ادامه از صفحه اول
سياست گام به گام و صبر استراتژيك در برابر طالبان
تدوين چنين سياستي نيازمند اين است كه باور داشته باشيم ملت افغانستان نيازمند دولتي مستقل و فراگير است. اينكه مردم از ناكارآمدي و فساد دولت غني و به ستوه آمدن از اشغالگري امريكا، يا ترس از ناامنيها و جنايات طالبان، تسليم طالبان شده باشند يك مطلب است و اينكه انتخابشان چيست، مطلب ديگر. لذا بايد به طالبان از طرق مختلف سياسي آموخت كه به استقرار دولتي ملي تمكين و خود نيز رويكرد استقلال از بيگانه ولو پاكستان و چين را پيشه كند. بايد به طالبان آموخت كه حق انحصار و استبداد ندارد و بايد به زن و مرد افغان و به جريانات داخلي و مردمي افغانستان از جمله جريان پنجشير احترام بگذارد و راه گفتوگو را دنبال كند و حق ندارد خشونت و مردمكشي را توجيه كند،چنانكه در دوران حضور امريكا شاهد بوديم، طالبان مكررا مردم به استضعاف كشيده خود را به اسم هدف قرار دادن امريكاييها يا سكوت در برابر اشغال امريكاييها به خاك و خون ميكشيد، چنانكه امريكا نيز به اسم هدف قرار دادن طالبان، بارها و بارها مردم مظلوم و غيرمسلح را هدف قرار داد. ميدانيم كه شرق دوران طولاني از استبداد را تجربه كرده و ميكند. از چين تا پاكستان و عربستان و امارات و... حتي در روسيه و تركيه با روساي تكرار شونده، مردمسالاري به يك شوخي شبيه شده است. منطقه خاورميانه و اطراف آن جولانگاه و محل رقابت و بعضا ستيز حكومتها و رژيمهايي است كه مدعي گفتمانها يا سيستمهاي مختلف ايدئولوژيك و مذهبي هستند و از قضا اكثرا بدترين چهره از مذهب خود را به نمايش ميگذارند. با تسلط طالبان، احتمال وقوع هزاران هزار خبط آن هم به نام اسلام عزيز وجود دارد. وظيفه ماست و شايسته است در هر حال منادي ارزشهاي اخلاقي و حقوق انساني و مردمسالاري باشيم و مراقب روزي باشيم كه ممكن است طالبان با توجيهات شرعي و سياسي خود، استبداد سياهي را حاكم كرده، مردم افغانستان از جمله شيعيان را لت و كوب كرده و به خاك و خون بكشد. در چنين شرايطي رويكرد آيندهنگرانه حكم ميكند كه به جاي مانعتراشي و تمسخر مخالفان طالبان و منتقدان رفتار رسمي و به جاي تطهير طالبان در ايران، بگذاريم نهادهاي مدني و افكارعمومي كار خود را بكنند. چه دليلي دارد در اينگونه تحولات كه ماهيت فرهنگي و انساني آن كمتر از ماهيت سياسي آن نيست، نهادهاي مدني خاموش شوند؟ در همين جهت ضرورتي ندارد با اجتماعات در برابر سفارت پاكستان مخالفت شود يا معترضان به پاكستان و طالبان را با خشونت پراكنده ساخت. هيچ ايرادي ندارد، اگر سياست رسمي به هر دليل موافق ارتباط با طالبان است كه البته بايد براي آن توضيح مناسب ارايه دهد، سياست غيررسمي و جامعه مدني تصميم خودش را داشته باشد. بگذريم و به اصل بحث بگرديم؛ در ايران هيچ جريان شناخته شده، موافق مداخله نظامي در افغانستان نيست. اما در موضوع چگونگي اتخاذ مواضع سياسي و فرهنگي و رسانهاي كه ضامن منافع بلندمدت ملي ايران، مصالح شيعيان و اسلام و ملت افعانستان و منطقه باشد، اختلافنظرهاي جدي و عميق وجود دارد كه هيچ ايرادي بر آن وارد نيست و بسيار هم مناسب و ضروري هر ملت رشيد است. از هرات تا كابل و ساكنان پنجشير و مردمان ساير نقاط افعانستان تا ابد همسايه ما خواهند بود، لذا در همه حال بايد حامي ملت افعانستان بود و با دولتها