• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۸ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5011 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۷ شهريور

طاهر رحيم بازيگر فرانسوي از سختي ايفاي نقش شخصيت‌هاي واقعي مي‌گويد

مردي با قدرت ايفاي نقش شيطان و فرشته

ترجمه: رويا ديانت

 

سال 2009 به طاهر رحيم فرصتي براي ديده شدن داده شد؛ فرصتي كه آرزوي هر بازيگر جواني است. در فيلمي با عنوان «يك پيامبر» كه با تمركز بر حماسه گانگستري عرب از فرانسه توسط ژاك اوديار ساخته شد، رحيم 28 ساله اولين نقش اصلي خود را در برابر دوربين بازي كرد و موفق شد جايزه سزار بهترين بازيگر مرد را از آن خود كند. تصويري كه او از يك زنداني فقير كه در نهايت بدل به يك فرمانده جنايتكار مي‌شود، معرفي يك استعداد بزرگ به دنياي سينما بود. به‌طور طبيعي پس از آن هاليوود هم جلو آمد و رحيم فراخوانده شد. درنهايت پس از چند بار حضور در فيلم‌هاي انگليسي زبان مانند حماسه تاريخي «عقاب»، رحيم به فرانسه خود بازگشت؛ آن‌هم با كوله‌باري از تجربيات اجرا به زبان خارجي و بي‌علاقگي به آنچه سهم بازيگران عرب‌تبار در هاليوود است. رحيم كه اكنون به زبان انگليسي مسلط است با بازي به عنوان مامور FBI در حال شكار القاعده در سريال كوتاه «برج بلند» محصول 2018 بار ديگر با مخاطبان انگليسي‌زبانش روبه‌رو شد و نيز در نقش يهودا در مقابل خواكين فينيكس و روني مارا در فيلم زندگينامه‌اي «مريم مجدليه» بازي كرد.   بازگشت رحيم به دنياي بازيگري انگليسي‌زبان اوايل امسال با بازي در مقابل جودي فاستر در فيلم «موريتانيايي» به اوج خود رسيد. فيلمي كه روايت‌كننده داستان واقعي محمدو اولد صلاحي به عنوان فردي مشكوك به تروريسم در وقايع 11 سپتامبر است؛ مردي كه به اشتباه 6 سال در زندان گوانتانامو زنداني شد. بازي رحيم در اين نقش كه دقيقا صحيح اجرا شد و همدلي طبيعي مخاطب را جلب كرد، اولين نامزدي گلدن گلوب را براي او به ارمغان آورد. به همين دليل است كه وقتي تماشاگران در بهار امسال در سريال «مار» نتفليكس اين‌بار او را در نقش يك قاتل سريالي واقعي كه در دهه 1970 گردشگران غربي را در جنوب شرقي آسيا ترور كرد ديدند، دچار شوك ‌شدند.  طاهر رحيم كه بازيگر فيلم «گذشته» اصغر فرهادي هم هست، در گفت‌وگويي با كري موليگان، بازيگري كه دوبار نامزد اسكار شده از اين سخن ‌گفته است كه براي اينكه در سريال «مار» در ذهن يك قاتل سريالي قرار بگيرد، بايد به آغاز زندگي خود بازمي‌گشت.  اين مصاحبه را كه در نشريه اينترنتي «اينترويو» منتشر شده، با هم پي مي‌گيريم. 
كري موليگان: براي پيدا كردن تصويري از خودمان دو تا در گوگل جست‌وجو كردم و با خودم مي‌گفتم: «آخرين باري كه تو را ديدم كي بود؟» عكسي از خودمان را در مراسم بفتا ديدم زماني كه «يك پيامبر» برنده بهترين فيلم خارجي شد. جمعه شب هم «موريتانيايي» را تماشا كردم و تو در آن فوق‌العاده بودي.
رحيم: متشكرم.
موليگان: كي در «موريتانيايي» بازي كردي؟
رحيم: درست قبل از همه‌گيري، در آفريقاي جنوبي. چهار هفته فيلمبرداري داشتيم و بعد بايد به تايلند برمي‌گشتم.
موليگان: براي كار روي «مار»؟
رحيم: بله. در حال فيلمبرداري «مار» بوديم كه مجبور شديم كار را متوقف كنيم و من براي بازي در «موريتانيايي» رفتم و بعد بايد به تايلند برمي‌گشتم كه كوويد شروع شد. 
موليگان: براي فيلمبرداري مجدد برگشتي؟
رحيم: نه، بايد كار را تمام مي‌كرديم. مشكلاتي براي كار داشتيم مثل آب و هوا و مواردي از اين دست. اتفاقات عجيبي هم اين وسط رخ داد.
