ايران و افغانستان
دخالت نظامي يا حمايت سياسي
روحالله سوري
انگيزه نوشتن اين مطلب نوع واكنشهايي است كه اين روزها در سطح جامعه ايران در قبال مقاومت پنجشير شاهد آن هستيم. شكلگيري كمپينهاي مختلف از جمعآوري امضا براي ترغيب دولت به حمايت از پنجشير گرفته تا ارايه شماره حساب كمك مالي به مبارزين پنجشير و مهمتر از همه دعوت به حضور نظامي ايران (به صورت مستقيم يا نيابتي) و حتي بعضا دعوت براي حضور انفرادي و مردمي در افغانستان و مبارزه عليه طالبان، همگي از جمله اين تلاشها و واكنشهاي جامعه ايراني در قبال تحولات افغانستان و رنج و ستم وارد آمده بر ملت افغان است. بخشي از علل و دلايل بروز چنين واكنشهايي بدون ترديد مرتبط با روحيه آزاديخواهي و ضديت با هرگونه افراطگرايي و نقض حقوق بشر است كه در درون بسياري از ما ايرانيان قرار دارد و البته بخشي هم صرفا متاثر از نگاه انتقادآميز برخي به حضور نظامي ايران در سوريه و ممكن است خيلي هم واجد انگيزههاي بشردوستانه نباشد. واكاوي دلايل بروز چنين واكنشهايي موضوع يادداشت حاضر نيست و به نظر ميرسد كه تحليل چرايي شكلگيري اين واكنشها نيازمند تحليل جامعهشناسانه از سوي جامعهشناسان سياسي باشد، اما در زمينه ارتباط اين مساله با موضوع سياست خارجي ذكر چند نكته ضروري به نظر ميآيد كه لازم است به آنها بيشتر پرداخته شود. بدون ترديد طالبان گروهي تروريستي با افكاري غيرمنطبق با الزامات عصر كنوني است و از اين نظر نگارنده نيز با جنبش مقاومت پنجشير و حاميان آن همسو و همراي است. حضور طالبان در كسوت دولت در همسايگي ايران را بايد امري مغاير با منافع ملي ايران از حيث ايجاد ناامني در مرزهاي شرقي و حتي درون مرزهاي ايران، افزودن بر دامنه اختلافات ميان ايران و همسايگاني چون عربستان و پاكستان و تاثير اين مساله بر ثبات سياسي كشور در درازمدت درنظر گرفت. از حيث اقتصادي نيز حضور طالبان از طريق ايجاد ابهام در روابط اقتصادي ايران و افغانستان، ايجاد مانع در مسير اجرايي شدن طرحهاي اقتصادي همچون همكاريهاي برنامهريزي شده با هند در بندر چابهار، عميقتر كردن اختلافات بر سر مساله آب و حضور بيشتر مهاجران افغان در ايران ميتواند واجد پيامدهاي نامطلوبي براي ايران در آينده باشد و از اين لحاظ انتقادات زيادي بر سياست فعلي ايران در قبال افغانستان وارد است. اما آنچه لازم است در نگاه ما به وقايع و تحولات افغانستان محوريت و مركزيت داشته باشد، چگونگي تاثيرپذيري منافع ملي از رويكردهاي اتخاذي است. به نظر ميرسد هرگونه ترغيب ايران براي حضور نظامي و جنگ عليه طالبان به هيچ عنوان همسو با منافع ملي ايران نباشد. ورود به يك درگيري كه پايان آن نامعلوم است آن هم در شرايط اقتصادي كنوني ورود به باتلاقي است كه بيش از پيش كشور را گرفتار مشكلات عميقتري خواهد كرد. به همين خاطر اگرچه ميتوان و بايد انتظار داشت كه ج.ا.ا حمايت ديپلماتيك و سياسي از جبهه پنجشير داشته باشد و در قالب يك سياست متوازن، تلاش براي تشكيل يك دولت فراگير و تحقق خواستههاي پنجشير را در اولويت قرار دهد، اما تعميم اين حمايت سياسي و در پيش گرفته شدن سياست تعامل با بازيگران تاثيرگذار در افغانستان در جهت ممانعت از دراختيار گرفته شدن كامل قدرت توسط طالبان به مساله حضور نظامي ايران در افغانستان به هيچ عنوان امري مطلوب و منطبق با منافع مردم ايران نيست و همان اندازه كه حضور نظامي ايران در سوريه مورد انتقاد است حضور در افغانستان نيز امر قابل تجويز و مطلوبي نيست هر چند كه انگيزههاي حاميان حضور در افغانستان با انگيزه حاميان حضور در سوريه تفاوتها و اختلافات جدي دارد اما آنچه مهم است نتيجه و تاثيري است كه اين رويكرد ميتواند براي منافع ملي ايجاد كند. مشكل اين است كه عدهاي ايران را براي حضور در يك عمليات نظامي ترغيب ميكنند بدون اينكه منابع اقتصادي مورد نياز براي اين كار و پيامدهاي اقتصادي و سياسي اين اقدام را مورد سنجش قرار دهند. بدون قطع سياست و رويكرد ايران نسبت به طالبان به عنوان يك گروه تروريستي به ويژه از لحاظ تناقضي كه در مقايسه با رفتار ايران نسبت به داعش ايجاد كرده قابل انتقاد است و اگر بخواهيم برمبناي رويكرد اعلامي ايران در زمينه مخالفت با هرگونه افراطگرايي در منطقه قضاوت كنيم اين انتظار كه ايران نه در كنار طالبان كه بايد در كنار جبهه پنجشير قرار گيرد انتظاري غيرمنطقي نيست، اما چنين خواسته و انتظاري به هيچ عنوان نبايد رنگ و بوي نظامي به خود بگيرد بلكه همانطور كه پيشتر نيز نگارنده در يادداشتهاي قبلي خود بر آن تاكيد داشته واقعيتهاي امروز، در پيش گرفته شدن يك نوع سياست متوازن در قبال تحولات افغانستان كه ويژگي آن ارتباط با همه گروههاي افغان و تلاش براي شكلگيري دولتي فراگير است را بيش از پيش ضروري كرده است.