به تناسب تنظيم رفتار كرد. در اين مسير نيازمند اتخاذ رويكرد هوشمندانهتر در همه سطوح با بهرهگيري از ديدگاه طيف وسيعتري از نخبگان و همچنين فضاي بازتر و مستقلتر رسانهاي هستيم كه بتواند همه گفتمانهاي داخلي را نمايندگي كند. نسبت به حجم انبوه سلاحي كه عامدانه دراختيار طالبان گذاشته شد، شبهه دارم، اما شخصا چندان نگران تهديد يا تاثير امنيتي طالبان بر ايران نيستم، چراكه به لطف خداوند، نيروهاي توانمند و هوشمند نظامي ايران اجازه تحرك به آنها نخواهند داد و مصلحت طالبان نيز چنين تحركي نيست، علاوه بر اين، دولت احتمالي طالبان نيز در قالب حكومت محدوديتهاي بيشتري در قبال رفتارهاي غيرحقوقي نسبت به همسايگان خواهد داشت و از نظر اقتصادي نيز اجبارا وابسته به همسايگان خواهد بود. اما با رفتارهاي سياسي و رسانهاي و چرخشهاي برخي جريانات داخلي در اين روزها كه شيفته طالبان شدهاند و از آن يك مقاومت اصيل ساختهاند، جا دارد نگران نفوذ يا تهديد فرهنگي و تاثير گفتماني طالبان بر برخي جريانات سياسي و فرهنگي ايران و منطقه باشيم. بيم آن ميرود كه براي توجيه سياست رسمي، خدايي ناكرده شخصيتها و رسانهها و جريانات در دام توجيه طالبان بيفتند و چهره اين جريان را تطهير كنند. والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
براي همكلاس سالهاي دور، برادرم احمد مسعود
براي آن دسته كه نفعي از بههم ريختن نظم موجود در افغانستان نميبردند، روزهاي بين آغاز خروج نظاميان خارجي در 10ام خرداد تا سقوط ناگهاني حكومت كابل در 24 مرداد، دورهاي از تحير و حيرت بود. موسفيدان به جاي آنكه به عنوان احزاب در كشوري ميانه يك جنگ داخلي نقشي به عهده بگيرند، ترجيح دادند همچون نمايندگان جناح چپِ يك نظام دموكراتيك، نقش مخالفان وفادار را بازي كنند. همزمان با تجديد دستهبندي طالبان در كابل، مخالفان آنها در كوهستان پنجشير تجديد دستهبندي ميكردند. رقباي سابق در نقش همپيمان ظاهر شدند. خيلي زود افسران به نيروهاي مردمي چسبيدند و در سلسله مراتب جديد چهرههاي جديد به بالا بركشيده شدند. اما اين رزمندگان نميتوانستند با سيماي خود يك هيات فرماندهي بيافرينند، چون از خود سيمايي نداشتند. در ابتداي مرداد افسران و سياستمداران تقريبا بدون هيچ تلاشي در مقابل دشمن شكست خوردند اما در انتهاي همين ماه با انگيزهاي مقاومتناپذير تنها نقطه مقاومت را دوباره برپا كردند. طي اين بيست روز در ذهن و جهانشان چه رخ داد؟ همانطور كه پدر، همانطور كه پسر. دوستي ما يكسال بعد از اولين ديدار، زماني كه من با دو عصا زير بغل به مدرسه بازگشتم، جديتر شد. ما كه دو جدا افتاده از جمع ديگران بوديم زمان بيشتري با هم ميگذرانديم. همان روزها بود كه در مسيري به سمت مدرسه يك غريبه كه با دوچرخه از كنار ما عبور ميكرد، هوس كرد كه در جمع رفقا زير عصاي من بزند و خوشمزهتر آنكه پياده شود تا كتك اضافهاي هم به مني كه به زمين افتاده بودم حواله كند. اين احمد بود كه نميدانم از كجا براي نجات من سر رسيد. او اين دعواي بيمحل را براي من جنگيد و اتفاقا ضرب زنجيري هم به بازويش اصابت كرد. مردانگي همين كه هيچ دليلي براي اين كار نداشت و ديگران جز يك نفر همه ايستادند و تماشا كردند. از همين ناحيه بايد به دِين من به رفاقت با او پيبرد. اما شجاعت به يك دفعه در آدم دميده نميشود و هيچ كس