موليگان: مثل چي؟
رحيم: مردم تايلند هر روز صبح براي دعا مي‌آمدند زيرا فكر مي‌كردند روح قربانيان اين قاتل سريالي يعني چارلز سوبراج، براي شكار ما مي‌آيند. 
موليگان: من هنوز همه‌اش را نديده‌ام، اما تماشاي آن نگران‌كننده است. تو در اين سريال وحشتناك هستي و در عين حال كاملا نيروي مغناطيسي داري. اين كار مخاطب را در تضادي مداوم قرار مي‌دهد؛ چون درك مي‌كند اين مرد كيست و چه توانايي‌هايي دارد. احساس مي‌كردم كاملا عصباني شده‌ام. چطور همه اين چيزها به وجود آمد؟
رحيم: هميشه مي‌خواستم وجود شر را در يك شخصيت كشف كنم، اما پيدا كردن يك كار خوب سخت بود. از مدير امريكايي‌ام ايميلي دريافت كردم كه در آن به كلمه «قاتل» رسيدم و هيجان زده شدم. وقتي نام چارلز سوبراج را ديدم وحشت كردم، زيرا كتاب «زندگي و جنايات چارلز سوبراج» نوشته جولي كلارك و ريچارد نويل را در 16 سالگي خوانده بودم و همان زمان ‌خواستم بازيگر شوم. بنابراين واقعا مي‌خواستم نقش او را بازي كنم.
موليگان: بازي در نقش يك شخص واقعي من را مضطرب مي‌كند.
رحيم: هيچ‌وقت اين كار را كردي؟
موليگان: نقش يك شخص واقعي را بازي كرده‌ام، اما سال‌ها پيش بود و او چندان شخصيت شناخته شده‌اي نبود. او از خانواده‌اي مشهور بود؛ در واقع دختر روديارد كيپلينگ بود [در فيلم محصول سال 2007 با عنوان «پسر من جك»]. سال آينده هم در فيلم «برنشتاين» بازي خواهم كرد.
رحيم: او زنده است؟
موليگان: نه، اما شخصي كه تو بازي مي‌كني زنده است، درست است؟
رحيم: بله او در زندان نپال است. من به ملاقات با او فكر كردم زيرا مي‌خواستم ببينم او چطور سعي مي‌كند مرا فريب بدهد. اما از نظر اخلاقي، اين براي قربانيان و خانواده‌هاي آنها مناسب نيست. علاوه بر اين، او مي‌خواست پول بگيرد و گفت: «مقداري پول به من بده تا صحبت كنيم.» اما من به قاتل پول نمي‌دهم.
موليگان: آيا او بايد براي هميشه در زندان باشد؟
رحيم: بله. او 80 ساله است، بنابراين زندگي‌اش را در زندان به پايان مي‌برد. اما نكته عجيب اين است كه او كاملا آزاد بود و با اين حال به تنها كشوري بازگشت كه اجازه داشت زنداني‌اش كند. او به عمد اين كار را انجام داد. فكر مي‌كنم شهرت او را به اينجا كشاند.
موليگان: من تازه فهميدم كه در واقع نقش يك شخص واقعي را بازي كرده‌ام.
رحيم: كي؟ با كدام فيلم؟
موليگان: شخصيت من در«حفاري». مغز من در حال قفل شدن است اما در مورد اين شخصيت نكته مهم اين است كه فيلم زيادي از او وجود ندارد. مثلا يك مصاحبه وجود دارد. براي همين فكر كردم بهتر است تلاش كنم تا اين شخصيت را خلق كنم تا اينكه بخواهم همه جزييات او را كپي كنم. كپي كردن از او فقط كار مرا خراب مي‌كرد. 
