روز سينما و شب تاريك آن
ابراهيم عمران
سينما بعد از كرونا آنچنان در ايران فراموش شده است كه پرسشي پيش ميآيد كه آيا اين ما بوديم دستكم هفتهاي يكبار در سالن به آرامش ذهن ميرسيديم؟! يا طي 10 روز جشنواره فجر؛ آرام و راحتمان اين چند روز ميبود؟! حرجي نيست كه اين آزگار ماندگار در همه دنيا؛ ابتدا سكوني عجيب ايجاد كرد. ولي رفته رفته با توجه به تغيير شرايط؛ سينماها دوباره جان گرفتند و مخاطب دانست كه بيفيلم نميتواند زندگي روتين دلخواهي داشته باشد و نهادينه شد كه فيلم ديدن در سالن سينماست كه ميتواند هم برايش تفريح باشد و هم به نوعي در ميان ديگران بودن. حال چه شد كه اين مهم در ميان مخاطب ايراني رنگ باخته است؟ آيا فقط كرونا مسبب آن است؟ يا ترس از سرايت بيماري؟ به باورم كه اگر هفتهاي يكبار سينما نميرفتم؛ گمشده بزرگي طي آن هفته ميداشتم؛ بايد بنويسم جدا از ترس فراگير كه حاليه كمي تعديل شده است؛ با خود ميگويم اگر سينما باز باشد؛ براي چه آلترناتيوي بايد اين مخاطرات را به جان بخرم؟ براي كدام فيلمنامه؟ كدام قصه درست؟ حال فاكتور بگيريم نوع كارگرداني و بلد و نابلد بودن آن را؟ كدام داستان در سينماي ما ياراي آن دارد كه بيواهمه بر پرده آيد؟ و اگر هم از سد سانسورهاي من در آوردي خلاص شود تا چه حد ميتواند كشش ايجاد نمايد؟ مقصود اين نيست كه اين موارد قبل از كرونا وجود نداشت؛ بلكه آن است كه اين ويروس چموش؛ مخاطب ايراني را به خود آورد كه در چه فضا و اتمسفري به تماشاي فيلم مينشست. به شخصه شاهدم دوستان پيگير سينماي ايران از قبل حرفهايتر سينماي دنيا را دنبال مينمايند. چه كه به اين باور رسيدهاند؛ زمان آنقدر كم است و فيلمهاي خوب دنيا آنقدر زياد كه ديگر دغدغه فيلم ايراني ديدن معنا ندارد. كرونا به سينماي دنيا لطمه مقطعي زد و به سينماي ما آگاهيبخشي دايمي. مخاطب ايراني انگار مترصد فرصتي بود كه تلنگري بدو وارد شود تا محترمانه با سالنهاي سينما خداحافظي كند. انگار تا قبل آن به خود ميقبولاند كه اين سينما و پولهاي شسته و نشسته و رنج كشيده و نكشيده آن؛ روزي شايستگي آن مييابد كه مخاطب ايراني را راضي نمايد. ولي اندك مخاطب ايراني كه نيز سينماي دنيا را دنبال نميكردند؛ باورمند شدند كه از دل اين سينما فقط برخي هنرپيشهها و تهيهكنندهها هستند كه منفعت ميبرند و بس. پس چه كاري است كه ديگر برايشان توفير داشته باشد سينما در دوران كرونا باز باشد يا بسته! روزي سينمايي؛ در تقويم نام يابد يا نه؟ مگر آن روز كه در چنين روزي درهاي سينما باز بود و رايگان و شيشهها از زيادي جمعيت شكسته شدند؛ سينما بماهو سينما داشتيم كه الان ماتم نداشتن آن را به دوش كشيم؟! سينمايي كه با تحولات روز مردمش همراه نباشد؛ سينمايي كه مردمش نشاني در آن نداشته باشند؛ سينمايي كه پولهاي نا مشخص سر كيسه را براي بازيگراني شل نمايد كه حتي بلد نيستند چگونه به دوربين نگاه كنند؛ آن سينما ديگر روز و شب ندارد. همه زمان برايش گنگ است و ناموجه. آري مخاطب اينبار به مدد ويروسي جهشدار؛ جهش فكرياش تكميل شد و شايد تا زماني دراز قصد كوتاه آمدن در برابر اين سادهسازيها را نداشته باشد. سينماي ما خودش مصيبت است؛ احتياج به روز ندارد و به قول زندهياد علي حاتمي «گريه كن» ندارد! راستي بيست و يك شهريور روز سينماست؛ مخاطب احتمالي اين يادداشت بد نيست با رعايت موازين بهداشتي از سر در سينماها بگذريم و اداي ديني كرده باشيم.