به ناگاه عزيز ديگران نخواهد شد. يك تربيت راست و راسخ بايد هميشه پشتت بوده باشد تا ياد گرفته باشي كه در ميان جبن و تهور حد وسط را هميشه بر سر بزنگاه چطور پيدا كني. من و احمد هفت سال همكلاس بوديم. گاهي نزديك و گاهي دور. در ميان حلقهاي صميمي از دوستان. همه با هم درس ميخوانديم، شيطنت و حتي كمك ميكرديم تا از مدرسه فرار كنيم. آن اواخر يك تاكسي ون سبز رنگ در اختيار احمد و خواهرانش بود. پيرمرد مهربان راننده هر روز از يك ساعت زودتر جلوي در مدرسه كشيك ميداد كه نكند احمد با ما زودتر بيرون رود و البته مايي كه دستهجمعي هميشه چارهاي پيدا ميكرديم. مدتي بعد از اشغال افغانستان توسط امريكا و آزادي پنجشير، هر تعطيلات تابستان احمد را براي مشق جنگ و مبارزه نظامي و زندگي در فرهنگ افغانستان به آنجا ميبردند. تيراندازي را خوب فرا گرفته بود و بعد از چند عمل جراحت پايش نيز بهبود پيدا كرده بود. در اين ميان رفتهرفته از دشواري زندگي احمد و خانوادهاش كاسته ميشد. سال آخر مدرسه بود كه نامش به سر زبانها افتاد. با دعوت رسمي يك بازي رئال مادريد را از نزديك در اسپانيا ديده بود و بهرغم ديدار همان زمان فرمانده كل ناتو در پنجشير با او بالاخره اين جادوي فوتبال بود كه او را محبوب هممدرسهايهايش كرد. بعد مني كه به قصد دانشگاه به تهران رفتم و اويي كه عازم لندن شد. از لندن و اسپانيا تا دوبي و هند براي ما عكسها ميفرستاد. در اسكاتلند به ياد پنجشير بود و در دوبي به ياد مشهد. يكي از ما شنيده بود كه با دختري از خانواده سابق سلطنتي افغانستان در اسپانيا نامزدش كردهاند. ديگري از اولين سري توليد پلي استيشن 4 كه كادو گرفته بود ميگفت و ما كه همه 20 ساله بوديم و هم روياي پرنسس اسپانيانشين را داشتيم و هم آرزوي اولين نسخه آن اسباببازي را. از سه سال پيش حضورش در صحنه عمومي افغانستان جديتر شد. از كابل تا پاريس از اسلامي گفت كه از خشونت بيزار است. به دنبال قدرت غيرمتمركز در افغانستان بود و ميخواست همه در تعيين سرنوشتشان تصميمگير باشند. از دولتي كه مردم به آن اعتماد ندارند، بيزار بود اما از هر سخني كه اتحاد ملي را برهم زند، اجتناب ميكرد. احمد در دو سال گذشته نشان داده بود كه پيگيرترين فرد براي تحقق يك نظام دموكراتيك در افغانستان است، مذاكرات بُن را اشتباه تاريخي خواند و لوييجرگه قانون اساسي را فرصتي از دسترفته ميخواند. به صراحت به همه بارها اعلام كرد شكست مذاكرات فقط به جنگي خونينتر از قبل خواهد انجاميد. وقتي گزارشگر شبكه طلوع سه بار از او پرسيد آماده جنگ هستيد هر سه بار پاسخ داد ما آماده صلح هستيم. او اكنون به قامت يك فرمانده كامل بركشيده شده و جنگي تمامعيار را رهبري ميكند. از افسانه پدرش تنها چيزي كه هنوز به دست نياورده يك پيروزي مستمر است. سخنراني قدر و باهوش و با اعتماد به نفسي مثال زدني و اعتباري به پهناي جهان. او به درستي سعي كرده كه نزد خودِ مردم رود و مردم در جايجاي افغانستان در پاسخش به خيابانها سرازير ميشوند. حضور اجتماعي مردم در فضايي جنگزده حايز مهمترين و سادهترين عنصر تشكيل جامعه سياسي است. آنها اعلام ميكنند: «ما هر گاه لازم ببينيم، به خيابان خواهيم رفت. ما از مبارزه قريبالوقوع نميترسيم و مطمئن هستيم كه از اين مبارزه پيروز درميآييم.» و بدين شكل جامعهاي كه به راحتي سياستزدايي شده بود به دشواري مجددا سياسي ميشود. نه تماسپذير و نه تنظيمپذير. جماعت طالبان كه فقط براي اعمال قدرتشان دست به سلاح برده بودند چه افقي براي فردايي دورتر از نوك بينيشان قرار بود، بنا كنند؟ يكي از امتيازات كساني كه در پنجشير مقاومت ميكنند، اين است كه دشمن خود را به نحو احسن درك ميكنند و درون آنها را ميبينند. نه تماسپذير و نه تنظيمپذير. هر مقدار از تغيير و مدرن شدني را كه عدهاي به عنوان اقتضائاتِ تخلفناپذيرِ دولت شدن، براي طالبان به انتظار نشستهاند تنها پس از تلي ويراني يافته خواهد شد و مساله از اين ميان است كه برميخيزد: با دشمني چنين، چگونه بايد سخن گفت؟ و بايد در جواب گفت: «جنگ داخلي اجتنابناپذير است. فقط بايد اين جنگ را طوري سامان بدهيم كه حتيالمقدور درد و رنج كمتري در بر داشته باشد كه فقط از طريق مبارزهاي سرسختانه و شجاعانه براي كسب قدرت ميتوانيم به آن دست يابيم.» يكبار بيمقدمه از او پرسيدم كه چه شد كه سال 89 از ايران رفت. با كمي شرم، از رنجيدگياش از ناملايمتي كه با مردم شده بود، گفت. عميقا دل در گرو فرهنگ و مردم ايران داشت. اينجا بزرگ شده بود و مادرش از اين سرزمين بود. با پدرش بوستان و گلستان خوانده بود و دوستانش ما بوديم. فراتر از اين، پيشامد جدايي بين ملت و دولت را در كشورش جلوي چشم داشت. از ناراحتياش نسبت به اين جبر به ترك ايران برايم گفت اما اميدوار بود از اين فرصت طوري استفاده كند كه اگر زماني كشورش به او احتياج پيدا كند روسفيد باشد. حال كه همه كوششها در تعطيل زندگي مدني بسيج شده آيا جالب توجه نيست كه آنها كه خشمگينتر از ديگران درباره قربانيان جنگ داخلي سخن ميگويند خود مسبب عدم نتيجهگيري تلاش بيستساله براي برپايي حكومتي همهشمول در كشور هستند؟ موضعگيري صريح و اعلام كلي اصول حكومت بعدي براي به نتيجه رسيدن هر تلاشي براي توسعه افغانستان ضروري است. اكنون همه چيز دگرگون شده و با اين حال همه چيز به حال خود باقي است. حال آنچه سياست به فرجام نرسانده قيام به انجام خواهد رساند.
با معرفي دولت امارت اسلامي و درگيريهاي اين چند روز دره پنجشير انتظار كمتري براي كوتاه آمدن طرفين از مواضعشان پيشروست. هرچه ميگذرد، خيالِ فتح بدون مقاومت افغانستان براي طرفداران طالبان نقش برآب ميشود. بيشتر نيروهاي طالب تجربه نبرد واقعي ندارند و تاكنون هر چه بردهاند بيمقاومت بوده است يا ديگران برايشان جنگيدهاند. اما در جبهه روبهرو افسران ارتش افغانستان تجربه بودن در خط مقدم را دارند و فرماندهشان نيز مشق جنگ كرده و عزم آن دارد. هر چه زمان بگذرد ديگراني هم خواهند فهميد كه طالبان توان اداره حكومت را نخواهند داشت. مسعود فقط به يك پيروزي استراتژيك بيرون از دره پنجشير براي تسليم آنها به مذاكره احتياج دارد. ديري نخواهد پاييد كه دولت ايران نيز مانند باقي دولتهاي منطقه مجبور به ورود جدي در مساله افغانستان خواهد شد. منافع بلندمدت ايران در منطقه بدون ثبات دايمي در افغانستان قابل تصور نيست و افغانستان نيز جز ايران پنجرهاي به جهان نخواهد داشت. چه حيف است اگر در گرداگرد اتفاقات بيشمار اين روزها اهميت لحظهها كم تلقي شوند. براي برادرم احمد مسعود در كنار پيروزي آرزوي سلامتي ميكنم. او نشان داد كه وجود عزيزش چقدر در آينده افغانستان مشكلگشاست و هر چه شود هنوز آيندهاي در پيش خواهد بود.