذشته و آرامگاهش در اين شهر بنا شده است، بنابراين به نيمه دوم قرن چهارم هجري قمري / قرن دهم ميلادي و اوايل قرن پنجم هجري قمري تعلق دارد. چند بزرگمرد ديگري كه همروزگار ابنسينا بودند در حوزه علم و دانش محض ميزيستند و همه قلههاي دانشيمردان ما در اين روزگار بوده است. دستكم از اين مردان حوزه علم و دانش محض زكرياي رازي، فارابي، ابنسينا و ابوريحان بيروني مربوط به اين دوره هستند و در حوزه شعر نيز رودكي پدر شعر فارسي و فردوسي حماسهسراي ملي ايران در اين دوره زندگي كردهاند و عارفي شيرينرفتار با نام ابوسعيد ابوالخير مربوط به اين دوره است. براي هر ايراني اين سوال مطرح ميشود كه قرن چهارم كه به قرن طلايي در تاريخ دوره اسلامي ايران مشهور شده چه ويژگي داشته كه چنين بزرگاني با اين كيفيت و كميت از اين قرن برآمدند؟
پاسخ به اين پرسش زماني مقدور است كه ما مروري بر تاريخ ايران داشته باشيم. چه قبل از اسلام و بعد از اسلام. قبل از اسلام حداكثر سه دودمان داريم. راز ماندگاري اين بوده كه اينها خودي و برآمده از خود مردم ايران بودند چه هخامنشيها، اشكانيان و ساسانيان. در دوره بعد از اسلام از چنين حكومتهايي بسيار كم برخوردار بوديم يعني دورههايي كه مردم برآمده از خود ايرانيها باشند بسيار كم داشتيم و در طول ۱۴۰۰ سال يكي از آن قرنهاي كاملا ايراني كه حكام ايراني بر آن حاكم بودن قرن چهارم است. ويژگي قرن چهارم اين است كه حكام ما از خود ايران برآمده بودند. چهار حكومت كلان سامانيان، آل بويه، آل زيار و صفاريان حاكم همه ايرانزمين هستند حتي ايران فرهنگي نيز حاكم ايراني بر آن حكومت ميكردند. يكي از امتيازات ديگري كه در قرن چهارم تا ششم و تا پيش از مغول داشتيم حضور دانشمندان و اديبان بود كه در اين قرن پرورش داده شدند و ما ايرانيها با مجموعهاي از ملل و مردم همسايه بده بستان علمي داشتيم و عضو يك جامعه بوديم و زبان عربي زبان دوم ما بود و با هم در ارتباط بوديم و اين سبب رشد و تعالي ما شده بود.
ابنسينا در بخارا و در قلمرو سامانيان متولد ميشود و بعد كه سامانيان سرنگون ميشوند رخت ميپوشد و در جوار ماوراءالنهر به خوارزم ميرود كه حكومتشان ايرانيتبار است و ابنسينا در آنجا زندگي ميكند و با ابوريحان بيروني جليس ميشود و بعد از آن محمود پيدايش ميشود و ميخواهد خوارزم را بگيرد و در قلمرو آل بويه جوري زندگي ميكند گويي اينجا هم خوارزم است اما عرصه برايش تنگ ميشود و به پناه آل كاكو در اصفهان ميرود. اين يكي از محسنات ويژگيهاي آن روزگار است كه مردم ايران با ممالك كشورهاي همسايه و شمال و گرگان در ارتباط هستند و جزو جامعه بزرگي هستند.
در طول ۱۴۰۰ سال فقط قرن چهارم است كه ايرانيها حاكم بر سرنوشت خود هستند. در اين دوره اگر درآمدي داشت كشور خرج خودش ميكرد و مردم دلشان براي فرهنگ، ادب و هويت ايران ميسوخت. مورخ عاقل و خردمندي مثل ابوالفضل بيهقي حكايتي درباره اميرنصر ساماني نقل ميكند كه شبيه افسانه است.
بيهقي نقل ميكند در يكي از داستانهاي تاريخي امير نصر در آغاز بچه بود و گاهي خشن و بدرفتاري ميكرد و وزراي او بلعمي و جيحاني گفتند راهش اين است كه خردمندان را مشاور خود كني. ۷۰ خردمند را از سراسر مملكت براي اميرنصر ساماني جمع كردند و سنجيدند و سه خردمند را انتخاب كردند و نزد اميرنصر بردند. اين اوج حكومت خردمند يك مملكت است. آل بويه همچنين ويژگيهايي دارند.
كوتاه سخن اينكه به دو دليل است كه قرن چهارم دوره طلايي است: نخست اينكه حكومت ما از خودمان و برآمده از خود ايران بوده و به هويت و فرهنگ و ادب ما احترام ميگذاشتند زيرا تاريخ و فرهنگ خود ايرانيها بوده است و همين كمك كرده كه فردوسي بيايد و اساطير و افسانه ما را كه عربها ميخواستند از بين ببرند سروسامان بدهد و فردوسي شاهنامه را براي ما سرود و باعث شد عظمت زبان فارسي حفظ شود و رودكي شعر فارسي بسرايد.
دوم اينكه بزرگاني مانند زكرياي رازي، فارابي، ابنسينا، ابوريحان بيروني، ابوسعيد ابوالخير، رودكي پدر شعر فارسي و فردوسي حماسهسراي ملي ايران در اين دوره زندگي كردهاند و در تاريخ ايران سربرآوردند. اينكه زبان فارسي، شعر و ادب و تاريخ در زمان سامانيان شكل ميگيرد همه برآمده از اين ملت هستند و به اين فرهنگ و زبان احترام ميگذارند و ميخواهند اين زبان رشد كند. پيداست كه جلوي خردورزي را نميگرفتند و قلم اهل نوشتن را نميشكستند و اين بزرگان پيدا شدند كه يكي از اين بزرگان ابنسيناست.