• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5008 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۳ شهريور

محمدحسين عمادي، كارشناس ارشد سابق سازمان ملل در بازسازي افغانستان در گفت‌وگو با «اعتماد»:

طالبان تشنه و خواستار به رسميت شناخته شدن از سوي جهان است

محمدحسين عمادي به مدت هشت سال (در فاصله سال‌هاي ۲۰13-۲۰05 ميلادي) به عنوان مشاور ارشد سازمان ملل در بازسازي اين كشور نقش داشته است. وي موسسه تحقيقات AIRD را در افغانستان بنيان گذاشته است كه به عنوان يكي از سازمان‌هاي شناخته‌شده در افغانستان در مناطق روستايي در جنبه‌هاي مختلف مانند تحقيق، نظرسنجي، پروژه‌هاي توسعه و برنامه‌هاي آموزشي فعاليت مي‌كند. او در پانزده سال گذشته مقالات متعدد و دو فصل كتاب در تحليل شرايط داخلي افغانستان و اقتصاد و منابع طبيعي اين كشور به زبان فارسي و انگليسي منتشر ساخته است. عمادي همچنين نماينده دايم ايران در سازمان خواربار جهاني بوده و هم‌اكنون به عنوان استاد در دانشگاه‌هاي چين فعاليت مي‌كند. با توجه به تحولات برق‌آساي اخير در كشور افغانستان بر آن شديم كه برخي از سوالاتي كه ذهن هر ايراني را درباره شرايط و تحولات افغانستان به خود مشغول داشته، با او مطرح كنيم. اين گفت‌وگو را در ادامه مي‌خوانيد.


چرا تسلط طالبان بدين‌گونه و با سرعت بسيار برق‌آسا و غيرقابل پيش‌بيني اتفاق افتاد؟

در پاسخ به اين سوال بايد گفت كه بر اساس شواهد و اطلاعاتي كه در دسترس است سرعت چشمگير پيروزي‌هاي طالبان و تسخير استان‌هاي اين كشور به خصوص هرات، مزار شريف و كابل همه جناح‌ها و گروه‌هاي سياسي داخلي و كشورهاي مرتبط با موضوع افغانستان، نه تنها ما را بلكه امضا‌كنندگان تفاهمنامه دوحه را نيز متعجب و شوكه كرده به‌طوري كه حتي رهبري طالبان و جناح‌هاي داخلي طالبان نيز سرعت تحولات را پيش‌بيني نمي‌كردند. سوال اصلي اين است كه چرا امريكا و ناتو كه قواي نظامي خود را به سرعت تخليه كرده بودند و به اميد مقاومت ارتش افغانستان بودند در محاسبه اين معادله چنين خطاي فاحشي كردند؟ آنچه از شواهد و ظواهر امر و پيام اشرف‌غني رييس‌جمهور اين كشور برمي‌آيد، آن است كه فروپاشي ارتش سيصد هزار نفره افغانستان دليل اصلي اين رويداد بوده است. البته دلايل اين فروپاشي قواي نظامي را مي‌توان در سه بخش جست‌وجو كرد:

۱- ضعف شديد و بلاتكليفي فرماندهان نظامي افغانستان به خصوص در يك‌سال گذشته و ابهام آنها در نوع برخورد با طالبان. به‌زعم برخي فرماندهان نظامي وقتي رهبران اصلي و تصميم‌گيران منازعات با طالبان به تفاهم و صلح رسيده‌اند چه ضرورتي به دفاع و خونريزي است؟ البته جابه‌جايي متعدد فرماندهان نظامي در يك سال اخير و ظهور افراد نالايقي در راس و بدنه ارتش و قواي نظامي افغانستان نيز بارها از سوي سياستمداران اين كشور مطرح شده است. مقوله خيانت فرماندهان نظامي نيز نتيجه همين بي‌لياقتي‌ها، ناهماهنگي‌ها و كاهش بودجه و لجستيك ارتش افغانستان است. ۲- تاكتيك هوشمندانه طالبان در فتح استان‌هاي مرزي اين كشور و شيوه تعامل آنان با رهبران سنتي و محلي اين مناطق نقش اصلي در سرعت پيشرفت آنها در بسياري از ولايات افغانستان داشته است. ۳- درك ناصحيح امريكا، قواي بين‌المللي و رييس‌جمهور افغانستان از ضعف سخت‌افزاري و روحيه دفاع در بين قواي نظامي اين كشور و واليان و قوماندانان در ولايات اصلي و بزرگ اين كشور نيز دليل ديگري در عدم توانمندي و ايستادگي قواي نظامي افغانستان است.