رحيم: رسيدن به روح اين مرد براي من خيلي سخت بود. او در دهه 1970 فرد مشهوري بود؛ اما امروز كسي او را نمي‌شناسد. به همين دليل من هم كمي به خودم آزادي عمل دادم. سعي كردم به شخصيت او برسم، اما نتوانستم چون هيچ همدلي در آدم ايجاد نمي‌كند. هميشه هنگام بازي سعي مي‌كني تا ارتباطي با شخصيت پيدا كني، چيزهايي كه درون خودت داري كه مي‌تواند آن شخصيت را واقعي‌تر كند. اما من نتوانستم چيزي پيدا كنم به همين دليل سراغ شواهد بيرون رفتم تا بتوانم او را بشناسم. به چند تا مصاحبه او گوش كردم؛ به ويژه صحبت‌هايش با همسايه‌اش؛ اما بازهم به او نرسيدم. كافي نبود. بنابراين به يك حيوان فكر كردم. به يك مار؛ يك مار كبرا را برداشتم... جذاب است، واقعا حركت نمي‌كند، اما ترسناك است. وقتي يك كبرا گاز مي‌گيرد، خيلي سريع اين كار را مي‌كند. بوم. اما باز هم كافي نبود. بنابراين به خودم گفتم «بابا چه خبر است؟» و بعد خطي از اپيزود سوم را كشف كردم. در آن ديالوگ او به دوستش مي‌گويد: «اگه قرار بود وايسم تا جهان به من برسه، هنوز بايد منتظر مي‌موندم. هر وقت هر چيز خواستم خودم رفتم و گرفتمش» و اين چيزي بود كه توانستم دركش كنم. من از خانواده‌اي از طبقه كارگر هستم، از يك روستا، بدون ارتباط با صنعت، من هم بايد مي‌رفتم و چيزي را كه مي‌خواستم مي‌گرفتم. هيچ كسي نمي‌آمد كه بگويد هي، مطمئنم كه تو بازيگر خوبي هستي. بيا شروع كن.
موليگان: (با خنده) آره... 
رحيم: مارك استرانگ كه مردي خوب و بازيگري است كه تحسينش مي‌كنم، زماني در نقش پدرم در يك فيلم بازي كرد. او به من گفت «وقتي نقش شاه را بازي مي‌كني، نقش شاه را بازي نمي‌كني. آنهايي كه اطرافت هستند اين حس را القا مي‌كنند كه پادشاهي». در اين سريال هم من نمي‌خواستم جز با جنا (كلمن) با هيچ يك از بازيگران ديگر صحبت كنم چون او هم نقش يك مجرم را ايفا مي‌كرد و همدست چارلز بود. بقيه مي‌آمدند و مثلا مي‌پرسيدند «خب ديشب چه كار كردي؟» و من جواب نمي‌دادم. 
موليگان: واي خدا... يعني همه مسير همين كار را كردي؟
رحيم: نه فقط دو هفته اول. وقتي همه‌چيز رديف شد بعد گفتم «خب حالا به چيزي كه مي‌خواستم رسيدم.»
موليگان: نمي‌دانم جرات انجام چنين كاري را دارم يا نه. 
رحيم: خوب نيست. از اين كار خوشحال نبودم اما مجبور بودم. 
موليگان: جالب اين است كه اين دو تا نقش كاملا متفاوت تو، در يك زمان اكران شدند. طيف شخصيت‌هايي كه بازي مي‌كني باورشدني نيست. در فيلم «موريتانيايي» خيلي همدلي ايجاد مي‌كني. اما عصبي هم هستي؛ مخصوصا اواخرش. آيا شخصيتي را كه ايفا كردي ديده بودي؟
رحيم: البته. يك آدم باورنكردني است. رفتم تايلند و با هم حرف زديم. انتظار داشتم آدمي تاريك‌‌تر باشد، كسي كه كمي ناراحت به نظر برسد. از كتابش و از مصاحبه‌هايي كه انجام داده بود فهميده بودم كه او عصباني نيست؛ اما وقتي فقط خودمان دو نفر بوديم گفتم «ببين، بابا مي‌توني به من بگي. هنوز يك كم عصباني هستي، نه؟» و او گفت «نه، اصلا» و خيلي چيزهاي جالبي برايم گفت از جمله اينكه «وقتي مردمي را كه به تو بدي كرده‌اند مي‌بخشي، اين يك درمان براي خودت است تا بتواني ذهنت را آزاد كني و در نهايت اين قدرت را خواهي داشت تا نظر مردم را تغيير بدهي.» اين كاري بود كه او با نگهبانانش انجام داد. 
موليگان: ديوانه‌كننده است. ما داشتيم گوگل مي‌كرديم و ماركوس (همسر موليگان) مطلبي درباره نگهبانان زندان در نيويوركر پيدا كرد. واقعا زندگي آنها عوض شد. در فيلم هم به آن اشاره شده است. اما اين يك چيز ديگر است. 
رحيم: رابطه آنها مي‌توانست به تنهايي يك فيلم براي خودش باشد.
موليگان: در پايان فيلم وقتي با محمدوي واقعي ديدار مي‌كني، مي‌بينيم كه واقعا شخصيت او را گرفته‌اي و در پايان فيلم اين خيلي تاثيرگذار است كه او را در زندگي واقعي‌اش مي‌بيني. 
رحيم: شگفت‌زده شده بودم چون يك نسخه بدون پايان‌بندي از فيلم را ديده بودم. وقتي براي دومين‌بار فيلم را ديدم و آن پايان‌بندي جديد را، به گريه افتادم. وقتي فيلم‌هاي خودت را مي‌بيني هيچ‌وقت به گريه نمي‌افتي چون داري خودت را مي‌بيني. اما ديدن محمدوي واقعي كه اطرافش را مردم گرفته بودند و شاد بود، مرا به گريه انداخت. 
موليگان: واي خداي من. وقتي او نشسته و دارد با ترانه باب ديلن مي‌خواند، انگار بي‌خيال‌ترين مرد جهان است. او چه حسي درباره فيلم دارد؟
رحيم: او بسيار خوشحال است. مي‌ترسيدم او را ببينم چون اگر شخصي وجود داشت كه مي‌خواستم راضي باشد، فقط و فقط او بود. اميدوارم اين فيلم كمك كند تا روزي گوانتانامو بسته شود. 
موليگان: بايد درباره جودي فاستر هم سوال كنم چون يكي از محبوب‌‌ترين بازيگران من در كره زمين اوست. كار با او چطور بود؟
رحيم: او باحال‌ترين است. هر كاري كه انجام مي‌دهد اصيل است. طوري كه قلمش را دست مي‌گيرد، ظرافتي كه هنگام نگاه كردن به شما دارد و حتي حالتي كه كتش را در مي‌آورد. بين برداشت‌‌ها خيلي با هم حرف نزديم چون من نياز داشتم تا واقعا بر بخش‌هاي مربوط به خودم تمركز كنم و در ضمن كمي هم ته دلم مي‌ترسيدم. اما يك نوع مكالمه بدون كلام با هم داشتيم. همه‌چيز به اعتماد برمي‌گردد. يك چيزي را با چشمانت مي‌گويي و او آن را مي‌فهمد. 
موليگان: ‌كي به زبان انگليسي مسلط شدي؟
رحيم: خيلي كار كردم. آن وقت كه با هم ملاقات كرديم برايم صحبت كردن سخت بود. 
موليگان: مي‌خواستم بگويم. چون وقتي همديگر را در تلورايد ديديم، ‌يادم هست كه از طريق افراد ديگر با هم صحبت كرديم. همه ما از تو مي‌ترسيديم؛ چون هم حسابي با حال بودي هم فرانسوي. نمي‌توانم بازيگري به زباني ديگر را تصور هم بكنم. همين‌ كه با لهجه امريكايي حرف بزنم براي من كافي است. 
رحيم: فكر كنم بيشتر دوست دارم به زبان انگليسي بازيگري كنم.
موليگان: واقعا؟ چرا؟
رحيم: چون زبان مادري من نيست و مي‌توانم عمق كلمات را كشف كنم. وقتي به يك زبان خارجي صحبت مي‌كني، چهره و بدنت هم همراه آن حركت مي‌كند و اين چالش برانگيز است. انگار داري مي‌پرسي: «‌موفق مي‌شوم يا نه؟»
موليگان: بعد از «يك پيامبر» بيشتر به فيلم‌هاي اروپايي پايبند ماندي و تقريبا در فيلم‌هاي امريكايي بازي نكردي. اين يك انتخاب بود؟
رحيم: راستش را بخواهي آمادگي نداشتم. چون واقعا نمي‌توانستم انگليسي حرف بزنم. براي مثال 4 سال پيش اصلا از پس بازي در «موريتانيايي» برنمي‌آمدم. كاوش در چنين شخصيت‌هايي خيلي طول مي‌كشد و نياز به داشتن تجربه بيشتر از زندگي دارد. من آن زمان به اندازه كافي اين تجربه را نداشتم. گاهي فكر مي‌كنم كه چرا دوست دارم با كارگردان‌هاي خارجي كار كنم و فكر مي‌كنم دليلش در دوره كودكي من نهفته باشد. من در حومه شهر زندگي مي‌كردم و بچه‌هايي از سراسر جهان در آن منطقه ساكن بودند. به خانه همديگر مي‌رفتيم و فرهنگ‌هاي هم را كشف مي‌كرديم. ولي در امريكا پيشنهادهايي كه به من مي‌شد خيلي كليشه‌اي بودند و نحوه نمايش آنها از مردم خاوميانه درست نبود. آنچه وقت سفر مي‌بيني اين مردم نيستند و فيلم‌ها بايد بتوانند اين كار را منصفانه انجام دهند. براي همين تصميم گرفتم منتظر بمانم تا پيشنهادهاي خوب دريافت كنم. چيزي كه با معني باشد. 
توضيح: طاهر رحيم يكي از داوران بخش رقابت اصلي جشنواره فيلم كن امسال هم بود. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون