عدالتخواهِ خلوتگزين
جواد طوسي
در اين روزهاي بيانگيزگي كه مرگ گريبان خيليها را گرفته و مدام ناخودآگاه «طاعون» آلبر كامو و برخي آثار جورج اورول برايم تداعي ميشود، درگذشت بزرگمرد عدالتخواهي چون محمدرضا حكيمي تصوير متفاوتي از «مرگ» در ذهنم حك ميكند. در جامعه و دوراني كه مذهب و شريعت در پيوند ناگسستني با «ايدئولوژي» شكلي دافعهآميز (به ويژه در نسلهاي جوان اين سالها) پيدا كردهاند، منش و رفتار و سلوك و ديدگاه عالِم فرزانهاي مانند محمدرضا حكيمي ميتواند در اين زمانه پر آشوب و عصر جداافتادگيها الگويي مثالزدني باشد. به سهم خود لازم ميدانم از اقدام شايسته روزنامه اعتماد در ارج نهادن به اين شخصيت والا و بزرگانديش با اختصاص ۴صفحه از شماره ۵۰۱۳ (۹شهريور) به او تشكر كنم.
محمدرضا حكيمي در عين حالي كه معتقد به «مكتب تفكيك» بود، هيچگاه نگاهي جزمانديشانه به «فلسفه و عرفان» نداشت. اما بيش از همه سادهزيستي آن انسان وارسته و آلوده نشدنش به دنياي سياست براي نگارنده ارزشمند بود. شايد اين وجه شخصيت او به نوعي همسو با زندهياد محمد تقي جعفري بود كه با همين خلوص باطن و زندگي درويش مسلك، سمت و سوي ديگري به فلسفه و عرفان داشت. البته محمدرضا حكيمي در مقايسه با مرحوم جعفري نگاهي معترضانه به بيعدالتي در حوزه اقتصادي داشت و جدا از شيوه زندگي بسيار سادهاش كه در حكم نوعي واكنش به شرايط موجود بود، هرتريبون و گوش شنوايي كه پيدا ميكرد لب به اعتراض ميگشود. شخصا در كمتر انديشمند و پژوهشگري در اين روزگار غريب و پر كشمكش كه عدالتخواهي در تريبونهاي رسمي به «شو» تبديل شده است، ديدهام كه نگاه مطالبهگرش در حوزه «عدالت و اقتصاد» با عمل و رفتار و شيوه زندگياش يكي باشد. اين نكته را هم يادآور شوم كه در اين قحطسالي و فراموشي عشق سعي دارم تا در ارزيابي گذشته و حال و خصايل شخصيتهاي تاريخي/ مذهبي/ اجتماعي/ سياسي كه نسبتي با مقوله «عدالت دارند منصف و واقعبين باشم و از مطلقنگريهاي مفسرين و تحليلگران سياسي شبكههاي ماهوارهاي كه با نگاهي منفي و تخريبگر براي علي(ع)، دكتر شريعتي، فيدل كاسترو و... نسخه ميپيچند و «سوسياليسم» را تفكري منحط در پهنه تاريخ ميخوانند و در قبالش اشتباهات آشكار تاريخي و تناقضات شخصيتي شاهنشاه آريامهر بزرگ ارتشتاران را ناديده ميگيرند پرهيز كنم.
براي تشنهلبي چون نگارنده هر فرد عدالتخواه و ظلمستيز كه سهمي موثر در خشك نشدن چشمه جوشان عدالت داشته، عزيز و محترم است. از آقاي بهزادي عزيز و جناب محسن آزموده كه به بهانه درگذشت يكي از پاكنهادترين افراد وادي علم و انديشه و عدالتجويي به ارزيابي ساحت چند وجهي او پرداختند و در عين حال لزوم تداوم اين خط و نگاه دغدغهمند را براي رسيدن به جامعهاي آرماني يادآور شدند، تشكر ميكنم. اين همت و پايمردي و همدلي و همراهي ميتواند در اين روزگار پر رنگ و ريا نقطهاي اميدبخش باشد. با همين بذر اميد دل ميسپاريم به خواجه شيراز و همصدا با او ميگوييم: «كس ندانست كه منزلگه معشوق كجاست/ اين قدر هست كه بانگ جرسي ميآيد».