البته فرضيه ديگر نيز در اين مورد وجود دارد كه با پيام اشرف‌غني قوت بيشتري يافته است: مشاورين نظامي طالبان كه سازمان امنيت پاكستان (آ. اس. آ) هستند، به آنها توصيه كرده‌اند كه با آشفتگي به وجود آمده در بين قواي نظامي و حاميان دولت افغانستان بهتر است به صورت سريع اقدام كنند تا حريف در شرايط آچمز قرار گرفته و توان دفاع و طرح‌ريزي نداشته باشد و همچنين امكان شكل‌گيري مقاومت در قالب تشكيلاتي از رهبران جهادي و پنجشيري‌ها به رياست امرالله صالح (معاون پنجشيري رييس‌جمهور) در اين بين به وجود نيايد. تجربه بسياري از تحولات سياسي نشان داده است كه شرايط سورپرايز عملا باعث مي‌شود كه قواي بازنده از مقاومت نظامي و به‌كارگيري تاكتيك‌هاي موقتي گذار منصرف شده و به يك‌باره تمامي ساختار سياسي و نظامي دچار فروپاشي انفجاري شود. البته بايد منتظر بود و با اطلاعات مستند بيشتر در اين باره به قضاوت نشست.

سوال مهمي كه ذهن همه را مشغول كرده اين است كه آيا طالبان طي دو دهه گذشته تحول يافته‌اند؟

اين سوال شايد كليدي‌ترين پرسش در شرايط كنوني باشد. پاسخ به اين پرسش مي‌تواند بسياري از سوالات ديگر درباره آينده افغانستان و شيوه تعامل جهان با افغانستان را روشن كند. به همان ميزان كه سوال كليدي است بالطبع پاسخگويي به آن نيز به دلايل عديده دشوار و پيچيده است. به صورت خلاصه و در پاسخ به اين سوال بايد گفت كه قطعا و بدون شك طالبان تغييرات بسيار اساسي كرده‌اند. اين تغييرات را مي‌توان در كردار و گفتار آنها به وضوح يافت و تاثير خيره‌كننده آن را در ميدان عمل در سرعت چشمگير پيروزي‌هاي آنان يافت. اما شايد سوال اصلي با توجه به ماهيت آنها اين است كه تا چه حد پندار طالبان تغيير و اصول اعتقادي آنان تحول يافته است؟

ابتدا اشاره‌اي كنم به تحولات ميداني و ديپلماسي طالبان كه از بعد ميداني طالبان توانسته‌اند توانمندي‌هاي زيادي را در دو دهه گذشته كسب كنند كه خود مجال ديگري براي بحث مي‌طلبد. در بيست سال گذشته و فشارهاي فراواني كه طالبان پس از اشغال افغانستان از سوي قواي بين‌المللي تحمل كردند سه مرحله تحول را به نظر من تجربه كرده‌اند. اين سه مرحله در توان ميداني آنان پيچيدگي و پختگي مهمي به وجود آورده است. توان عملياتي، توان تشكيلاتي و تاكتيكي آنها به اعتراف سازمان‌هاي امنيتي امريكا، به‌شدت نسبت به گذشته افزايش يافته است. طالبان با بهره‌گيري از ريشه‌هاي قومي و زمينه‌هاي مذهبي توانسته‌اند با جوامع محلي، عمدتا پشتون‌نشين، به تعامل و تفاهم رسيده و قواي پشتيبان محلي خود را تقويت كنند. جذب نيروي جنگنده جوان از جوامع فقير محلي، تامين اسلحه از منابع منطقه‌اي، آشنايي با تاكتيك‌هاي اطلاعاتي و مخفي شدن از رصد الكترونيك و تقويت تشكيلات سازماني باعث شده كه اين گروه از قوام و قاعده بيشتري نسبت به گذشته برخوردار شوند. اين توانمندي‌ها عمدتا به دليل نوع مواجهه با آنان و كسب توان از طريق منابع داخلي و منطقه‌اي تامين مي‌شود. آنها نه تنها در ميدان نظامي تحول يافته‌اند بلكه در ميدان اقتصادي نيز منابع درآمدي خود را از محل ماليات محلي، تجارت و ماليات بر كشت ترياك بهبود داده‌اند.

