نگاهي به زندگي سياسي و اجتماعي علامه حكيمي
در برابر قدرت
احمد مسجدجامعي
نخستين آشناييام با آقاي حكيمي به دوران دبيرستان، به زمان انتشار چاپ نخست كتاب حساسترين فراز تاريخ يا داستان غدير بازميگردد كه در آن از كتاب علامه اميني بسيار سخن رفته بود. علامه اميني، صاحب كتاب الغدير، عالمي شناخته در محافل حوزوي بود و هر گونه معرفي او و كتاب ارزشمندش در همين فضا صورت ميگرفت. انتشار اين كتاب، يك شخصيت ممتاز ولايي شيعي را در جامهاي نو به كل جامعه معرفي كرد. در فضايي كه فردوسي و شاهنامه با نگاهي خاص مطرح ميشد، اين كتاب با مدح علي اميرالمومنين از زبان فردوسي و از مقدمه شاهنامه آغاز شده بود؛ شايد اين نقطه سرآغاز نگاه فراگير جديدي به علي اميرالمومنين و همچنين شاهنامه بود.
كه من شهر علمم، عليام در است
درست اين سخن گفت پيغمبر است
نگاهي كه آقاي حكيمي تا آخر عمر و تا آخرين آثار، آن را ادامه داد. تاكيد او بر «حماسه غدير»، در آن كار مشترك گروهي از دبيران مشهد، بهواقع براي بيان حقانيت اميرالمومنين بود كه نماد عدالت و انسانيت شمرده ميشود.
آقاي حكيمي پيوسته نگاهي به «نقد قدرت» داشت و در پي تبيين پايههاي نظامي بود كه اساس آن بر عدل و عدالت باشد. او در پي آن بود تا ابعاد عدالت در جامعه اسلامي را برمبناي قرآن و احاديث و تعاليم ائمه سامان بدهد و اگر نشد، دستكم به لحاظ نظري آن را تبيين كند. اثر عمدهاي كه اين نظر او را بازتاب ميدهد، دوره كتاب الحياه است. آقاي حكيمي در اين اثر كوشيد قرآن و تعاليم عترت را با تبويبي نو، پيش چشم اهل نظر قرار بدهد. او متوجه بود كه عدالتخواهي بدون توجه به انسانيات ميتواند خطرناك باشد. به قول يكي از فعالان قديم كه خود سابقهاي در زمينه چنين مباحثي از نگاه چپ در ايران و جهان داشت، از انديشه عدالت چه هيولاهاي خونخواري كه به ظهور نرسيده است. آقاي حكيمي صاحب اين نظريه بود كه بدون توجه به انسان، عدالت هم جايگاهي نخواهد داشت. از اين رو در اين مجموعه، بخش مهمي از احاديث را ذيل انسانيات جاي داد.
آقاي حكيمي انديشههاي خود را خالي از سهو و خطا نميدانست و انتقادپذير بود. يكي از انتقاداتي كه بر ايشان ميشد، اين بود كه احاديث را تقطيع كرده و ذيل ابوابي خاص، بر اساس مشرب خود برده است و ديگر آنكه به وثاقت احاديث به اندازه كافي توجه نكرده. اما آقاي حكيمي مآخذ خود را به طور دقيق ذكر كرده و ميتوان صورت كامل احاديث را به آساني در آن مآخذ ديد. بهويژه در شرايط امروز كه اين احاديث و آن مآخذ و كتابها در فضاي مجازي در اختيار همگان قرار دارد؛ جز آنكه علماي پيشين نيز از چنين شيوهاي بهره بردهاند. اما اينكه احاديث را در ابوابي جديد آورده از اين روست كه در پي طرح مسائل نو در پرتو تعاليم منسوب به ائمه بوده و البته اين ابتكار پسنديدهاي است. در باب وثاقت هم اين نكته را ميتوان درباره ساير مجموعههاي حديثي جديد و قديم هم صادق دانست هر چند براي گزينش احاديث در اين مجموعه از مآخذ معتبر شيعي استفاده برده است.
بهواقع همان كاري را كه بزرگان حديث در دورههاي پيشين انجام داده بودند او هم به سرانجام رساند ولي در موضوعاتي كه پرسش زمانه و نياز امروز جامعه بود كه ويژگي آن هم فصلبنديهاي نو و نغز آن است. همه آن روايات و احاديث را محققان بزرگوار در مآخذ پيشين ديده بودند، اما آقاي حكيمي با نوع تبويب خود معنايي تازه ازآنها استنباط ميكرد.
خردهاي كه گاه به آقاي حكيمي گرفته ميشد، تاكيد بسيار ايشان بر زندگاني زاهدانه علي اميرالمومنين است؛ در حالي كه همه ائمه چنين روزگار نميگذراندند. آقاي حكيمي توجه ويژهاي به دوراني دارد كه امير در جايگاه پيشواي مسلمانان قرار داشت و طبعا از اين جايگاه، به عنوان الگويي براي حكومت به ويژه در زماني كه پيروان آن حضرت بر مسند نشستهاند، مطرح است. او حتي درباره فرمايش حسين سيدالشهدا كه براي امر به معروف و نهي از منكر از مدينه خارج شد و حج را نيمهتمام گذاشت باز هم چنين نگاهي داشت و آن را در حوزه نقد قدرت ميدانست نه در دايره محدود و سطح پايين و مناسبات فردي در جامعه.
نكته اساسي درباره آقاي حكيمي اين است كه جنبه عدالتخواهي در نگاه و آثار شخصي ايشان، جلوهاي ويژه داشت، اما كمتر به مباحث انسانيات و اجتماعيات در آثارشان توجه شده كه حجم آن در همان كتاب الحياه از ساير مباحث كمتر نيست.
جالب آنكه در برخي كشورها مباحث انسانيات بيشتر توجهبرانگيز است. بهتازگي يكي از فعالان فرهنگي جهان عرب ميگفت، مقدمه مباحث جلدهاي ۷ و ۸ الحيات آقاي حكيمي كه درباره انسانيات است در لبنان مبناي مسابقات و گفتوگوهاي فرهنگي فراگيري شده. او افزوده: مبناي فكري اين مسابقات همين مباحث انساني كتاب الحياه است. متفكران جديد عرب تعبيري نو براي اين گونه مباحث ساختهاند و همه آن را با تعبير «الانسه» مطرح ميكنند كه احتمالا معادل آن انسانيتر، انسانگرايي و اصالت انسان در زبان فارسي باشد. بهواقع روايت آقاي حكيمي از علي اميرالمومنين با همان تعبير نويسنده فقيد لبناني، جرج جرداق هماهنگ است: علي صداي عدالت انساني؛ با اين تفاوت كه آقاي حكيمي مبناي فكر و كتاب خود را در بيان ائمه معصومين و آثاري چون كتاب الغدير علامه اميني جستوجو و مباني تشيع را از متون دست اول استخراج ميكرد. آقاي حكيمي مروج نگاه بزرگان مكتب تشيع بود. او تا جايي بر اين نظر پاي ميفشرد كه يادنامهاي براي علامه اميني پس از فوتش، تهيه كرد كه در آن طيف وسيعي از روشنفكران و روحانيان مقاله نوشتند؛ از مهدي اخوان ثالث گرفته تا مرتضي مطهري. ارتباط او با بزرگان دوسويه بود. مثلا علامه اميني نيز در نامهاي به حكيمي جوان با عنوان «علامه جليل» از او ياد ميكند. شايد ديگراني هم بودهاند كه چنين ميانديشيدهاند اما جايگاه رفيع آقاي حكيمي را در اذهان و انديشههاي اين و آن پيدا نكردهاند. اين جايگاه به شخصيت و شيوه زندگي او هم مربوط است؛ چون آقاي حكيمي با آنكه همه بزرگان نظام او را عزيز ميداشتند، زندگي زاهدانهاي داشت و از هر گونه رنگ تعلق آزاد بود. او در طول مدت زندگي هيچ جايزهاي نپذيرفت و حتي جايزهاي كه زماني از سوي رييسجمهوري وقت به ايشان تقديم شده بود را برگرداند. آقاي حكيمي در تواضع هم مثالزدني بود. شايد در اين باره كمتر سخن رفته باشد. مثلا در نمايشگاه كتاب او دستكم يكي، دو روزي را به ديدار و گفتوگو با خوانندگان آثارش، از هر صنف و سن، اختصاص ميداد. اين را مقايسه كنيد با آنكه سالهاي بعد يكي از مقامات ارشد دولت، در نمايشگاه كتاب تهران ايشان را در جمع جواناني كه گرد او فراهم آمده و گرم گفتوگو بودند، ديد و از طريق كسي تقاضاي ديدار ايشان را كرد. آقاي حكيمي پذيرفت و به پاويون رفت. وقتي ميزبان از خدمات فرهنگي دولت و كوشش آنها براي بسط عدالت اجتماعي آغاز به سخن كرد، آقاي حكيمي گفت مثل اينكه شما نميدانيد در گوشه و كنار همين پايتخت آباد و برجهاي سربه فلك كشيده، عدهاي در بيغولهها شربت سينه را با آب ميآميزند و نان در آن تريد ميكنند و به عنوان وعده غذايي ميخورند. كارنامه اميرالمومنين در دوران زمامداري اين بود كه به ابن عباس فرمود: در زمامداري من فقيرترين مردم دستكم به آب آشاميدني فرات و خانه و سرپناه دسترسي دارند و نان گندم ميخورند در حالي كه خود حضرت نان جو ميخورد. آقاي حكيمي اين مطلب را گفت و از اتاق تشريفات خارج شد.
از خصوصيات ايشان اين بود كه بهرغم كهولت سن، روحيهاي جوانانه و جوانپسند داشت و خودش را همچنان در شعر و ادب و هنر در ارتباط قرار ميداد. گاهي با جمعي از شاعران و نويسندگان و هنرمندان خدمت ايشان بوديم و جلساتي طولاني و ماندگار رقم ميخورد. او همچنين بر اين موضوع پاي ميفشرد كه آثارش به صورتي جذاب، با كاغذ و حروف و جلد و صحافي مناسب چاپ و منتشر شود و در ضمن قيمت آن تا حد ممكن ارزان باشد. او در اين راه حتي از حقالتاليف خود ميگذشت يا به نحوي ميكاست. يكي از آخرين بارها حضور او در جشنواره فيلم حقيقت در سالن موزه سينما بود كه پس از آن در همان محل با جوانان به گپوگفت پرداخت.
آقاي حكيمي خود هنگام جواني در حوزه مشهد در هر رشتهاي از محضر استادان بهرهها برده بود. در ادبيات، شاگرد اديب ثاني بود و در همان دوران شعري در مدح استاد سروده بود. در فقه و اصول از محضر آيتالله سيدهادي ميلاني بهره كامل برده بود. آقاي فلاح سبزواري از منبريهاي فاضل تهران و از شاگردان آقاي ميلاني و شيخ محمدتقي آملي در پايتخت ميگفت: آقاي حكيمي تقريرات استاد را به نظم كشيد، اما افسوس كه آن را ادامه نداد. به گفته آقاي فلاح، اگر آن منظومه به پايان ميرسيد، در علم اصول اثري شبيه منظومه حاج ملاهادي سبزواري در حكمت ميشد. اما استادي كه بر حكيمي تاثير بسزا داشت مرحوم شيخ مجتبي قزويني بود: آقاي حكيمي معارف ديني، فلسفه و علوم باطني و سير و سلوك را از محضر آن بزرگوار فراگرفته بود و خود را پرورده آن استاد ميدانست، از اين رو وصيت كرد كه در كنار استادش به خاك بازگردد و به وصيت او عمل شد و پيكرش را در حريم پاك رضوي به خاك سپردند. آقاي حكيمي ميگفت: «در سالهاي بازداشت امام مدتي كسي از ايشان خبر نداشت و شايعات بيحساب در موردشان بسيار بود. بعدازظهري در مدرسه نواب مشهد مشغول شستن لباسهايم بودم كه طلبهاي به طعنه پرسيد: «از حاجآقا روحاللهتان چه خبر؟» شايد نميخواست مستقيم بگويد و من تصور كردم كه خبر از كشته شدن آقاي خميني ميدهد. سخت متاثر شدم و گريه كردم. در همان حال به خانه استادم -شيخ مجتبي قزويني- رفتم و با ناراحتي و گريه به استادم خبر از فوت حاجآقا روحالله دادم. استادم انگشت ميانياش را بر پيشاني گذاشت و تاملي كرد، سپس گفت: شما او را خواهي ديد و دعايي به من تعليم داد تا براي سلامت ايشان هر روز بخوانم و من از آن روز تا زمان فوت آقاي خميني، جز زمان كوتاهي، آن دعا را ميخواندم. مدتي بعد از فوت، ايشان به خوابم آمد و از من پرسيد: چرا ديگر براي من آن دعا را نميخوانيد؟ و من پاسخ دادم كه شما ديگر نيازي به اين دعا نداريد. اما آقاي خميني با لحن خاصي از من تقاضا كرد تا به جاي آن دعا، صلوات مخصوص حضرت رضا(ع) را براي ايشان بخوانم. من نيز هر روز پس از نماز عصر رو به حرم مطهر امام ميايستم و به نيت ايشان اين صلوات را ميخوانم.
ياد اين شعر از پروين اعتصامي ميافتم كه بر سنگ مزارش در صحن حرم حضرت معصومه (س) كندهاند:
صاحب آن همه گفتار امروز
سائل فاتحه و ياسين است
آدمي هر چه توانگر باشد
چون بدين نقطه رسد مسكين است
هركه باشي و به هر جا برسي
آخرين منزل هستي اين است...
به گفته يكي از متفكران، بعضي از نويسندگان تازه پس از مرگ متولد ميشوند. آيا آقاي حكيمي هم چنين است؟