در بعد گفتار و ديپلماسي نيز تغيير يافته و از تقويت در حوزه گفت‌وگو و ديپلماسي نيز غافل نبوده‌اند. در ده سال گذشته و به خصوص پس از دستگيري و مرگ بن‌لادن كه امريكا دليل و انگيزه‌ زيادي براي ماندن در افغانستان نداشت، طالبان تلاش موثري براي فعال كردن گفت‌وگو و ديپلماسي به منظور خروج قواي خارجي آغاز كردند. هرچند اين گفت‌وگوها همراه با تشديد فشارهاي هدفدار نظامي و امنيتي (ترورها و انفجارهاي انتحاري) بر قواي بين‌المللي بود، اما به صورت معناداري با روند گفت‌وگوها ميدان و ديپلماسي همتراز و هم‌مسير بودند. با تاسيس دفتر دوحه و رسميت يافتن مكاني مشروع براي رجوع به جبهه ديپلماتيك طالبان عملا فاز سوم تحول طالبان آغاز شد. هر چند گفت‌وگوهاي اوليه آنان كند و ناتوان بود اما در زمان كوتاهي آنها متوجه شدند كه ميدان‌دار اصلي اين منازعه دولت امريكا و نه دولت دست‌نشانده كابل و حتي كشورهاي منطقه و جهان، لذا طرف اصلي گفت‌وگوهاي خود را انتخاب و با قدرت رسيدن ترامپ و طرح وي مبني بر خروج امريكا از افغانستان، مذاكرات خود را با صراحت هرچه تمام‌تر با امريكا آغاز كردند. در يك‌سال گذشته نيز مهارت طالبان نه تنها در مذاكره و ديپلماسي بلكه هماهنگي ميان ميدان و ديپلماسي و همزماني ترورها و انفجارهاي ويرانگر در بن‌بست‌هاي مذاكرات نيز بر كسي پوشيده نيست.

آيا به‌رغم قوت گرفتن طالبان هم در ميدان و هم در ديپلماسي، تغييري در ماهيت اعتقادي و عقيدتي طالبان ظهور كرده است؟

همان‌طوركه اشاره شد، سوال اصلي كماكان جاي خود باقي است كه آيا طالبان از منظر اعتقادي و باوري نيز تغيير يافته است يا خير؟ البته اين سوال زماني اهميت بيشتر مي‌يابد كه بدانيم تقويت طالبان از جنبه ميدان و ديپلماسي در دو دهه گذشته نقش و اهميت تحول اعتقادي در طالبان را صدچندان مي‌كند. طالبان همچون «غول چراغ جادو» بيست سال از ديده‌ها پنهان بوده است، هم اكنون با قدرت و توان به مراتب بيشتر و در زماني متفاوت ظهور يافته و بديهي است كه تحولات انديشه‌اي آنان اصلي‌ترين پرسش همه تحليلگران باشد. در پاسخ به اين پرسش بايد گفت كه با اطلاعات محدود و اندكي در اين باره در مورد طالبان به چشم مي‌خورد. شايد بتوان گفت كه آينده تحولات افغانستان و تاثير آن بر جهان و منطقه در زمان سقوط كابل و سقوط مردم از هواپيماهاي غول‌پيكر امريكايي در گروه اطلاعاتي است كه همچون يك «جعبه سياه» در قفسه سينه و جمجمه سران طالبان قرار دارد و هنوز ناشناخته است. اما آنچه از رد پاي بيست ساله گذشته و ظواهر امر و كردار كنوني طالبان شاهديم، مبين آن است كه در مرحله انتقال و قبضه قدرت، آنها نرمش بيشتري از خود نشان داده‌اند و فرمان عفو عمومي آنها تابه حال مردم و جهانيان را نسبت به كابوس رجعت طالبان به تشكيك واداشته است! برخي تحليلگران معتقدند كه در بيست سال گذشته و در سه مرحله تحول طالبان سپهر انديشه و اعتقادي طالبان، هر چند بسيار محدود، اما تغييراتي يافته است. برخي گمانه مي‌زنند كه به دليل دوري آنها از القاعده و عربستان سعودي و نزديكي آنان به قطر، ديدگاه اخوان المسلمين به خصوص در ميان تيم دوحه و ملا برادر تقويت يافته است. تحولات سياسي و تشكيلاتي درون طالبان و تقويت جناح‌هاي معتدل‌تر در دو دهه گذشته و به خصوص بعد از مرگ ملاعمر، دليل برخي ديگر از تحليلگران است كه آنها را به تعديل ديدگاه‌هاي طالبان متقاعد كند. هر چند در حوزه عمل تمام تلاش آنها تاكنون اين بوده كه به دنبال قبضه نمودن قدرت هستند و در حوزه كلام همواره از مفهوم مبهم و دربسته‌اي به ‌نام «شريعت» استفاده مي‌كنند كه تفسير و تاويل آن در اختيار خودشان است. تجربه تاريخي به ما آموخته است كه هرچند قرار گرفتن در موضع قدرت از يكسو پيروزي تلقي مي‌شود اما در عين حال بهترين ميدان براي قضاوت و نمود باورهاي واقعي اعتقادي طالبان تحت لواي شريعت است، رواداري در قبال ديگر اقوام و قوميت‌ها و قبول يك دولت ائتلافي شايد اولين ملاك سنجش تحول مثبت در طالبان است.

به ‌نظر شما تاكنون برندگان و بازندگان اين پيروزي طالبان چه كشورهايي هستند؟

اولا بايد پذيرفت اين بازي تاكنون تمام نشده تا برنده و بازنده قطعي داشته باشد. ثانيا بر اساس يك نقشه پويا از ژئوپليتيك منطقه و جهان مي‌توان به تخمين برندگان و بازندگان اين تحول اشاره كرد. اگر بپذيريم جنگ قرن نوزدهم افغانستان بين روسيه و بريتانيا بر سر منافع دو ابرقدرت بوده و جنگ قرن بيستم بين شوروي و امريكا در افغانستان در چارچوب جنگ سرد است، به نظر من تحولات كنوني افغانستان متاثر از رويارويي چين و امريكا در جهان و منطقه است. البته در زيرمجموعه اين مقابله جهاني شاهد صف‌بندي و مقابله دو مدار از قدرت‌هاي منطقه‌اي (شامل: اسلام‌آباد، تهران، آنكارا، رياض و دوحه) هستيم كه بيان مكانيسم آن نيازمند گفت‌وگوي ديگري است. با اين توضيح كلي به ‌نظر مي‌رسد بازنده اصلي در اين تحولات در صحنه ملي، ملت افغانستان است كه به عنوان حيات خلوت منازعات جهاني بيش از يك قرن است كه روي صلح و آرامش و ثبات به خود نديده است و تحولات كنوني نيز افق مثبتي را براي صلح و ثبات افغانستان نشان نمي‌دهد. اما بازنده اصلي اين تحولات در صحنه جهاني بدون شك در مرحله اول امريكا و هم‌پيمانان وي هستند. شيوه خروج و نحوه برخورد با مردم افغانستان قطعا به عنوان يك لكه سياه تاريخي براي ايالات متحده و شكست هژموني وي در تاريخ خواهد ماند و هزينه‌هاي به ‌مراتب سنگين‌تري (از هزاران ميليارد دلار هزينه بيست سال اخير) بر منزلت و چهره امريكا در جهان و منطقه به جاي خواهد گذاشت. شايد برنده اصلي اما مشروط در صحنه جهاني چين و روسيه خواهند بود. بي‌شك برنده اصلي و منطقه‌اي پاكستان خواهد بود كه افغانستان را در مواجهه با هندوستان و همكاري راهبردي با چين، به عمق استراتژيك خود تبديل كرده است. بازنده ديگر منطقه‌اي كشور هندوستان است اما در حوزه كشورهاي همسايه نيز ايران و كشورهاي آسياي مركزي كه همسايه شمالي افغانستان هستند در شرايط خنثي و ابهام مركب به سر مي‌برند كه مواجهه هوشمندانه آنها مي‌تواند آنها را به برنده يا بازنده اين بازي تبديل كند. بي‌شك براي ايران، شكست مفتضحانه امريكا در منطقه، يك پيروزي تلقي مي‌شود، اما به ‌شرط آنكه بتواند با ديپلماسي فعال در تركيبي كه به زودي اين خلأ را پر خواهد كرد منافغ ملي و بلندمدت خود را جست‌وجو كند. نبايد فراموش شود كه در كشورهاي عرب منطقه نيز بايد اذعان كرد كه قطر، در رقابت با عربستان و امارات، بي‌شك برنده اصلي بازي است.

با اطلاعات محدود و ابهامات نامحدودي كه درباره طالبان داريم چه موضعي از سوي ايران بايد در قبال طالبان گرفت؟

با توجه به مخاطراتي كه هم اكنون منطقه و ايران با آن روبه‌روست و به منظورحفاظت از امنيت ملي و منافع ملي در قبال چنين پديده‌اي پيچيده قطعا بايد دور از احساسات با شكيبايي برخورد كرد لذا معتقدم به جاي هر گونه تقبيح يا تحسين ناشيانه، شتابزده و نادانسته درباره طالبان بايد اقدام و اعمال آنان را به دقت تعقيب و موشكافانه دنبال و اعمال روزمره آنان را تحليل كرد و مبناي تصميم و اقدام قرار داد. بايد هر اقدام جامعه جهاني و ايران بر مبناي اقدام و كردار طالبان باشد و قدم به ‌قدم و به ازاي هر تحولي به نفع ملت افغانستان و صلح و ثبات بازخورد مناسب داد. هر چند طالبان را يك جريان اصولگرا و بنيادگرا مي‌دانيم و معتقديم بنا به تجربه تلخي كه از آنان به ياد داريم: آزموده را آزمودن خطاست، اما يافته‌هاي يك ماه اخير در ميدان و شكست راهبرد مبارزه و حذف يا فشار حداكثري نيز نا كارآمدي خود را در دو دهه گذشته به ثبوت رسانده است. با تحولاتي كه در تركيب نيروهاي منطقه به وجود آمده و در سوال قبل به آن اشاره كردم ايران با هوشمندي و ديپلماسي فعال بايد با موشكافي تحولات و تحليل پويا و اهرم‌هاي كنترل اين فرآيند را همراه با كشورهاي منطقه و قدرت‌هاي جهاني به سمت اصلاح و بهبود هدايت كند.

اهرم‌هاي ايران و جامعه جهاني براي كنترل و تاثير‌گذاري بر طالبان چيست؟

اهرم‌هاي كنترل در مرحله اول بستگي به اولويت‌ها و نيازهاي طالبان دارد لذا شايد اولين و مهم‌ترين اهرم تاثير‌گذاري بر طالبان موضوع به رسميت شناختن حاكميت سياسي اين گروه بر افغانستان باشد. شواهد امر و مصاحبه‌هاي سخنگوي طالبان نشانگر اين است كه طالبان به‌شدت تشنه و خواستار به رسميت شناختن از سوي جهان هستند. به هيچ‌وجه ايران و هيچ كشور جهان نبايد تا تشكيل دولت فراگير (كه خود فرآيند بسيار پيچيده است) و ثبوت رواداري آنها نسبت به كليت جامعه افغانستان نظام سياسي حاكم را حتي مشروط، به رسميت بشناسد. اهرم دوم كمك‌هاي مالي و اقتصادي است. گفته‌هاي سران طالبان بيانگر اين موضوع است كه آنها خود نيز معترفند كه بدون كمك‌هاي بين‌المللي امكان اداره كشور و ادامه حاكميت در افغانستان را نخواهند داشت. لذا نه‌تنها كمك‌هاي بين‌المللي بلكه تعاملات اقتصادي با اين كشور بايد در گرو اقدامات و مطالبات اصولي از اين گروه باشد. شيوه پلكاني و تعاملي امتيازدادن به اين گروه بايد به صورت هماهنگ انجام شود. هماهنگي و يكصدايي جامعه جهاني باعث مي‌شود طالبان همچون دوره قبل حاكميت (2001-1996) با تاييد شتابزده چند كشور منطقه به حيات خود ادامه ندهد. تجربه گذشته طالبان نشان مي‌دهد آنها با تكيه بر بيرق شريعت كمتر به فشارهاي رسانه‌اي و ابزار حقوق بشري اعتنا مي‌كنند. در شرايط كنوني به نظر نمي‌رسد اهرم‌هاي داخلي همچون مقاومت پنجشير يا اعتراض پراكنده جامعه مدني و تظاهرات قومي نقش اساسي و تاثير‌گذاري بر تصميم‌ها و اقدامات طالبان داشته باشد. بدون شك نحوه عمل و اقدام طالبان مي‌تواند در ميان مدت به قدرت گرفتن اين دو اهرم داخلي تاثير گذاشته و با حمايت كشورهاي خارجي از اهرم‌هاي داخلي معادله را تغيير دهد كه خود مبحث پيچيده ديگري است كه بايد جداگانه به آن پرداخت.

به نظر شما ابزار اصلي كه طالبان براي گريز از اهرم‌هاي كنترل خارجي و داخلي خواهند داشت، چيست؟

تجربه گذشته طالبان نشان مي‌دهد كه اين گروه به عنوان يك گروه عقيدتي- قومي خاستگاه بومي و اعتقادي خاصي در افغانستان داشته و از نقاط ضعف خود همواره به عنوان نقاط قوت استفاده مي‌كند. از يكسو از پايگاه اجتماعي سنتي خود بهره برده كه با تكيه بر اعتقادات مذهبي به اين گروه اعتماد بي‌چون و چرا داشته و نيازي به پاسخگويي و اصلاح اعمال و ديدگاه خود نمي‌بينند و از سوي ديگر طالبان سازماني است كه از تشكيلات منسجم، ساختار متمركز و از بالا به پايين و قانون‌مدار و مدرن برخوردار نيست. همين شرايط است كه نه تنها طالبان را از تشكيلات تروريستي و گروهايي همچون القاعده و داعش (تروريست‌هاي بي‌وطن و سيال) جدا مي‌كند، بلكه باعث مي‌شود در مواجهه با اهرم‌هاي فشار خارجي از ابزار «زيست دوگانه» خود استفاده كند. به‌نحوي‌كه بتواند در شرايط دشوار تضاد بين گفتار و كردار (ميدان و ديپلماسي) خود را به اختلافات درون‌گروهي و انسجام داخلي ارجاع داده و از مهلكه و پاسخگويي بگريزد. يادمان باشد پس از بيست و پنج سال هنوز طالبان بسياري از اقدامات تروريستي و وحشيانه خود در خاك افغانستان و حتي كشتار ديپلمات‌هاي ايراني را رسما نپذيرفته و پاسخگو نيست! انشعابات داخلي و رقابت سه جريان داخلي غالب طالبان و اختلافات داخلي آنها درباره تفسير شرايط و برداشت از شريعت همواره باعث شده كه تناقضات و تخطي از تعهدات خود را به آن حواله و توجيه كنند. دومين ابزار طالبان بهره‌برداري از اختلافات خارجي و رقابت‌هاي منطقه‌اي در مواجهه با خود است. اين گروه با هنرمندي كامل جهت تفوق خود در سه دهه گذشته چرخش‌هاي فاحشي در يارگيري سياسي خود داشته‌اند و جز پاكستان همواره با كشورهاي منطقه و اولويت‌هاي آنان به مذاكره پرداخته‌اند و از گريزگاه‌هاي مقطعي به راحتي گريخته‌اند. طبيعتا راه برخورد با اين توانمندي طالبان، يكپارچگي و همصدايي كشورهاي جهان به خصوص كشورهاي منطقه و همسايه است كه با وجود اختلافات دامنه‌دار منطقه‌اي دور از دسترس است.


  وقوع شرايط «سورپرايز» عامل فروپاشي انفجاري افغانستان بود

 بازي طالبان تمام نشده تا برنده و بازنده قطعي داشته باشد
 تحولات كنوني افغانستان متاثر از رويارويي چين و امريكا در جهان و منطقه است
 براي ايران، شكست مفتضحانه امريكا در منطقه، يك پيروزي تلقي مي‌شود
 طالبان در مواجهه با اهرم‌هاي فشار خارجي از ابزار «زيست دوگانه» استفاده مي‌كند

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون